اين بندهٔ رو سياه بر مي گردد
از جادهٔ اشتباه بر مي گردد
افتاده ز پا اگر چه در بيراهه
يک روز ولي به راه بر مي گردد
شبى روح الامين شنيد از جانب خداوند نداى لبيك مى آيد، ولى ندانست اين لبيك در جواب كيست. خواست شايسته شنيدن لبيك را بشناسد. از حقتعالي استعانت نمود و ديد بت پرستى در بتخانه روم در حالى كه چون ابر بهار مى گريد بتش را صدا مى زند. از مشاهده اين واقعه در جوش و خروش آمد و عرضه داشت: يارب چگونه است كه بت پرستى بت خود را ستايش مى كند و او را به زارى مى خواند و تو از روى لطف و رحمت جوابش را مىگويى! خطاب رسيد: بندهام دلش سياه شده به اين خاطر راه را گم كرده، ولى چون كيفيت راز و نيازش را پسنديدم، لبيکش مي گويم تا به اين وسيله راه را پيدا كند. در آن هنگام زبان بت پرست به خواندن خداى يکتا گشوده شد!
انيس الليل، ص 46؛ به نقل از منطق الطير عطار