منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 894
:: کل نظرات : 1

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 2
:: تعداد اعضا : 24

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 18
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 352
:: بازدید ماه : 1260
:: بازدید سال : 3233
:: بازدید کلی : 102853
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 28 / 12


:: بازدید از این مطلب : 584
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 28 / 12

 

سیدحمید حسن زاده رئیس شورای سوم شهرستان اهواز موسوم به شورای بختیاری در گفتگوی صریح و مجمل با خبرنگار بونگ مسائلی در خصوص مسئله ی گردوخاک خوزستان و ریشه های حاد شدن آن را مطرح کرد.
به گزارش بونگ نیوز وی که سابقه ی ۵ سال عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، معاونت شهرداری هفتگل ، شهردار شهرهای هندیجان ، ایذه ، مسجدسلیمان ، خرمشهر ، مدیرعامل کارخانه لوله سازی خوزستان ، رئیس شورای سوم اهواز را در کارنامه ی خود دارد ار کارشکنی و ضعف مدیریت استانی و کشوری پیرامون ریزدگردها می گوید؛
متن گفتگوی اختصاصی  با ایشان با بونگ، به شرح ذیل است :

سلام جناب حسن زاده ؛
 مسئله ی گرد و خاک خوزستان دیگر نیازی به مقدمه و شرح حال ندارد یک ماجرای شده است که همگان شاهد آن هستیم از این منظر میخواییم با شما به گفتگو بشینیم ، بعنوان سوال اول بفرمایید که کلیات پدیده ی گردوخاک خوزستان چیست ؟ و چرا این مسئله تا این حد حاد شده است ؟
درود بیکران به رواح پاک شهدای راه آزادی. پدیده ریزگردها امروزی نیست بلکه از قدیم مطرح بوده و من در شورای سوم از مسولین خواهش کردم که به این موضوع رسیدگی کنید وگرنه در اینده مشکلاتی غیرقابل حل برای خوزستان بوجود میاورد این پدیده یک بخش خارجی دارد ویک بخش داخلی ؛ بخش خارجی باید با هماهنگی بین کشورهای همسایه حل گردد وبخش داخلی بخش وسیعی از خوزستان نیاز به مالچ پاشی وتثبت خاک دارد که در گذشته اقدامات زیر بنایی انجام گرفت ولی متاسفانه تداوم پیدا نکرد. برای حل فعلی این مشکل باید فوری اقدامات داخلی را شروع کنیم که جهاد سازندگی در این زمینه تجارب ارزشمندی دارد.
بخش هماهنگی باکشورهای همسایه راهم لازم است هرچه سریعتر انجام دهیم که اقدامات عملی شروع شود امروز نه فقط برای ما خوزستانی ها بلکه برای امنیت ملی هم نگران کننده است ماهنوز در فصل زمستان هستیم شما تصور بفرمایید در تا بستان و پاییز چه اتفاقی خواهد افتاد وبرای کشوری که بالای هفتاد در صد بودجه آن از خوزستان تامین میشود نگران کننده است.
 

شما فرمودید در شورای سوم یا شورای موسوم به شورای بختیاری این مسئله رو مطرح کردید و از مسئولین امر خواهش کردید که مسئله رو رسیدگی کنند ؟ من اول از خود جنابعالی سوال میپرسم که حضرتعالی بعنوان فردی که در شورای سوم اهواز موسم به شورای بختیاری حضور داشته و بعنوان رئیس این شورا بوده اید چه اقداماتی را انجام داده اید؟
متاسفانه بخش عظیمی از مشکلات خوزستان مربوط به دوران احمدی نژاد است که یکی از آن ریز گردها هستند حمل ونقل درون شهری وبرون شهری وضع جاده های پر تردد مثل جاده مسجدسلیمان اهواز مسجدسلیمان شهرکردو ایذه اهواز ایذه شهرکر وتصادفات دل خراش قطارشهری اهواز که به یک افسانه تبدیل شده … انحراف اب از سرچشمه های کارون که مشکلات آن در چند سال آینده نمایان خواهد شد من این موضوعات  و موضوع زمین خواری در اهواز را پیگیری نمودم که متاسفانه با واکنش منفی مسولین استان مواجه شد در بحث انتقال آب و ریز گردها وخاک .حمل ونقل وقطار شهری همه را پیگیری کردیم و  سوابق آن موجود است متاسفانه بجای توجه به حرفهای کارشناسی و تذکرات ما اقدام به پرونده سازی برای من کردند وبجرم تضعیف مسولین نظام و سیاه نمایی مرا بازداشت کردند.
یعنی به جای اینکه بر روی حرفها و نظرات شما کمی تامل و درنگ کنند فورا حربه ی اتهام و محکوم کردن رو در پیش گرفتند؟ این مسئله حاکی پیامهایی است که بیشتر سیاسی به نظر می آید تا فنی ؟ ممکنه مسئله رو روشن تر بیان کنید ؟ و اینکه شما چه پاسخی دادید؟!
مسولین استان در یک موضوع وحدت داشتند مخالفت با شورای بختیاری خصوصا اینکه ما کار کارشناسی انجام میدادیم و بدون ترس دروغ های احمدی نژاد را بر ملا میکردیم در همان دور اول ریاست جمهوری ایشان که اوج قدرتش بود ویا هنگامی که نماینده مجلس ته مانده لیوان آب اورا میخورد ؛ در رابطه با مسایل استان من بصراحت اعلام کردم حرفهای ایشان بی ربط است آمار دروغ میدهد. .ما جلو تخلفات دولت ایستادیم ونمونه ان تفاهم نامه چهار صد میلیارد تومانی بین حجازی استاندار و شرکت استراتوس ونجفی شهردار بود که اجازه انجام ان را ندادیم و…بازگرداندن بخشی از زمین های شهردار که توسط زمین خواران غارت شده بود و….متاسفانه اعضای بختیاری آرزو بابادی داریوش ممبینی علیمراد حافظی رمضان منجزی ومن پنج نفر را بدون مراحل قانونی سلب عصویت وهمزمان بازداشت کردند بعد از تحمل صد روز سلول انفرادی با گداشتن وثیقه آزاد شدیم به دیوان عدالت شکایت کردیم رای بازگشت بکار گرفتیم و مسئولین از نا چاری شورا را منحل کردند.
 

سایر نهادها واشخاص چه کردند ؟ منظورم نماینده های مجلس و نهادهایی هستند که وابسته به دولت نیستند ؟ آیا آنها هم همین روش رو در پیش گرفتند در برخورد با نقطه نظرات شما ؟
بله همه در برخورد با شورای بختیاری وحدت داشتند سید شریف حسینی ، سیداحمد آوایی و سیدناصرموسوی که نمایندگان مجلس درشورای حل اختلاف استان بودند بدون اینکه ما را به جلسه دعوت کنندبرعلیه ما رای صادر کردند. استاندار وسایر مسولین امنیتی و فرماندار هم برعلیه شورا بودند وآقای چمران رییس شورای عالی هم بشدت با شورای اصلاح طلب بختیاری مخالف بودند و امام جمعه اهواز هم مخالف بود نامگذاری خیابان ساحلی کیان پارس بنام سردار اسعد بختیاری وکلنگ زنی یک تالار بنام بهمن علاالدین فردوسی بختیاری اورا خشمگین کرده بود.
آقای چمران این میان چه نقشی داشتند ؟! علت مخالفت ایشان چه بود ؟!
آقای چمران در آن زمان رئیس شورای عالی استانها بودند که مخالف با شورای اصلاح طلبان اهواز موسم به شورای بختیاری بودند و این دو علت داشت : اول آنکه با بنده هنگامی که شهردار خرمشهر بودم اختلافتی داشتند که موضوع این اختلافات بر سر سازندگی خرمشهر و اختلاف نظرها بود و قضیه ی آن به سالهای ۶۷-۷۲ باز می گردد و دلیل دوم القائات اصولگرایان بر علیه شورای اصلاح طلب بختیاری بود.

بعد از انحلال شما و این قضایا کسی پیگیر مسئله ی گردوخاک نشد ؟ یعنی اینطوری که اینها این مسئله ی فنی رو سیاسی کردند فکر عواقب آن نبودند ؟
بعداز انحلال شورای بختیاری کسی در فکرنبودانهاصورت مسله را پاک کردند الان که مشکل حاد شد تازه میفهمند ومتاسفانه مطبوعات استان جرات ندارند همان حرفهای گذشته ما را چاپ کنند.
به نظر شما امروز چه راهکاری رو باید مد نظر قرار گرفت ؟ چه وقت هنگامه آن می رسد که مسئله به دور از دیدهای سیاسی بررسی شود و این قائله ختم شود ؟ چه کسانی باید این میان باشند ؟

بنظر من باید بچه های قدیم جهاد ومنابع طبیعی را که اغلب باز نشسته هستند بعنوان مشاور دعوت کنند متاسفانه مسولین ما فقط بدنبال مشاورسیاسی و مشاور چاپلوسی هستندافراد کاردان همیشه به حاشیه رانده میشوندویک کارگروه واقعی در داخل استان تشکیل شود که جلسات ان را در محل های بحران خیز تشکیل دهند. در بخش خارخی هم یک تیم مذاکره کننده خارجی تشکیل شوداین خطر در تابستان خیلی جدی است و هرچه سریعترباید شروع کرد.

بعنوان کسی که این مسئله را به خوبی میشناسد و دررفع آن اینهمه هزینه پرداخت کرده است و باتوجه به اینکه منش دولت کنونی با دولت قبل تفاوت کرده است آیا جنابعالی اقداماتی رو در این راستا چه در تعامل چه مشورت و به هر نحوی ، سامان داده اید ؟

در خوزستان تحولی نمی بینم افکار احمدی نژاد حاکم است چند وقت پیش یک زمین خوار را که ما با پرداخت هزینه و به بهای بازداشت نزدیک صد پلاک از زمینهای شهرداری را پس از دوازده سال از ایشان پس گرفتیم به عنوان خیرنمونه معرفی کردند این درد و این ننگ را به کجا ببریم در حالیکه من بعد ازسی سال کار اجرایی از استاندار درخواست ملاقات کردم وقید کردم که میخواهم مشکلات را با مدرک ومستند به شما ارایه دهم وقت ندادند.
جناب حسن زاده خیلی از وقتی که در اختیار ما گذاشتید سپاسگزارم؛ بعنوان حسن ختام این گفتگو اگر مطلبی مدنظرتون هست را بیان کنید .
درپایان صمن تشکر ازشما لازم است به اطلاع برسانم در شورای سوم هیچگونه اختلاس ویا زمین خواری صورت نگرفت بلکه ما با فساد مبارزه کردیم حجم پروژهایی که انجام گرفت بیشتر از ده سال قبل بود وما از ابتدا هم اعلام کردیم برای روشن شدن حقایق آماده هستیم در یک دادگاه علنی به این موضوعات رسیدگی شود ولی متاسفانه اراده مسئولین استان برخورد با شورای بختیاری واصلاح طلب بودکه با ناجوانمردی تمام بشکل غیرقانونی این برخورد را انجام دادند.

:: بازدید از این مطلب : 371
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 23 / 12

به نام خدا امامزاده سيد جمال سلام الله عليه بقعه متبركه امامزاده ابوالحسن موسي الجمال(ع) در محله سنجران (راسته كوچه) و نزديك مسجد جامع تبريز و در كنار يك مسجد كوچك بنام مسچد حاجت و گورستان كوچكي كه اكنون به مدرسه تبديل شده است قرار دارد. نادر ميرزا در كتاب تاريخ و جغرافي دار السلطنه تبريز مينويسد : بقعه امامزاده سيد جمال معروف به ( امامزاده كهنه) در غرب شهر به مسافت سه هزار قدم از سيد حمزه واقع است. انطور كه در كتب انساب ذكر گرديده است نسب اين امامزاده با پنج واسطه به حضرت امام موسي بن جعفر (ع) منتهي ميشود كه از قرار ذيل است: ابوالحسن موسي بن جعفر الجمال بن محمد بن ابراهيم اليماني بن محمد بن عبيد الله الام موسي الكاظم(ع) سيدي جليل القدر و ملقب به ابوالحسن اعزج بوده و به فضل و دانش مشهور و اهالي تبريز اين امامزاده را امامزاده جمال،امامزاده موسي، امامزاده كهنه، امامزاده راسته كوچه و صاحب طوق نيز ميگويند. او بر نواحي آذربايجان غلبه پيدا كرد و پس از مدتي اسير شد و برگرن او زنجير انداختند و در همان حال هفت سال در زندان محبوس بود از اين رو او را صاحب طوق ميگويند. او داراي سه پسر و يك دختر به اسامي : ابو جعفر محمد، علي و عبدالله بود. برخي فرزند ذكور جهارمي به نام حسن را براي او افزوده اند و قاي ل به تداوم نسل او شده اند بطوريكه كنيه ابوالحسن را اشاره به اين معني ميدانند و نام دختر او فاطمه بود و همسر ايشان از اولاد امام حسن مجتبي(ع) به شمار ميرفت. پدرش از سادات جليل القدر و مكه و مكني به ابوالقاسم به جهت زيبايي زياد صورت به جمال معروف بود . او محدثي عاليمقام و عالمي بزرگوار و دانشمندي از سلاله رسول خدا بود. ايشان توليت سادات مكه را به عهده داشت و ملقب به احمر عينه (دو چشم قروز) بود.


:: بازدید از این مطلب : 322
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 18 / 12

مداومت بر نماز جعفر طیار داشته باشد؛ خداوند شما را موفق می کند.

از آیت الله العظمی بهجت سؤال شد که برای حل مشکلات پیچیده چه کنیم؟ فرمودند: مداومت بر نماز جعفر طیار داشته باشد؛ خداوند شما را موفق می کند.

حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمودند: اگر می خواهید روزی شما فراوان شود این دعا را زیاد بخوانید.

مثلاً اگر می خواهید ۱۱۰ مرتبه بخوانید. اول دعا و آخر آن هم صلوات بفرستید: «اللهم اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عمن سواک» حب و قرب الهی حضرت آیت الله العظمی بهجت در خصوص ازدیاد حب الهی و بالا رفتن مرتبه فرموده اند: کار آسان و کوچک و مفید، بعد از ملاحظه واجبات و محرمات، صلوات فرستادن است؛ صلوات محبت آور است و محبت انسان را بالا می کشد.

راه دور شدن از ریا

از آیت الله العظمی بهجت سؤال شد که برای دوری از ریا چه باید کرد؟ فرمودند: با عقیده کامل اکثار حوقله: بسیار «لا حول و لا قوه الا بالله» بگویید.

حل مشکلات پیچیده با نماز جعفر طیار

از آیت الله العظمی بهجت سؤال شد که برای حل مشکلات پیچیده چه کنیم؟ فرمودند: مداومت بر نماز جعفر طیار داشته باشد؛ خداوند شما را موفق می کند. ذکرهای معجزه آسا از آیت الله بهجت رفع پستی های درون و بیرون شخصی از آیت الله بهجت سؤال کرد: ما آلوده به پستی های درونی و بیرونی هستیم در رفع آنها ما را یاری کنید. آقا فرمودند: زیاد بگویید «استغفرالله» و خسته نشوید و خاطر جمع باشد این علاج است. (دائکم الذنوب و دوائکم الاستغفار).

گشایش بخت دختران

از آیت الله بهجت سؤال شد: ازدواج دختری سر نمی گیرد و به اصطلاح بختش باز نمی شود و از شما راهنمایی می خواهد.؟ فرمودند: نماز جعفر طیار بخواند و پس از آن دعائی که در کتاب زاد المعاد مجلسی آمده که در این هنگام خوانده شود، بخواند و در پی آن به سجده رود و تلاش کند که حتما گریه کند، گر چه به مقدار کم و همین که چشمش را اشک گرفت حاجتش را از خدا بخواهد.

همچنین حضرت استاد بار دیگر در پاسخ به چنین سوالی فرمودند: ایه «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا؛ پروردگارا به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه روشنى چشمان [ما] باشد و ما را پیشواى پرهیزگاران گردان» (سوره فرقان ایه ۷۴) را فراوان بخوانید.


:: بازدید از این مطلب : 404
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 14 / 12


درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند.
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست دوست دارد زود به خدا برسد و

گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود.
درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش

برگردم و درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجوکنم.
آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست.

   (حسین پناهی)                 


:: بازدید از این مطلب : 327
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 14 / 12

 

یک روز ملاصدرالدین برای تعمیر  بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد الاغ هم به سختی از  پله ها بالا رفت .

ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد.

ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد ، که استراحت کند.

در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد .

دوباره به پشت بام رفت و خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. به ناچار خودش برگشت پایین .

بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، بالاخره الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد.

بعد ملا نصر الدین گفت:

لعنت بر من که نمی دانستم که اگر خر به جایگاه رفیع و پست مهمی برسد

هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را می کشد!!!

در زمستانی سرد کلاغ برای زنده نگه داشتن بچه هایش

گوشت بدن خود را می کند و به بچه هایش می داد.

زمستان تمام شد .کلاغ مرد! بچه هایش گفتند:

راحت شدیم از بس غذا تکراری خوردیم!!

این است حقیقت تلخ زندگی..

 

به فرزندانمان قصه ای بگوییم که

بیدار شوند نه اینکه بخوابند...

 


:: بازدید از این مطلب : 427
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 14 / 12

٫ ما خواهان محو تمرکزگرایی شدید حاکم بر آموزش و پرورش، محوریت بخشیدن به بخش آموزش و دخالت دادن موثر و سازمان‌یافته‌ی بدنه‌ی آموزشی کشور به ویژه معلمان در تصمیم‌گیری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها هستیم.

۲٫ ما معتقدیم به رغم شرایط دشوار اقتصادی کنونی در کشور، با جابجایی در برخی ردیف‌های بودجه، با حذف یا کاهش ردیف‌های بودجه‌ای که ظاهراً صرف امور فرهنگی در سازمان‌ها، نهادها و ارگان‌هایی می‌شود که مسوولیت مستقیم در امور آموزش و فرهنگی ندارند؛ و افزودن آن به بودجه آموزش و پرورش، می توان بودجه آموزش و پرورش را در یک بازه ی زمانی دوساله افزایش صد در صدی داد و بسیاری از مشکلات و کمبودهای آن از جمله کسری بودجه مزمن را از بین برد.

۳٫ با تأکید بر این باور قانونی که بهداشت و آموزش با کیفیت جزو ابتدایی‌ترین حقوق شهروندی است؛ خواهان رویکردی متفاوت با گذشته نسبت به ردیف های بودجه از جانب نمایندگان مجلس هستیم. تا همانند بخش سلامت و بهداشت که برای سال آینده بودجه ی آن به درستی افزایش ۷۰ درصدی داشته است، بودجه آموزش نیز تغییرات اساسی نماید. افزایش ۲۲ درصدی بودجه آموزش و پرورش در لایحه بودجه سال ۹۴ حتی کسری بودجه ی پنج هزار میلیاردی سال جاری این وزارت خانه را برطرف نمی کند.در صورت تصویب این میزان افزایش، سال آینده اوضاع مالی این وزارتخانه بدتر از سال جاری خواهد بود و معلمان با حقوق پایین تر از خط فقر باز هم برای حق التدریس اندک خود باید ماه ها منتظر بمانند تا این دستمزد ناچیز را به صورت قطره چکانی آن هم مطابق سلیقه وزارتخانه و ادارات آموزش و پرورش دریافت نمایند.

۴٫ ما خواهان افزایش دست کم ۳۰ درصدی حقوق و فوق العاده شغل معلمان برای هرسال طی ۴ سال آینده می باشیم تا بخشی از تبعیضی که میان آن ها باسایر کارکنان دولت وجود دارد برطرف گردد. در حالی که بار اصلی فعالیت آموزشی بر دوش معلمان و سایر کارکنان مدارس است، امتیاز فوق العاده شغل یک معلم با مدرک کارشناسی ارشد ۸۰۰ می باشد در حالی که همین امتیاز برای کارمندان دولت با مدرک کارشناسی ۱۵۰۰ و با مدرک کارشناسی ارشد ۲۰۰۰ است. ما این تبعیض آشکار را محکوم نموده و خواهان رفع سریع آن به نفع معلمان یعنی گردانندگان اصلی آموزش و پرورش هستیم.

۵٫ در حالی که در احکام سایر کارکنان دولت وجود ردیف هایی مانند حق ایاب و ذهاب، حق مسکن، هزینه یا فیش غذا و وجود ردیفی به نام «سایر» که خود داستانی جداگانه دارد، سال هاست امری بدیهی و به رسمیت شناخته شده محسوب می شود؛ این ردیف ها در فیش حقوق معلمان همچنان مفقودند و یا چنان ناچیز که بیشتر به تمسخر و تحقیر آنان شبیه است. اضافه شدن ردیف هایی مانند حق مسکن، ایاب و ذهاب و … در حکم های حقوقی معلمان امری ضروری و حقی طبیعی است و باید با رقم های واقع بینانه به آنان پرداخت شود. بر این موارد بیفزاییم ناکارآمدی شدید انواع بیمه ی معلمان به ویژه بیمه تکمیلی را که جز در سال اول هرگز رضایت خاطر و آرامش آنان را فراهم ننموده است.

۶٫ ما خواهان استانداردسازی کلاس های درس حداقل از نظر تعداد دانش آموزان هستیم (حداکثر ۲۵ نفر در هر کلاس). در حالی که برخی مسئولان وزارت آموزش وپرورش با اعلام میانگین های آماری نادرست از وجود نیروها ی مازاد سخن می گویند، دست کم در تهران و در تمامی مقاطع شاهد کلاس های ۳۰ نفر به بالا تا بیش از ۴۰ نفر هستیم. در چنین شرایطی گذشته از کاهش شدید کیفیت آموزش در چنین کلاس هایی، شاهد تنش های فراوانی میان معلمان و دانش آموزان می باشیم که جلوه های حادتر و تأسف بارتر آن را در صفحه ی حوادث روزنامه ها شاهد بوده ایم. وجود نگاهی صرفاً هزینه ای به آموزش و پرورش چنین فجایعی را به دنبال داشته است.

۷٫ رسول بداقی همکار زندانی ما بیش از ۵ سال است که بدون حتی یک روز مرخصی در زندان به سر می برد. همینطور سید محمود باقری. ما خواهان آزادی بی قید وشرط این عزیزان و لغو کلیه ی احکام صادره توسط هیأت های تخلفات اداری در ارتباط با همکارانی هستیم که به دلیل فعالیت صنفی حکمی را دریافت نموده اند. همینطور بازگشت به کار کلیه ی همکارانی که حکم محکومیت خود را گذرانده اند.

۸٫ در حالی که بسیاری از معلمان در پایان ۳۰ سال خدمت خود حکم عالی را دریافت می نمایند سازمان بازنشستگی این رتبه را از معلمان نپذیرفته و با کسر دو رتبه، آن ها را و با کاهش حقوق گاه تا بیش از دویست هزارتومان در هنگام بازنشستگی مواجه می نماید. تحمیل چنین شرایط ناعادلانه ای به معلمان در آغاز دوران بازنشستگی ستمی است مضاعف که از سال ۸۸ تاکنون ادامه دارد. ما خواهان تأمین اعتبار کافی برای رفع این شرایط ناعادلانه و پرداخت مابه‌التفاوت آن به صورت یک جا به معلمان ذیحق از سال ۸۸ تا کنون هستیم.

کانون صنفی معلمان ایران (تهران)


:: بازدید از این مطلب : 299
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 14 / 12

حضرت زهرا علیها السلام فرمودند:

 

حُبّب الی من دنیاکم ثلاث:تلاوه کتاب الله و النظر فی وجه

رسول الله و الانفاق فی سبیل الله.    نهج الحیاة ص3

 

از دنیای شما سه چیز محبوب من است:

*تلاوت قران

*نگاه کردن به چهره ی رسول خدا

*انفاق در راه خدا

 

 

بلای سستی در نماز

زهرای مرضیه علیها السلام فرمودند:ازپدرم رسول خدا

صل الله علیه و اله

در باره ی مردان و زنانی که در نمازشان سستی و سهل انگاری

می کنند پرسیدم.آن حضرت فرمودند:

هر زن و مردی که در امر نماز سستی و سهل انگاری داشته باشد،

خداوند او را به پانزده بلا مبتلا می گرداند:

1-خداوند برکت را از عمرش می گیرد.

2-خداوند برکت را از رزق و روزیش می گیرد.

3-خداوند سیمای صالحین را از چهره اش محو میکند.

4-هر کاری که بکند بدون پاداش خواهد بود.

5-دعایش مستجاب نخواهد شد.

6-برایش بهره ای از دعای صالحین نخواهد بود.

7-ذلیل خواهد مِِرد.

8-گرسنه خواهد کرد.

9-تشنه کام خواهد مرد به طوری که اگر همه دنیا آبش دهند

تشنگی اش برطرف نخواهد شد.

10-خداوند فرشته ای را برمی گزیند تا او را در قبرش ناآرام سازد.

11-قبرش را تنگ گرداند.

12-قبرش تاریک باشد.

13-خداوند فرشته ای را برمیگزیند تا او را به صورت به زمین کشد

در حالی که خلایق به او بنگرند.

14-به سختی مورد محاسبه قرار گیرد.

15- و خداوند به او ننگرد و او را پاکیزه نگرداند و عذابی

دردناک باشد.    فاطمه زهرا شادمانی دل پیامبر ص


:: بازدید از این مطلب : 308
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 14 / 12


تاریخ پخش: 11/10/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
یک آیه‌ای در قرآن داریم، من می‌خواهم این آیه را تا آنجا که عقلم رسیده باز کنم. آیه این است که «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاء» (اسراء/82) می‌گوید: قرآن شفاست. یعنی چه که قرآن شفاست؟ یک بحثی راجع به این داشته باشیم.
1- آمادگی پذیرش، شرط دریافت شفای قرآن
قرآن شفاست. آیه این است که «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاء لِلْمُؤْمِنین‏» است. اگر کسی ایمان داشته باشد، شفاست. مثل اینکه می‌گوییم هرکس استکان بیاورد، چای می‌دهیم. شیر و شربتش می‌دهیم. ولی به شرطی که استکانش را از این طرف بگیرد. اگر کسی استکانش را از این سمت گرفت... آب دریا فرو می‌رود منتهی به شرطی که مثل توپ دربسته نباشد. اگر یک توپ دربسته‌ای را در دریا بیاندازند، با اینکه دریا اینقدر آب دارد یک قطره آب در توپ فرو نمی‌رود. گیر در دریا نیست، این در را روی خودش بسته است. اگر در باز بود آب نفوذ می‌کند. افرادی هستند «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ» (بقره/18) ‏ «یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی‏ آذانِهِم‏» (بقره/19) پیغمبر می‌گوید: بعضی چنین می‌کردند. خوب اگر توپ درش را بست، خوب آب نمی‌رود. اگر لیوان را درست بگیری آب می‌کنند. «وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَسارا» (اسراء/82)
روایت هم داریم که «فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ‏ بِالْقُرْآن‏» (کافی/ج2/ص599) اگر فتنه‌ها به شما رو کرد، اگر گیج شدید که نمی‌دانید چه کنید، قرآن شما را هدایت می‌کند که چه باید بکنید. حالا یک کلیاتی من در این زمینه خدمت شما بگویم. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
2- نام برخی بیماری های روحی در قرآن
در قرآن آیاتی داریم می‌گوید: «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَض‏» (مائده/52) در مقابل شفا، بیماری است. آنوقت مرض را خود قرآن معنا کرده است. مثلاً گفته: شناخت امراض روحی! یکی این است می‌گوید: «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَض‏» اینها روحشان بیمار است. می‌گوییم: چه کرده؟ می‌گوید: 1- «یُسارِعُون فیهِم‏» خیلی خودش را در دل آمریکا می‌اندازد. در دل یهود می‌اندازد. در دل مسیحیت می‌اندازد. یعنی دلش، عقربکش، روی ماهواره‌اش گره خورده است. می‌گوید: کسی که راه حق را رها می‌کند به سمت باطل می‌رود، این بیمار است. «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِم‏»
جای دیگر می‌گوید: «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» می‌گوییم: چه مشکلی دارد؟ می‌گوید: «نَخْشى‏ أَنْ تُصیبَنا دائِرَة» (مائده/52) یعنی می‌ترسیم به ما سختی برسد. آدم‌های ترسو!
جای دیگر که می‌گوید: «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» می‌گوید: «فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَض‏» (احزاب/32) هوسباز و عیاش! به خانم‌ها می‌گوید: طوری حجاب نداشته باشید که آدم‌های عیاش و چشم‌های کذایی دنبال شما راه بیافتند. به آنها هم گفته: «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ».
یکجا می‌گوید: «أَمْ حَسِبَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُم‏» (محمد/29) کینه! کینه‌دار! «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» می‌گوید: «مَاذَا أَرَ‌ادَ اللَّـهُ بِهَـذَا مَثَلًا» (مدثر/33) بهانه‌گیر! اینها نمونه‌هایی است که در قرآن بعد از «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» آورده است. یکجا می‌گوید: «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» می‌گوییم: چرا؟ می‌گوید: ترسو است. یکجا می‌گوید: کینه دارد. حالا یک کسی ظلمی کرده است، او را ببخش! می‌گوید: نه من از او نمی‌گذرم! کینه‌ای است. «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» چه کرده؟ خودش را می‌خواهد به شرق و غرب وصل کند و حاضر نیست روی پای خودش بایستد. یک مثلی که می‌زنند می‌گوید: خدا چرا این مثل را زد؟ چرا یک مثل دیگر نزد!؟ اینها نمونه‌های بیماری‌های قلبی است که کنار«فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» بود.

3- غفلت از خدا، عامل ارتکاب گناه

گناه! حدیث داریم «الذنوب داء» گناه بیماری است. «و الدواء الاستغفار» راجع به بیماری... شفای از بی‌بند و باری! ما اگر بدانیم اینجا دوربین دارد. اگر احساس کنیم در این سالن دوربین است و همه رفت و آمدهای ما کنترل شده است. اما اگر بدانیم این خانه، این سالن دوربین ندارد، صاحب و حسابی هم ندارد. خوب هرچه نچابیم از جیبمان رفته است. در خانه بی‌صاحب بزن و بخور و بشکن! این کره زمین صاحب دارد، خداست. حساب دارد، قیامت است. «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصاد» (فجر/14) تمام کارهای ما زیر دوربین است، مواظب خودمان باشیم. دوای غفلت، یاد خداست. دوای جهل، علم است. دوای تفرقه، اتحاد است. دوای قساوت و سنگدلی؛ ترحم است. اینها همه در قرآن هست. شما می‌دانید در قرآن برای کمک به فقرا چند آیه داریم؟ حدود 500 آیه در مورد کمک به فقرا داریم. بعضی از آیات در قالب انفاق است. بعضی آیات در قالب صدقه است. بعضی آیات در قالب زکات است. بعضی آیات در قالب خمس است. بعضی در قالب «یطعمون الطعام» و اطعام است. بعضی آیات در قالب «یوتون» است. ایتاء است. واژه‌هایش را بنویسم.
این بی‌رحمی یک مرض است. دوایش چیست؟ دوایش کمک است. کمک در قالب 1- انفاق، صدقه، ایتاء که چند آیه داریم. زکات 32 آیه داریم. خمس یک آیه داریم. «یطعمون» آیات مختلفی داریم. تحریک بر اطعام یک آیات دیگر داریم. کفاره آیه داریم. حدود 500 آیه در قالب‌های مختلف راجع به کمک به فقراست. این شفا است.
ببینید یک کسی دلش نمی‌آید پول خرج کند. این بیمار است. می‌داند می‌میرد. دخترهایش شوهر کردند. پسرهایش ازدواج کردند. نوه‌‌دار شده و زندگی‌اش خوب است. بچه‌هایش هم به این نیاز ندارند، اما این دل نمی‌کند.
4- راه های تشویق و تحریک مردم به انفاق
یازده آمپول در قرآن است که من پیدا کردم. خدا یازده آمپول به این می‌زند بلکه این پول بدهد، نمی‌دهد! چند تا از آمپول‌ها را بگویم. اول می‌گوید: آقا شما دل نمی‌کنی؟ تو حیف هستی. تو خلیفه خدا هستی. جانشین خدا هستی. روح خدا در توست. «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏» (حجر/29). «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْض‏» (اعراف/176) به زمین چسبیدی. «أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا» (توبه/38) به دنیا قانع هستی؟ یک آیاتی دارد می‌گوید: تو حیف هستی. یعنی اسیر این نباش. شما اگر ببینی یک استاد دانشگاه یک سیخ برداشته در کیسه زباله می‌کند که مثلاً یک پلاستیک دربیاورد. می‌گویی: بابا جون! تو استاد دانشگاه هستی. حیف است با این زباله‌ها! خدا گفته: تو خلیفه خدا هستی، حیف است به دنیا چسبیدی. این برج جماد است و تو انسان هستی. تو اسیر جماد شدی. طلا چیست؟ طلا جماد است و تو انسان هستی. یک سری آیات می‌گوید: حیف است تو ارزش داری. این آمپول اول است.
آمپول دوم می‌گوید: دنیا چیزی نیست که به آن چسبیدی. «مَتاعُ الدُّنْیا قَلیل‏» (نساء/77) دنیا خیلی کم است. «زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا» (طه/131) دنیا غنچه است. گل نیست. به امید گل می‌نشینند و برای هیچکس هم گل نمی‌شود. یکسری آیات می‌گوید: بده به تو می‌دهم. «فَهُوَ یُخْلِفُه‏» (سبأ/39) آیه قرآن است. یعنی بده جایش را پر می‌کنم. مادر اگر به بچه‌اش شیر بدهد دوباره در سینه‌اش پر از شیر می‌شود. جایش را پر می‌کند. امام جواد فرمود: به شیعیان بگویید: من ضامن هستم خمس بدهید مال شما کم نشود. امام کاظم فرمود: اگر پولی را به جا ندهید، خدا طوری زندگی شما را تاب می‌دهد، که دو برابر آن را در راه باطل بدهید. مثلاً یک میلیون در راه حق نمی‌دهی خدا یک خرجی در سفره تو می‌گذارد، یک خرجی دو میلیونی! می‌گوید: این دو میلیون عوض این یک میلیون که ندادی. «فَهُوَ یُخْلِفُه‏» آمپول اول تو بزرگ هستی. آمپول دوم دنیا گوچک است. آمپول سوم بده جایش را پر می‌کنم. آمپول چهارم می‌گوید: اگر ندهی می‌سوزانم. در همین دنیا می‌سوزانم. اگر ندهی، همین فلز را داغ می‌کنم، روز قیامت به پیشانی و پهلوی تو می‌زنم. با همین پول سرخ می‌کنم، «جِباهُهُمْ» (توبه/35) جبهه به معنی پیشانی است. «وَ جُنُوبُهُمْ» جَنب به معنی پهلو است. می‌گوید: خانه‌ی ما جنب فلانی است، یعنی پهلو! بعد هم می‌گوید: «هذا ما کَنَزْتُم‏» (توبه/35) این همان فلزی است که پنهان کرده بودی. این فلزی که پنهان کردی و به این همه فقیر نمی‌دهی، سرخش می‌کنم و به پیشانی و پهلویت می‌زنم.
یک آمپول دیگر می‌گوید: تو چرا عقب افتادی؟ دیگران مالشان را دادند. «یوثرون»، «یطعمون»، تو چرا عقب ماندی؟ یک آیه دیگر می‌گوید: بابا نمی‌خواهی خودت در جامعه زندگی کنی؟ آدم بخیل وزنه نیست. «وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِم‏» (بقره/265) اگر پول خرجی کنی جایگاه خودت را سفت کردی. غیر از اجر و ثواب... یک آیه دیگر می‌گوید: تو عاطفه نداری؟ «یَتیماً ذا مَقْرَبَة» (بلد/15) بابا یتیم است فامیل توست. «أَوْ مِسْکیناً ذا مَتْرَبَة» (بلد/16) متربه یعنی تراب به معنی خاک است. بابا روی خاک نشسته است! نمد هم ندارد. موکت و زیلو هم ندارد. تو قالی ابریشمی را روی هم می‌اندازی. این فامیلت است. رحم نداری! روی خاک نشسته!
می‌ترسم خیلی طول بکشد، البته راستش را بخواهید باقی‌اش یادم رفت. نه اینکه طولانی شود...
یازده آمپول داریم. البته کسانی هستند که اگر صد تا آمپول هم بزنی هوش نمی‌آیند. خدا راجع به یک سری از آدم‌ها می‌گوید: «ذرهم» ولشان کن.
تاجری در تهران بود که خیلی پول داشت. منشی داشت و بسیار آدم باتقوایی بود. این منشی می‌گفت: دیدم این آقا در آستانه مرگ است، این پول‌ها را برای چه می‌خواهد؟ گفتیم چطور پول‌های این را بگیریم؟ گفت: برویم یکی از علمای درجه یک را خانه ایشان بیاوریم بلکه نگاهش به این عالم بخورد. می‌گفت: رفتیم آیت الله العظمی خوانساری که از مراجع مهم تقلید بود. البته اینها خانه کسی نمی‌روند منتهی با این بیان آقا را آوردند. گفت: آقا یک بنده خدایی است ثروتمند است، ما پیش بینی می‌کنیم اگر شما چون مریض است دیدن او بیایی، این نگاهش به صورت یک مرجع تقلید بخورد، شاید نرم شود. برای نجات ایشان بیا.
من خدمت یکی از مراجع رسیدم یک کلمه مهمی گفت. یکی از مراجع که سنش از 90 گذشته است. گفت: من کسی را که سهم امام می‌دهد، خوشحال نمی‌شوم که پول به من داد. خوشحال می‌شوم این بدهی‌اش را داد. وگرنه من که خرج نمی‌کنم. یک قران از این پول‌ها را من در زندگی خودم نمی‌آورم. فقط دلم خوش است که این پاک شد. بالاخره آیت الله العظمی خوانساری را خانه ایشان بردند. گفتند: آقا ایشان سرمایه‌دار است. خیلی پولدار است. به کسی کمک نکرده است، پول‌ها تقسیم وارث می‌شود، خمس و زکاتی! گفت: اگر نمی‌داند من احکام را برایش بگویم. اگر می‌داند که... گفت: می‌دانم. راستش را بخواهی نمی‌توانم بدهم. دلم نمی‌آید. آیت الله العظمی خوانساری بلند شد رفت. آن تاجر هم رفت، هردو رفتند. چه شد؟ یک عمری برای عیاشی بچه‌هایش جان کند. به بچه‌ها باید رسید.
5- توجه به نیاز فرزندان و نیازمندان در وقف و وصیت
اسلام گفته: اگر نود میلیون پول داری، سی میلیونش را حق داری برای کمک به فقرا بدهی. یک سومش! شصت میلیون را برای بچه‌ها بگذار. نباید پدرها طوری خرج کنند که بچه‌ها با دین بد شوند. بگویند: این دین آمد پول پدر ما را گرفت و چیزی گیر ما نیامد. نه سهم بچه‌ها سر جای خود! اما بالاخره در جامعه یک سری... بعضی‌ها هم فکر می‌کنند زرنگی است. حضرت عباسی از تو زرنگ‌تر در شهری که هستی نبود؟ خدا می‌داند چقدر از تو زرنگتر هست. ولی پول گیرشان نیامد. پول به زرنگی نیست. گاهی وقت‌ها فکر می‌کنیم ما زرنگ هستیم. تدبیر من، از تو زرنگ‌تر هم بود. تحصیلات من! از تو باسوادتر هم بود. تلاش من، از تو پر تلاش‌تر هم بود. اینطور نیست که می‌گویی. بنده هم همینطور هستم. خدا می‌داند هزاران طلبه هست که سوادشان از من بیشتر است. دهها هزار آدم هستند که تقوایشان از من بیشتر است. من سوادی ندارم. تقوایی ندارم. حالا دری به تخته خورد، دوربین را مقابل من آوردند، من را نشان دادند. من فکر نکنم باسواد هستم! خبری نیست. حالا این دوربین کج شد و روی صورت تو آمد. یک پولی آمد و تو پولدار شدی. فکر نکن برای توست. «رزقکم الله» خدا داده است. «مِنْ مالِ اللَّه‏» (نور/33) مال برای خداست. به قارون می‌گفتند: «وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّه‏» (قصص/77) خدا به تو داده است. گفت: خدا نداده. خودم پیدا کردم. این بخل یک بیماری است. لجبازی یک بیماری است. حرف حق شنیدی بگو: حق با توست. نه من نباید بگویم: حق با من است. این شکست من است. بابا عذرخواهی کن.
6- اقرار به اشتباه و عذرخواهی، دوای عجب و غرور و تکبر
امام یک مرتبه یکی از علما را خواست، گفت: در فلان ماجرا من کلمه‌ای گفتم که ترکشش به شما خورد. شما مرا حلال کنید. گفت: آقا خواهش می‌کنم. گفت: نه طوری نیست. خود آن آقا می‌گفت و از آیت الله‌ها بود. یک زمانی دادستان کشور هم بود. آقای ربانی املشی خدا رحمتش کند. می‌گفت: امام یک جمله‌ای گفت که در بین جملاتش یک ترکش هم به من خورد و بعد گفت: از شما هم عذرخواهی می‌کنم. خود امام در وصیت‌نامه‌اش گفت: من از ملت ایران عذرخواهی می‌کنم. اگر تقصیر و قصوری داشتم. امام خمینی عذرخواهی می‌کند. چرا لجبازی می‌کنیم؟ بگو: آقا بد کردم. اشتباه کردم. خدا در قرآن به پیغمبر می‌گوید: بگو... «قُلْ إِنْ أَدْری‏» (جن/25) چنین بگو بلد نیستم که جگر طرف حال بیاید. علامه طباطبایی استاد مطهری و مطهری‌ها، ترک بود.  تبریزی بود. ترک‌ها وقتی فارسی حرف می‌زنند، شیرین است. یعنی نمک دارد. از ایشان یک سؤالی کردند و ایشان با این لحن گفت. اگر بگویم نمی‌دانم اشکالی ندارد...؟؟ گفتند: نه! گفت: نمی‌دانم! (خنده حضار) با زبان ترکی گفت: نمی‌دانم. ولی وزن نمی‌دانم او از وزن علامه بودنش سنگین تر است. یک علامه بگوید: نمی‌دانم خیلی سخت است. پدربزرگ هستی بگو: اشتباه کردم. مرد به خانمش بگوید: من اشتباه کردم. اشکال دارد شما دست خانمت را ببوسی. خدا کند خانم من پای تلویزیون نباشد. (خنده حضار) بالاخره اشکال ندارد که انسان از بچه‌اش عذرخواهی کند. از شاگردش عذرخواهی کند. ما اگر کارگر کسی هستیم نباید بخاطر پول او خودمان دروغ بگوییم. من دروغ بگویم که او پولدار شود. اجمالاً بیماری ما لجبازی، بخل، تکبر، توقع بی‌جا است! منتهی آدم باید از صحنه‌ها استفاده کند. یعنی دوای درد باشد. هنرمند کسی است که درد را به دوا تبدیل کند. امروزی‌ها می‌گویند: تهدید‌ها را تبدیل به فرصت کند.
امام، زمان شاه به ترکیه تبعید شد. حکومت آنجا هم می‌خواست امام را بترساند. یک روز به امام گفت: سوار ماشین شوید برویم یک تابی بخوریم. امام را سوار ماشین کرد و در یک میدان برد. به زبان خودش گفت: آقای خمینی اینجا میدانی است که چهل نفر از علما را اعدام کردیم. اگر بخواهی در ترکیه حرفی علیه رژیم و حکومت بزنی، شما چهل و یکمی می‌شوی. این تهدید است. امام فرمود: خوشا به حال آنها! کاش ما هم در ایران طوری اقدام کرده بودیم که ما هم اعدام می‌شدیم. اینها همه شهید شدند و رفتند، ما ماندیم. ای کاش ما هم شهید می‌شدیم. رفتند ایشان را تهدید کنند، ایشان تهدید را به فرصت تبدیل کرد. از جاهایی که تهدید تبدیل به فرصت شد، اذان در مسجد شام بود. یزید پیش‌نماز و جمعیت هم پس نماز، یک آخوند مزدور، آخوند درباری رفت از یزید تجلیل کرد. امام سجاد گفت: من هم می‌خواهم بالای چوب‌ها بروم. نگفت: می‌خواهم بالای منبر بروم. وقتی روی منبر حرف حساب نزدی، این دیگر منبر نیست، چوب است. گفت: از این چوب‌ها بالا بروم؟ وقتی رفت روی منبر نشست، می‌گوید: «فلما سعد المنبر» تا آخوند درباری نشسته چوب است. وقتی امام زین‌العابدین نشست؛ منبر می‌شود. شروع کرد یک سخنرانی کرد و گفت: هرکس مرا می‌شناسد که می‌شناسد. هرکس مرا نمی‌شناسد، من پسر کی هستم. من پسر کی هستم... چه کمالاتی خدا به ما داده که روی کره زمین به هیچکس نداده است. به ما این کمال را داده است. یک سخنرانی کرد و یزید دید عجب، پته بنی امیه روی آب افتاد. به مؤذن گفت: اذان بگو. این اذان بگو یعنی مذهب علیه مذهب! با اذان سخنرانی امام زین‌العابدین را کور کنند. مذهب علیه مذهب! یعنی گاهی به اسم دین، دین را ذبح می‌کنند. تا گفت: الله اکبر! امام سجاد گفت، تمام وجودم الله اکبر می‌گوید. «اشهد ان لا اله الا الله» را همه وجودم می‌گوید. تا گفت: «اشهد ان محمداً رسول الله» (صلوات حضار) امام سجاد فرمود: صبر کن! یزید! این محمد رسول الله جد من است یا جد تو؟ اگر این جد تو است که همه می‌گویند: دروغ می‌گویی. اگر جد من است چرا پسرش را در کربلا کشتید؟ آقا یک سخنرانی کرد... این را تهدید تبدیل به فرصت می‌گویند.
از قدیم گفتند: لیموی ترش گیرت آمد نگو: ترش است. از همان لیمو ترش، لیمونات درست کن. یعنی از فرصت‌های تلخ هم می‌شود استفاده کرد. امام کاظم وقتی زندان رفت، این تهدید بود. زندان تاریک بود، گفت: عجب جایی برای عبادت است.
7- نماز، دوای مشکلات و سختی ها
قرآن شفاست. اولیای خدا شفاست. نماز شفاست. «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة» (بقره/45) می‌گوید: وقتی فشار به تو آمد، نرد روانشناس‌ها نرو. قرآن می‌گوید: اگر به تو فشار آمد، الله اکبر! همین شفاست. خدا بزرگتر از سودها و ضررها و رأی آوردنها و رأی نیاوردن‌ها، زنده بادها و مرده‌بادها است. الله اکبر از زورها و برج‌ها و پول‌ها! همین الله اکبر یعنی وقتی خدا نزد تو بزرگ شد، دنیا نزد تو کوچک است. این سالن را چون روی زمین هستیم فکر می‌کنید دو هزار متر است. شما سوار هواپیما شوید در آسمان بروید، این سالن اندازه یک جعبه پرتقال می‌شود. بالاتر بروی اندازه یک صابون، بالاتر کبریت، بالاتر آدامس، بالاتر لپه، یعنی هرچه بالاتر بروی این کوچکتر می‌شود. کسی که خدا نزدش بزرگ شد، دیگر مهم نیست. قرآن شفاست.
جامعه بشریت را با همه مرض‌های روانی، با همه گرفتاری‌ها نجات‌بخش اتصال به خداست. ما اگر خدا را قیچی کنیم، رابطه با خدا را قیچی کنیم، هیچ قرص و آمپول و هیچ مشاوره‌ای ما را نجات نمی‌دهد. 165 موشک در دزفول افتاد، مردم دزفول چون با خدا بودند روانی نشدند. اگر یکی از این موشک‌ها زمان جنگ در دانشکده روانشناسی غرب می‌افتاد، اساتید دانشگاه روانشناسی روانی می‌شدند. آن کسی که نگه می‌دارد، خداست. زینب کبری این همه غصه دید. آخر گفت: من هرچه می‌بینم زیبایی است. «و ما رأیت الا جمیلا». مادر سر سفره هم مربا و هم ترشی را زیبا می‌بیند. اما بچه مربا و حلوا را دوست دارد، از ترشی بدش می‌آید. از فلفل بدش می‌آید. مادر که رشد کرده همه را زیبا می‌بیند. بچه ترشی و فلفل را بد و حلوا را زیبا می‌بیند. ما اگر بزرگ شویم همه چیز زیباست.
خدایا بالاترین درجه ایمان و یقین و اخلاص و عمق و علم و برکت و تقوا را به همه ما مرحمت بفرما. از همه دست‌اندر کاران این برنامه در شهر عزیز نوشهر که دو روز اینجا ماندیم و چند برنامه ضبط کردیم تشکر می‌کنم.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته» 


:: بازدید از این مطلب : 475
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 8 / 12


   وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ الْمَعْرُوفَهُ بِالشِّقشْقِيَّهِ:  
اءَما وَ اللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَ اِنَّهُ لَيَعْلَمُ اءَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرِّحى ، يَنْحَدِرُ عَنِّى السَّيلُ وَ لا يَرْقى اِلَىَّ الطَّيْرُ. فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْبَا وَ طَوَيْتُ عَنْها كَشْحا، وَ طَفِقْتُ اءرْتَئى بَيْنَ اءنْ اءَصُولَ بِيدٍ جَذّاءَ اءوْ اءصْبِرَ عَلَى طَخْيَهٍ عَمْياءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ. وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ، وَ يَكْدَحُ فِيها مُومِنٌ حَتّى يَلْقى رَبِّهُ، فَرَاءَيْتُ اءَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا اءَحْجى فَصَبْرَتُ وَ فِى الُعَيْنِ قَذىً، وَ فِى الْحَلْقِ شَجا، اءَرى تُراثىِ نَهْبا
حَتّى مَضَى الاَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَاءَدْلى بِها الَى فُلانٍ بَعْدَهُ
شَتّانَ ما يَوْمِى عَلى كُوْرَها
وَ يَوْمُ حَيّانَ اءَخِى جابِرٍ فَيا عَجَبا بَيْنا
هُوَ يَسْتَقِيلُها فِىحَياتِهِ إ ذْ عَقَدَها لِآخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ، لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَيْها، فَصَيَّرَها فِى حوْزَهٍ خَشْناءَ، يَغْلُظُ كَلْمُها وَ يَخْشُنُ مَسُّها، وَ يَكْثُرُ الْعِثارُ فيها، وَ الْاعْتِذارُ مِنْها، فَصاحِبُها كَراكِبِ الصَّعْبَهِ إ نْ اءَشْنَقَ لَها خَرَمَ، وَ إ نْ اءسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ، فَمُنِىَ النّاسُ لَعَمْرُ اللّهِ، بِخَبْطٍ وَ شِماسٍ، وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِراضٍ، فَصَبَرْتُ عَلى طُولِ الْمُدَّهِ وَ شِدَّهِ الْمِحْنَهِ. حَتّى اذا مَضى لِسَبِيلِه ، جَعَلَها فِى جَماعَهٍ زَعَمَ اءَنِّى اءَحَدُهُمْ، فَيا للّهِ وَ لِلشُّورى ، مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِىَّ مَعَ الْاءَوَّلِ مِنْهُمْ حَتّى صِرْتُ اءُقْرَنُ الى هذِهِ النَّظائِرِ لكِنِّى اءَسْفَفْتُ اذْ اءَسَفُّوا وَ طِرْتُ اذْ طارُواْ، فَصَغا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ، وَ مالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ، مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ.
إ لى اءَنْ قامَ ثالِثُ الْقومِ نافِجا حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَشِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ، وَ قامَ مَعَهُ بَنُو اءَبِيهِ يَخْضِمُونَ مالَ اللّهِ خَضْمَه الا بِلِ نِبْتَهَ الرَّبِيعِ، الى اءَنِ انْتَكَثَ فَتْلُهُ، وَ اءَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ.
فما راعَنِى الا وَ النّاسُ الَىَّ كَعُرْفِ الضَّبُع يَنْثالُونَ عَلَىَّ مِنْ كُلِّ جانِبٍ، حَتّى لَقَدْ وُطِى ءَ الْحَسَنانِ، وَ شُقَّ عِطافِى ، مُجْتَمِعِينَ حَوْلِى كَرَبِيضَهِ الْغَنَم فَلَمّا نَهَضتُ بِالْاءمْرِ نَكَثَتْ طائِفَهٌ وَ مَرَقَتْ اءُخْرى وَ قَسَطَ آخَرُونَ كَاءَنَّهُمْ لَمْ يِسْمَعُوا اللّهَ سُبْحانَهُ يِقُولُ: "تِلْكَ الدّارُ الاخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوَّا فِى الْاءَرْضِ وَ لا فَسادا وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِينَ، "بَلى وَ اللّهِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْها، وَ لكِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيا فِى اءَعْيُنِهِمْ وَ راقَهُم زِبرِجُها.
اءَما وَ الَّذِى فَلَقَ الحَبَّهَ، وَ بَرَاءَ النَّسَمَهَ لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِيامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اءَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ اءَنْ لا يُقارُّوا عَلى كِظَّهَ ظالِم وَ لا سَغَبِ مَظلُومٍ لاْلَقْيْتُ حَبْلَها عَلى غارِبها وَ لَسَقَيْتُ آخِرَها بِكَاءْسِ اءوَّلِها، وَ لالْفَيْتُمْ دُنْياكُمْ هذِهِ اءَزْهَدَ عِنْدى مِنْ عَفْطَهِ عَنْزٍ.
((قالُوا: وَ قامَ إ لَيْهِ رَجُلُ مِنْ اءَهْلِ السَّوادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ الى هذَا الْمَوْضِعِ مِنْ خُطْبَتِهِ، فَناوَلَهُ كِتابا فَاءَقْبَلَ يَنْظُرُ فِيهِ. ((فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ)) قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ يَا اءَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوِ اطَّرَدَتْ مَقالَتَكَ مِنْ حَيْثُ اءَفْضَيْتَ فَقَالَ هَيْهَاتَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ.
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَوَاللَّهِ مَا اءَسَفْتُ عَلَى كَلاَمٍ قَطُّ كَاءَسَفِي اءَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بَلَغَ مِنْهُ حَيْثُ اءَرَادَ.
قَوْلُهُ ع فِى هذِهِ الْخُطْبَهِ (كَراكِبِ الصَّعْبَةِ إ نْ اءَشْنَقَ لَها خَرَمْ وَ إِنْ اءَسْلَسْ لَها تَقَحَّمَ) يُريدُ اءنَّهُ إ ذا شَدَّدَ عَلَيْها فِي جَذْبِ الْزَّمامِ وَ هِىٍَّ تُنازِعُهُ رَاءْسَها خَرَمَ اءَنْفَها و إِنْ اءَرْخى لَها شَيْئَا مَعَ صُعُوبَتِها تَقَحَّمَتْ بِهِ فَلَمْ يَمْلِكْها، يُقالُ: اءشْنَقَ الْنَاقَةَ إ ذا جَذَبَ رَاءْسَها بِالزَّمامِ فَرَفَعَهُ وَ شَنَقَها اءَيْضا.
ذَكَرَ ذلِكَ ابْنُ السِّكَّيتِ فِي إ صْلاحِ الْمَنْطِقِ وَ إِنَّما قالَ ع : (اءَشْنَقَ لَها) وَ لَمْ يَقُلْ اءَشْنَقَها لا نَّهُ جَعَلَهُ فِي مُقابَلَةِ قَوْلِهِ اءَسْلَسَ لَها فَكَاءَنَّهُ ع قالَ: إ نْ رَفَعَ لَها رَاءسَها بِمَعْنى
اءَمْسَكَهُ عَلَيْها بِالزَّمامِ وَ فِى الْحَديثِ اَنَّ رَسَولُ اللّهِ ص خَطَبَ عَلى ناقَتِهِ وَ قَدْ شَنَقَ لَها فَهِىَ تَقْصَعُ بِجُرَّتِها، وَ مِنْ الشَاهِدِ عَلى اءَنَّ اءَشْنَقَ بِمَعْنى شَنَقَ قَوْلَ عَدِىِّ بْنِ زَيْدِ الْعِبادىِّ:
ساءَها ما بِنا تَبَيَّنَ فِى الاءيْدِى وَ اشْناقُها الى الاءعْناقِ
ساءها ما بنا تبيّن في الا يدي
و إ شناقها إ لى الا عناق


  ترجمه : 
   خطبه اى از آن حضرت (ع ) معروف به خطبه شقشقيه :  
آگاه باشيد. به خدا سوگند كه ((فلان )) خلافت را چون جامه اى بر تن كرد و نيك مى دانست كه پايگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسياب . سيلها از من فرو مى ريزد و پرنده را ياراى پرواز به قله رفيع من نيست . پس ميان خود و خلافت پرده اى آويختم و از آن چشم پوشيدم و به ديگر سو گشتم و رخ برتافتم . در انديشه شدم كه با دست شكسته بتازم يا بر آن فضاى ظلمانى شكيبايى ورزم ، فضايى كه بزرگسالان در آن سالخورده شوند و خردسالان به پيرى رسند و مؤ من ، همچنان رنج كشد تا به لقاى پروردگارش نايل آيد. ديدم ، كه شكيبايى در آن حالت خردمندانه تر است و من طريق شكيبايى گزيدم ، در حالى كه ، همانند كسى بودم كه خاشاك به چشمش رفته ، و استخوان در گلويش مانده باشد. مى ديدم ، كه ميراث من به غارت مى رود.
تا آن ((نخستين )) به سراى ديگر شتافت و مسند خلافت را به ديگرى واگذاشت .
شتان ما يومى على كورها
و يوم حيان اخى جابر((3)
((چه فرق بزرگى است ميان زندگى من بر پشت اين شتر و زندگى حيان برادر جابر)).
اى شگفتا. در آن روزها كه زمام كار به دست گرفته بود همواره مى خواست كه مردم معافش دارند ولى در سراشيب عمر، عقد آن عروس را بعد از خود به ديگرى بست . بنگريد كه چسان دو پستانش را، آن دو، ميان خود تقسيم كردند و شيرش را دوشيدند. پس خلافت را به عرصه اى خشن و درشتناك افكند، عرصه اى كه درشتى اش پاى را مجروح مى كرد و ناهموارى اش رونده را به رنج مى افكند. لغزيدن و به سر درآمدن و پوزش خواستن فراوان شد. صاحب آن مقام ، چونان مردى بود سوار بر اشترى سركش كه هرگاه مهارش را مى كشيد، بينى اش ‍ مجروح مى شد و اگر مهارش را سست مى كرد، سوار خود را هلاك مى ساخت . به خدا سوگند، كه در آن روزها مردم ، هم گرفتار خطا بودند و هم سركشى . هم دستخوش بى ثباتى بودند و هم اعراض از حق . و من بر اين زمان دراز در گرداب محنت ، شكيبايى مى ورزيدم تا او نيز به جهان ديگر شتافت و امر خلافت را در ميان جماعتى قرار داد كه مرا هم يكى از آن قبيل مى پنداشت . بار خدايا، در اين شورا از تو مدد مى جويم . چسان در منزلت و مرتبت من نسبت به خليفه نخستين ترديد روا داشتند، كه اينك با چنين مردمى همسنگ و همطرازم شمارند. هرگاه چون پرندگان روى در نشيب مى نهادند يا بال زده فرا مى پريدند، من راه مخالفت نمى پيمودم و با آنان همراهى مى نمودم . پس ، يكى از ايشان كينه ديرينه اى را كه با من داشت فراياد آورد و آن ديگر نيز از من روى بتافت كه به داماد خود گرايش يافت . و كارهاى ديگر كردند كه من از گفتنشان كراهت دارم .
آنگاه ((سومى )) برخاست ، در حالى كه از پرخوارگى باد به پهلوها افكنده بود و چونان ستورى كه همّى جز خوردن در اصطبل نداشت . خويشاوندان پدريش با او همدست شدند و مال خدا را چنان با شوق و ميل فراوان خوردند كه اشتران ، گياه بهارى را. تا سرانجام ، آنچه را تابيده بود باز شد و كردارش قتلش را در پى داشت . و شكمبارگيش به سر درآوردش .
بناگاه ، ديدم كه انبوه مردم روى به من نهاده اند، انبوه چون يالهاى كفتاران . گرد مرا از هر طرف گرفتند، چنان كه نزديك بود استخوانهاى بازو و پهلويم را زير پاى فرو كوبند و رداى من از دو سو بر دريد. چون رمه گوسفندان مرا در بر گرفتند. اما، هنگامى كه ، زمام كار را به دست گرفتم جماعتى از ايشان عهد خود شكستند و گروهى از دين بيرون شدند و قومى همدست ستمكاران گرديدند. گويى ، سخن خداى سبحان را نشنيده بودند كه مى گويد: ((سراى آخرت از آن كسانى است كه در زمين نه برترى مى جويند و نه فساد مى كنند و سرانجام نيكو از آن پرهيزگاران است )).(4)
آرى ، به خدا سوگند كه شنيده بودند و دريافته بودند، ولى دنيا در نظرشان آراسته جلوه مى كرد و زر و زيورهاى آن فريبشان داده بود.
بدانيد. سوگند به كسى كه دانه را شكافته و جانداران را آفريده ، كه اگر انبوه آن جماعت نمى بود، يا گرد آمدن ياران حجت را بر من تمام نمى كرد و خدا از عالمان پيمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمكاران و گرسنگى ستمكشان خاموشى نگزينند، افسارش را بر گردنش مى افكندم و رهايش مى كردم و در پايان با آن همان مى كردم كه در آغاز كرده بودم . و مى ديديد كه دنياى شما در نزد من از عطسه ماده بزى هم كم ارج تر است .
چون سخنش به اينجا رسيد، مردى از مردم ((سواد)) عراق برخاست و نامه اى به او داد.
على (ع ) در آن نامه نگريست . چون از خواندن فراغت يافت ، ابن عباس ‍ گفت : يا اميرالمؤ منين چه شود اگر گفتار خود را از آنجا كه رسيده بودى پى مى گرفتى . فرمود: هيهات ابن عباس ، اشتر خشمگين را آن پاره گوشت از دهان جوشيدن گرفت و سپس ، به جاى خود بازگشت .(5) ابن عباس گويد، كه هرگز بر سخنى دريغى چنين نخورده بودم كه بر اين سخن كه اميرالمؤ منين نتوانست در سخن خود به آنجا رسد كه آهنگ آن كرده بود.
معنى سخن امام كه مى فرمايد: ((كراكب الصعبة إ ن اشنق لها خرم و ان اسلس لها تقحّم )) اين است ، كه اگر سوار، مهار شتر را بكشد و اشتر سر بر تابد بينى اش پاره شود و اگر با وجود سركشى مهارش را سست كند، سرپيچى كند و سوارش نتواند كه در ضبطش آورد. مى گويند: ((اشنق الناقة )) زمانى كه سرش را كه در مهار است بكشد و بالا گيرد. ((شنقها)) نيز به همين معنى است و ابن سكيت صاحب اصلاح المنطق چنين گويد. و گفت : ((اشنق لها)) و نگفت : ((اشنقها)) تا در برابر جمله ((اسلس لها)) قرار گيرد گويى ، امام (عليه السلام ) مى فرمايد: اگر سر را بالا نگه دارد او را به همان حال وامى گذارد. و در حديث آمده است كه رسول (صلى اللّه عليه و آله ) سوار بر ناقه خود براى مردم سخن مى گفت و مهار ناقه را باز كشيده بود (شنق لها) و ناقه نشخوار مى كرد. (از اين حديث معلوم مى شود كه شنق و اشنق به يك معنى است .) و شعر عدى بن زيد عبادى هم كه مى گويد:
شاهدى است كه اشنق به معنى شنق است .
معنى بيت (از فيض ) : شترهاى سركشى كه زمامشان در دست ما نبوده رام نيستند، بد شترهايى هستند.


  خطبه : 4 
   و من خطبة له ع و هي من اءفصح كلامه عليه السلام و فيها يعظ الناس و يهديهم من ضلالتهم ويقال إ نه خطبها بعد قتل طلحة و الزبير  
بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْماءِ وَ تَسَنَّمْتُمُ الْعَلْيَاءَ وَ بِنَا انْفَجَرْتُمْ عَنِ السِّرارِ وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ وَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْاءَةَ مَنْ اءَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ؟ رَبَطَ جَنانٌ لَمْ يُفَارِقْهُ الْخَفَقانُ، مَا زِلْتُ اءَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ وَ اءَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ الْمُغْتَرِّينَ حَتَّى سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبابُ الدِّينِ وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النِّيَّةِ اءَقَمْتُ لَكُمْ عَلَى سَنَنِ الْحَقِّ فِي جَوَادِّ الْمَضَلَّةِ حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لاَ دَلِيلَ وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لاَ تُمِيهُونَ، الْيَوْمَ اءُنْطِقُ لَكُمُ الْعَجْمَاءَ ذَاتَ الْبَيَانِ! عَزَبَ رَاءْيُ امْرِئٍ تَخَلَّفَ عَنِّي مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ اءُرِيتُهُ، لَمْ يُوجِسْ مُوسَى ع خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ اءَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلاَلِ، الْيَوْمَ تَوَافَقْنَا عَلَى سَبِيلِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ يَظْمَاْ.


  ترجمه : 
   خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه فصيح ترين كلام حضرت است و در آن مردم را موعظه مى كند  
در تاريكى ، راه خود را به هدايت ما يافتيد و بر قله عزّت و سرورى فرا رفتيد و از شب سياه گمراهى به سپيده دم هدايت رسيديد. كر باد، گوشى كه بانگ بلند حق را نشنود؛ كه آنكه بانگ بلند را نشنود، آواز نرم چگونه او را بياگاهاند. هر چه استوارتر باد، آن دل كه پيوسته از خوف خدا لرزان است . من همواره در انتظار غدر و مكر شما مى بودم و در چهره شما نشانه هاى فريب خوردگان را مى ديدم . شما در پس پرده دين جاى كرده بوديد و پرده دين بود كه شما را از من مستور مى داشت ؛ ولى صدق نيت من پرده از چهره شما برافكند و قيافه واقعى شما را به من بنمود. براى هدايت شما بر روى جاده حق ايستادم ، در حالى كه ، بيراهه هاى ضلالت در هر سو كشيده شده بود و شما سرگردان و گم گشته به هر راهى گام مى نهاديد. تشنه بوديد و، هر چه زمين را مى كنديد به نم آبى نمى رسيديد. امروز اين زبان بسته را گويا كرده ام ، باشد كه حقايق را به شما بگويد. در پرتگاه غفلت سرنگون شود، انديشه كسى كه به خلاف من ره مى سپرد، كه من از آن روز كه حق را ديده ام ، در آن ترديد نكرده ام . اگر موسى (ع ) مى ترسيد، بر جان خود نمى ترسيد، بلكه از چيرگى نادانان و گمراهان مى ترسيد.
امروز از ما و شما يكى بر راه حق ايستاده و يكى بر باطل . آنكه به يافتن آب اطمينان دارد، هرگز، از تشنگى هلاك نمى شود.


  خطبه : 5 
   و من خطبة له ع لَما قُبِضَ رَسوُلُ اللّهُ ص وَ خاطَبَهُ الْعَباسُ وَ اءَبُوسُفْيانَ بْنُ حَرْبٍ فِي اءَنْيُبايِعا لَهُ بِالْخِلافَةِ:  
اءَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا اءَمْواجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِيقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِيجانَ الْمُفَاخَرَةِ، اءَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ اءَوِ اسْتَسْلَمَ فَاءَرَاحَ، مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ يَغَصُّ بِها آكِلُهَا، وَ مُجْتَنِي الثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِها كَالزَّارِعِ بَغَيْرِ اءَرْضِهِ.
فَإِنْ اءَقُلْ يَقُولُوا: حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ وَ إِنْ اءَسْكُتْ يَقُولُوا: جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَيْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي ! وَ اللَّهِ لاَبْنُ اءَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ اءُمِّهِ بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاَضْطَرَبْتُمُ اضْطِرَابَ الْاءَرْشِيَةِ فِي الطَّوِيِّ الْبَعِيدَةِ


  ترجمه : 
   سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه رسول خدا (ص ) رحلت كرده بود و، عباس و ابو سفيان بنحرب از او خواستند كه به خلافت با او بيعت كنند:  
اى مردم ، بر دريد امواج فتنه ها را به كشتيهاى نجات و، به راه تفاخر به نژاد و تبار مرويد و ديهيم مباهات به مال و جاه را از سر فرو نهيد. رستگار و پيروز است كسى كه او را ياورانى است و به نيروى آنان قيام مى كند و يا تسليم مى شود و خود را آسوده مى سازد. آبى است بدبو و گنده و، لقمه اى است گلوگير كسى كه مى بلعدش . آن كس كه ثمره بستان خود را پيش از رسيدنش بچيند، همانند كشاورزى است كه در زمين ديگرى مى كارد.
اگر بگويم ، گويند كه آزمند فرمانروايى هستم و گر لب بربندم و خاموشى گزينم ، گويند، كه از مرگ مى ترسد. چه دورند از حقيقت . آيا پس از آن همه جانبازى در عرصه پيكار، از مرگ مى ترسم به خدا سوگند، دلبستگى پسر ابوطالب به مرگ از دلبستگى كودك به پستان مادر بيشتر است . ولى اسرارى در دل نهفته دارم ، كه اگر آشكار كنم ، لرزه بر اندامتان افتد، چونانكه طناب فرو شده در چاه مى لرزد.


  كلام : 6 
   و من كلام له ع لَمَا اءُشِيرَ عَلَيْهِ بِاءَن لا يَتْبَعَ طَلْحَةَ وَ الزُّبِيْرَ وَ لا يُرْصِدَ لَهُما القِتالَ:  
وَ اللَّهِ لاَ اءَكُونُ كَالضَّبُعِ تَنامُ عَلَى طُولِ اللَّدْمِ حَتَّى يَصِلَ إِلَيْها طَالِبُها وَ يَخْتِلَها راصِدُها وَ لَكِنِّي اءَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ إِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ وَ بِالسَّامِعِالْمُطِيعِ الْعاصِيَ الْمُرِيبَ اءَبَدا حَتَّى يأْتِيَ عَلَيَّ يَوْمِي فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعا عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَرا عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذا.


  ترجمه : 
   سخنى از آن حضرت (ع ) آنگاه كه به او گفتند، از تعقيب طلحه و زبير باز ايستد و بسيج نبردبا ايشان نكند:  
به خدا سوگند، كه من همانند آن كفتار نيستم ، كه با آواز كوبيدن سنگ و چوب در كنامش ، به خوابش كنند، تا بر در كنام رسند و صيادانش ، بفريب ، به دام اندازند.(6)
بلكه به پايمردى يارانى كه روى به حق دارند، روى برتافتگان از حق را فرو مى كوبم . و به مدد كسانى كه گوش به فرمان من نهاده اند، شورشگرانى را كه همواره در حق من ترديد مى ورزيده اند، مى زنم . و اين شيوه من است ، تا مرگم فرا رسد. سوگند به خدا، كه از آن زمان كه رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله ) رخت به سراى ديگر برده است تا به امروز، مرا از حقم بازداشته اند و ديگرى را بر من برترى داده اند و برگزيده اند.


  خطبه : 7 
   و من خطبة له ع يذم فيها اءتباع الشيطان  
اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِاءَمْرِهِمْ مِلاَكا وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ اءَشْرَاكا، فَباضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِاءَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِاءَلْسِنَتِهِمْ فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِهِ.


  ترجمه : 
   خطبه اى از آن حضرت (ع ) كه در آن پيروان شيطان را نكوهش مى كند  
شيطان را ملاك كار خود قرار دادند و شيطان نيز آنان را شريك خود ساخت . پس ، در سينه هايشان ، تخم گذاشت و جوجه برآورد و بر روى دامنشان جنبيدن گرفت و به راه افتاد، از راه چشمانشان مى نگريست و از زبانشان سخن مى گفت ، به راه خطايشان افكند و هر نكوهيدگى و زشتى را در ديده شان بياراست و در اعمالشان شريك شد؛ و سخن باطل خود بر زبان ايشان نهاد.


  كلام : 8 
   و من كلام له ع يَعْنِي بِهِ الزُّبَيْرِ فِي حالٍ اقْتَضَتْ ذلِكَ:  
يَزْعُمُ اءَنَّهُ قَدْ بايَعَ بِيَدِهِ وَ لَمْ يُبايِعْ بِقَلْبِهِ فَقَدْ اءَقَرَّ بِالْبَيْعَةِ وَ ادَّعَى الْوَلِيجَةَ فَلْيَأْتِ عَلَيْهَا بِاءَمْرٍ يُعْرَفُ وَ إِلا فَلْيَدْخُلْ فِيمَا خَرَجَ مِنْهُ


  ترجمه : 
   سخنى از آن حضرت (ع ) مقصودش زبير است ، در حالى كه ، مقتضى چنين سخنى بود:  
مى گويد كه با دستش بيعت كرده و با دلش بيعت نكرده . دست بيعت فراپيش آورد و مدعى شد كه در دل چيز ديگرى نهان داشته . اگر در ادعاى خود بر حق است ، بايد دليل بياورد و گرنه ، به جمع ياران من كه از آنان دورى گزيده است بازگردد.


  كلام : 9 
   و من كلام له ع في صفته و صفة خصومه و يقال إ نها في اءصحابالجمل  
وَ قَدْ اءَرْعَدُوا وَ اءَبْرَقُوا، وَ مَعَ هَذَيْنِ الْاءَمْرَيْنِ الْفَشَلُ، وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَ وَ لاَ نُسِيلُ حَتَّى نُمْطِرَ


  ترجمه : 
   سخنى از آن حضرت (ع ) در مورد صفت خود و دشمنش ، و گويند درباره اصحابجمل است :  
همانند تندر خروشيدند و چون آذرخش شعله افكندند. با اينهمه ، ترسيدند و در كار بماندند. ما چون تندر نمى خروشيم ، مگر آنگاه ، كه خصم را فرو كوبيم و سيل روان نمى كنيم مگر آنگاه كه بباريم .


  خطبه : 10 
   و من خطبة له ع  
اءَلا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ وَ إ نَّ بَصِيرَتي لَمَعى مَا لَبَّسْتُ عَلى نَفْسِي وَ لا لُبِّسَ عَلَيَّ وَ ايْمُ اللَّهِ لَاءُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضا اءَنّا مَاتِحُهُ لاَ يَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ لاَ يَعُودُونَ إِلَيْهِ.


  ترجمه : 
   خطبه اى از آن حضرت (ع )  
آگاه باشيد كه شيطان حزب خود را گرد آورده و سواران و پيادگانش را بسيج كرده است . همان بصيرت ديرين هنوز هم با من است . چنان نيستم كه چهره حقيقت را نبينم و حقيقت نيز بر من پوشيده نبوده است . به خدا سوگند، بر ايشان گودالى پر آب كنم ، كه چون در آن افتند بيرون شدن نتوانند و چون بيرون آيند، هرگز، هوس نكنند كه بار ديگر در آن افتند.


  خطبه : 11 
   و من كلام له ع لابْنِهِ مُحَمَدِ بْنِ الحَنَفيِّةِ لَمَا اءَعْطاهُ الرَايَةَ يَوْمَ الْجَمَلِ:  
تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لاَ تَزُلْ، عَضَّ عَلى نَاجِذِكَ، اءَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ، تِدْ فِي الْاءَرْضِ قَدَمَكَ، ارْمِ بِبَصَرِك اءَقْصَى الْقَوْمِ، وَ غُضَّ بَصَرَكَ، وَ اعْلَمْ اءَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ


  ترجمه : 
   سخنى از آن حضرت (ع ) به پسرش ، محمد بن حنفيّه ، هنگامى كه در جنگجمل رايت را به دست او داد:  
اگر كوهها متزلزل شوند، تو پايدار بمان . دندانها را به هم بفشر و سرت را به عاريت به خداوند بسپار و پايها، چونان ميخ در زمين استوار كن و تا دورترين كرانه هاى ميدان نبرد را زير نظر گير و صحنه هاى وحشت خيز را ناديده بگير و بدان كه پيروزى وعده خداوند سبحان است .


  خطبه : 12 
   و من كلام له ع لَمَا اءَظْفَرَهُ اللّهُ بِاءَصْحابِ الجَمَلِ وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ اءَصْحَابِهِ: وَدِدْتُ اءَنَّاءَخِي فُلاَنا كَانَ شَاهِدَنَا لِيَرَى مَا نَصَرَكَ اللَّهُ بِهِ عَلَى اءَعْدَائِكَ. فَقَالَ لَهُ ع :  
اءَ هَوى اءَخِيكَ مَعَنَا؟ فَقَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَقَدْ شَهِدَنَا، وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِي عَسْكَرِنَا هَذَا اءَقْوَامٌ فِي اءَصْلاَبِ الرِّجَالِ وَ اءَرْحَامِ النِّسَاءِ، سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ يَقْوى بِهِمُ الْإِيمَانُ.


  ترجمه : 
   چون خداوند در جنگ جمل پيروزش گردانيد، يكى از ياران گفتش اى كاش برادرم ، فلان ، مىبود و مى ديد كه چسان خداوند تو را بر دشمنانت پيروز ساخته است . على (ع ) از او پرسيد:آيا برادرت هوادار ما بود گفت : آرى . على (ع ) گفت :  
پس همراه ما بوده است . ما در اين سپاه خود مردمى را ديديم كه هنوز در صلب مردان و زهدان زنان هستند. روزگار آنها را چون خونى كه بناگاه از بينى گشاده گردد، بيرون آورد و دين به آنها نيرو گيرد.


  خطبه : 13 
   و من كلام له ع فِي ذَمَّ الْبَصْرَةِ وَ اءَهْلُها:  
كُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْاءَةِ وَ اءَتْباعَ الْبَهِيمَةِ، رَغا فَاءَجَبْتُمْ، وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ، اءَخْلاَقُكُمْ دِقَاقٌ، وَ عَهْدُكُمْ شِقَاقٌ، وَ دِينُكُمْ نِفَاقٌ، وَ مَاؤُكُمْ زُعَاقٌ، وَ الْمُقِيمُ بَيْنَ اءَظْهُرِكُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ، وَ الشَّاخِصُ عَنْكُمْ مُتَدَارَكٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ، كَاءَنِّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ، قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا الْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا، وَ غَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِهَا.
وَ فِي رِوَايَةٍ وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَاءَنِّي اءَنْظُرُ إِلَى مَسْجِدِها كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ اءَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَةٍ، وَ فِي رِوَايَةٍ كَجُؤْجُؤِ طَيْرٍ فِي لُجَّةِ بَحْرٍ


  ترجمه : 
   سخنى از آن حضرت (ع ) در نكوهش بصره و مردمش : 
شما سپاهيان آن زن (7) بوديد و پيروان آن ستور.(8) كه چون بانگ كرد اجابتش كرديد و چون كشته شد روى به گريز نهاديد. خلق و خويتان همه فرومايگى است . پيمانهايتان گسستنى است و دينتان دورويى است و آبتان شور است . آن كس كه در ميان شما زيست كند گرفتار كيفر گناه خويش است . و آنكه از ميان شما رخت بربندد، به رحمت پروردگارش ‍ رسيده است . گويى مسجد شما را مى بينم ، كه چون سينه كشتى است بر روى دريا، زيرا شهرتان در گرداب عذابى كه خداوند از فرازش و فرودش فرستاده ، گرفتار است و همه ساكنان آن غرق شده اند.
((در روايتى چنين آمده است )): سوگند به خدا شهرتان در آب غرق مى شود، چنانكه گويى مسجدتان را مى بينم كه همانند سينه كشتى سر از آب بيرون دارد. يا همانند شتر مرغى بر زمين خفته . (و در روايتى ) چون سينه پرنده اى بر لجّه دريا.


  كلام : 14 
   و من كلام له ع فِي مِثْلِ ذلِكَ:  
اءَرْضُكُمْ قَرِيبَةٌ مِنَ الْمَاءِ، بَعِيدَةٌ مِنَ السَّمَاءِ، خَفَّتْ عُقُولُكُمْ، وَ سَفِهَتْ حُلُومُكُمْ فَاءَنْتُمْ غَرَضٌ لِنَابِلٍ، وَ اءُكْلَةٌ لِآكِلٍ، وَ فَرِيسَةٌ لِصَائِلٍ.


  ترجمه : 
   سخنى از آن حضرت (ع ) در همين معنى :  
سرزمينتان به آب نزديك است و از آسمان دور. مردمى سبك عقل هستيد و بردباريتان سفيهانه . آماج هر تير بلاييد و طعمه هر خورنده و شكار هر كس كه بر شما تاخت آورد.


  كلام : 15 
   و من كلام له ع فيما رَدَّه عَلَى الْمَسْلِمينَ مِنْ قَطائعِ عُثْمانَ:  
وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ، فَإِنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ اءَضْيَقُ.


  ترجمه : 
   سخنى از آن حضرت (ع ) درباره زمينهايى كه عثمان در زمان خلافت خود به اين و آن داده بود وامام (ع ) آنها را به مسلمانان بازگردانيد:  
به خدا سوگند، اگر چيزى را كه عثمان بخشيده ، نزد كسى بيابم ، آن را به صاحبش باز مى گردانم ، هر چند، آن را كابين زنان كرده باشند يا بهاى كنيزكان . كه در دادگرى گشايش است و آنكه از دادگرى به تنگ آيد از ستمى كه بر او مى رود، بيشتر به تنگ آيد.


:: بازدید از این مطلب : 340
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 8 / 12


اگر من جای او بودم
همان یک لحظه اول ،
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،
بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،
نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ، 
بر لب پیمانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین
زمین و آسمانرا 
واژگون ، مستانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحۀ، صد دانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،
آواره و ، دیوانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،
سراپای وجود بی وفا معشوق را ،
پروانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،
تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،
گردش این چرخ را 
وارونه ، بی صبرانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
که میدیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،
بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،
در این دنیای پر افسانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
چرا من جای او باشم
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد
و گر نه من بجای او چو بودم ،
یکنفس کی عادلانه سازشی ،
با جاهل و فرزانه میکردم
عجب صبری خدا دارد ... عجب صبری خدا دارد


:: بازدید از این مطلب : 298
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 8 / 12

 

سلام مولای من، سلام عزیز دل زهرا، سلام گل باغ نرگس

روزهای هفته را طی می کنم تا جمعه شود جمعه ای که  بوی عطرظهور می دهد، بوی وصال یار

بوی خوش دوستی و مهربانی

آقا جان

تا کی باید بنشینم و نگاه کنیم تا حق مظلومان بی جواب بماند

تا کی باید غبار فقر روی شانه های ما باشد

تا کی باید انتظار بکشیم.

مولا جان

انتظار کشیدن برای آمدنتان شیرین است

آنقدر شیرین که خستگی در آن راه ندارد

آقا جان

ای یوسف زهرا

غروب این جمعه هم گذشت

اما باز هم نیامدی

دوباره با زیارت آل یاسین باید انتظار جمعه ی دیگر را بکشم

و همیشه زیر لب زمزمه می کنم

شاید این جمعه بیایی شاید

جمعه یعنی یک بغل دل واپسی

جمعه یعنی لحظه های بی کسی

جمعه یعنی یک ضمیر بی قرار

جمعــه یعنـی روز سبـز انتظـار

مولای من

چشم به راه توام تا تو بیایی

اللهم عجل لولیک الفرج

 


:: بازدید از این مطلب : 306
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
این وبلاگ برای معرفی طایفه سادات صحیح النسب میرسالاری طراحی گردید .در این وبلاگ اداب ورسوم ،مطالب تاریخی،معرفی شخصیت هاو...........می پردازیم
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شمادرباره هیئت امنای امامزاده میرسالار(ع)

پیوندهای روزانه