منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 894
:: کل نظرات : 1

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 2
:: تعداد اعضا : 24

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 40
:: باردید دیروز : 74
:: بازدید هفته : 448
:: بازدید ماه : 1356
:: بازدید سال : 3329
:: بازدید کلی : 102949
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 28 / 8

بارونو دوست دارم هنوز

امام علی (ع):همانا دین خدا به وسیله اشخاص و مردان سرشناس شناخته نمی شود بلکه به نشانه ها و آیات الهی شناخته می گردد بنابراین دستورات و نشانه های حق را بشناس تا در شناخت صاحبان حق گمراه نشوی.    گفتار دلنشین صفحه 68


امام علی (ع):چه خوب است که تمام صحبتها و سخنان شما ذکر خدا و قرائت قرآن باشد که چون از پیامبر پرسیدند:در نزد خدا کدام عمل برتر است؟ فرمودند: قرائت قرآن و اینکه در حالی بمیری که زبانت به ذکر خدا مشغول باشد.   الحیاه جلد 2 صفحه 113

امام علی (ع):عبور امام (ع)به مردی افتاد که سخنان بیهوده بسیار می گفت.امام (ع)در کنار مرد ایستاد و فرمود :ای مرد تو با این گفتار زیادت توسط فرشتگان محافظ اعمال نامه ای را برای پروردگار املاء می کنی پس سخنی بگو که سودت برساند نه که زیانت دهد.   آثار الصادقین جلد 9 صفحه 25

امام علی (ع):سعی و کوشش نما که خداوند تو را در حال نافرمانی اش و ارتکاب گناه نبیند و بکوش که خداوند تو را در حال انجام طاعت خود مشاهده کند که اگر این گونه نباشی از زیانکاران خواهی بود.  وسائل الشیعه جلد 15 صفحه 79

امام علی (ع) :همانا خدای تعالی خطاب به فرزند آدم می فرماید :ای پسر آدم هرگاه چشمان تو با تو در دیدن حرام منازعه کند برای رفع آن دو پلک قرار دادم که آنها را در هنگام مشاهده حرام در هم کنی و حرام را مشاهده نکنی و اگر زبانت با تو در مورد صحبت از محرمات منازعه کرد دو لب برایت قرار دادم آنها را روی هم ببند و سخن حرام مگو.   وسائل الشیعه جلد 15صفحه 90

امام علی (ع):نتیجه دوستی با اشرار جذب بدی و شر است مانند باد که از گذر گاه متعفن می گذرد با خود بوی تعفن می آورد و نتیجه دوستی با نیکان جذب خیر و نیکی است همچون باد که از محل خوشبو و عطر داری که می گذرد با خود بوی خوش می آورد.    مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 64

امام علی (ع):خدا را فرشته ای است که هر روز بانگ می زند بزایید برای مردن و فراهم آورید برای نابود شدن و بسازید برای ویران گشتن.نهج البلاغه حکمت 132

امام علی (ع):ای مردم در کسب اعمال نیکو و خیر بکوشید و از فرا رسیدن مرگ ناگهانی بترسید زیرا آنچه از مال و روزی که از دستتان رفته امید بازگشت آن وجود دارد اما عمر گذشته را نمی توان باز گرداند.     نهج البلاغه خطبه 114

مولا علی (ع):هر چیزی که انسان را از یاد خدا غافل کند (در شهوات فرو برد)آن در حکم قمار است.    وسائل الشیعه جلد 12 صفحه 235
امام علی (ع) :به فرزندش امام حسین (ع)فرمود : پسر جانم هرسختی و بد حالی که دنبالش بهشت باشد بدحالی نیست و هیچ خوشی و لذتی که پایانش جهنم باشد خوشی نیست بدان پسرم هر نعمتی و لذتی در دنیا در مقابل بهشت جهنم است و تمام بلاها و سختی های دنیا در مقابل جهنم عافیت است . تحف العقول صفحه 215

امام علی (ع) :خداوند چهار چیز را در چهار چیز مخفی نموده :1.رضای خود را در طاعت ها پس هیچ عبادتی را کم نشمارید شاید همان مورد رضای خدا باشد 2.غضبش را در گناهان پس هیچ گناهی را کوچک نشمارید شاید همان مورد غضب او باشد 3.استجابت خود را در دعاها پس هیچ دعایی را اندک مپندارید شاید همان مستجاب باشد 4.ولی و دوست خود را در میان بندگانش پس به هیچ بنده ای بی اعتنایی نکنید شاید هم او ولی خدا باشد و شما نشناسیدش . تحف العقول صفحه 182


امام علی (ع) :خداوند به حضرت موسی وحی فرمود :ای موسی سفارش مرا در مورد چهار چیز بخاطر بسپار :1.تانفهمیدی که گناهانت را آمرزیده ام به گناه دیگری مپرداز 2.تا ندانی گنج های خزائنم تمام شده غم روزی مخور 3.تانبینی ملک و پادشاهی من از دست رفته به دیگری امید مبند 4.تا مرده شیطان را نبینی از مکرش ایمن مباش.    نصایح صفحه 183

امام علی (ع) :کسی که شش خصلت داشته باشد همه درهای بهشت بر رویش گشوده است و تمام درهای جهنم بر رویش بسته است :1.خدا را بشناسد و اطاعتش نماید 2.شیطان را بشناسد و مخالفتش کند . 3. راه حق و اهلش را بشناسد و دنبالش برود 4.باطل و اهل آن را بشناسد و ترکشان گوید .5.دنیای حرام را بشناسد و رهایش سازد 6.آخرت را بشناسد و طلبش کند .     نصایح صفحه 248

امام علی (ع) :ریاکار چهار نشانه دارد 1-هنگامی که تنهاست در عبادت خدا و ذکرش خیر تنبل و کسل است 2-در میان مردم و جمع در عبادت خدا و اعمال خیر کوشاست 3-چون از او تعریف کنند بیشتر کار می کند 4-هرگاه از عمل او تمجید و تعریفی نکنند کار خیر را ترک کند.     نصایح صفحه 187

امام علی (ع) :راستی اهل خیر و شر را نمیتوان تشخیص داد مگر به مردم اگر می خواهی اهل خیر را بشناسی کار خیری را شروع کن کسانی که آن کار را تایید می کنند و دنباله روی از آن میکنند اهل خیرند و اگر می خواهی شر و اهلش را بفهمی کار بدی را شروع کن همان کسانی که از آن پیروی می کنند اهل شرند . تحف العقول صفحه 215

امام علی (ع) :مردی به امام (ع) عرض کرد سفارشی به من نمایید فرمود : سفارش من به تو این است که کار خیر و نیک خود را هر قدر زیاد هم باشد هرگز بسیار مشمار و گناه خود را هر قدر هم کم باشد اندک مشمار .    تحف العقول صفحه 202

امام علی (ع) :همه خوبی ها در سه عمل جمع شده 1-نگاه کردن 2-سکوت نمودن 3-صحبت کردن   اما هر دیدنی که در آن عبرت و پند آموزی نباشد بیجا و مهمل است و هر سکوتی که در آن اندیشیدن نباشد بیهوده است و هر سخن گفتنی که در آن ذکر و یادی از خدا نباشد بیهوده است .   تحف العقول صفحه 210

امام علی (ع) :در سفارش خود به فرزندش امام حسین (ع) فرمودند :پسر جانم عافیت ده جزء است نه جزء آن در خاموشی است جز به ذکر خدا و یکی هم در ترک هم نشینی نابخردان .     تحف العقول صفحه


 


:: بازدید از این مطلب : 914
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 27 / 8

 


:: بازدید از این مطلب : 694
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 26 / 8

سید محمد خاتمی در سن ۵ سالگی

 

 

9695 646256 656 محمد خاتمی در کنار پدرش / عکس


:: بازدید از این مطلب : 624
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 26 / 8

 

 

ما که از عشق حسین (ع) دم میزنیم
کوچه ها را رنگ ماتم میزنیم
پس چرا هر لحظه با رفتار خود
بر دل صاحب زمان (عج) غم میزنیم


 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 1108
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 24 / 8


:: بازدید از این مطلب : 691
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 24 / 8

/ از خاکستر شدن گياهان تا تلخي گوشت شتر

در روايات و كتب اهل شيعه و سني آمده است كه بعد از شهادت سالار شهيدان كربلا 11 اتفاق باورنكردني رخ داده كه در نوع خود معجزات شهادت امام حسين(ع) محسوب مي شود.

معتبرترين كتابها، احاديث و روايات معجزاتي را از سالار شهيدان كربلا منعكس كرده اند تا حجت بر آنانيكه راه انكار را بر واقعه كربلا پيش گرفته اند به يقين تاريخي ترين حادثه عالم خلقت پي ببرند. معجزاتي كه حتي در كتاب اهل سنت هم به آن اشاره شده است.

1. برخورد ستارگان آسمان با يکديگر

عن عيسى بن الحارث الكندي مي گويد: هنگامي حسين بن على (عليه السلام) را شهيد كردند، تا هفت روز ، هر گاه که نماز عصر را مي خوانديم مي ديديم آفتابي كه بر ديوارهاى خانه ها مي تابيد به قدري قرمز بود که گويا چادر هاي سرخ است که بر آن  کشيده اند ، و مي ديديم که برخي از ستارگان همديگر را مي زدند (با يکديگر برخورد مي کردند).

منبع: تهذيب الكمال، المزي، ج 6، ص 432 – 433 و تاريخ الإسلام، الذهبي، ج 5 ، ص 15 و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 3 ، ص 312 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 227 .

2 . آسمان خون گريه کرد

نضره ازديه گويد: هنگامى كه حسين بن علي (عليهما السّلام) شهيد شدند، آسمان خون باريد و ما همچنان مي ديديم كه تمام اشياء  و اسباب ما مملو از خون است.

همچنين جعفر بن سليمان، روايت كرده كه خاله‏ ام، ام سالم، گفت: بعد از شهادت مولا حسين(ع) باراني همانند خون بر ديوارها و خانه ها مي باريد. به من خبر داند که همين باران خون، در خراسان، شام و كوفه نيز باريده است.

منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 433 و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 3 ، ص 312 ، 313 و الثقات ، ابن حبان ، ج 5 ، ص 487 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 227 – 228 .

3 . اشک ريختن آسمان

ابن سيرين گفت: آسمان براي هيچ کسي جز يحيي بن زکريا و حسين بن علي (عليهم السلام) گريه نکرده است.

منبع: سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 3 ، ص 312 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 225 – 226

4 . تاريک شدن دنيا

خلف بن خليفه از پدرش نقل مي کند که گفت : زماني که امام حسين (عليه السلام) به شهادت رسيد ، آن قدر آسمان تاريک شد که هنگام ظهر ستاره هاي آسمان ظاهر شدند ؛ تا جائي که ستاره  جوزا در عصر ديده شده و خاک سرخ از آسمان فرو ريخت.

منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 431 – 432  و تهذيب التهذيب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 305 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 226

علي بن مسهر از جده اش نقل مي كند كه مي گفت: هنگامي كه امام حسين به شهادت رسيد من دختري نوجوان بودم، آسمان چند شبانه روز درنگ نمود كه گويا لخته خون بود.

منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 432 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 226

5 . سرخ شدن آسمان

علي بن مدرك از پدر بزرگش اسود بن قيس نقل مي كند كه گفت: پهنه آسمان پس از شهادت امام حسين به مدت شش ماه سرخرنگ شده بود كه ما آن را شبيه خون در آسمان مشاهده مي كرديم، علي بن محمد مدائني از وي سؤال كرد: چه نسبتي با اسود داري؟ گفت: او جد مادري من است گفت: به خدا سوگند كه او راستگو و امانتداري بزرگ وميهمان نواز بود.

منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 432 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 5 ، ص 15 و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 3 ، ص 312 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 227 .

يزيد بن ابي زياد مي گويد: من چهارده ساله بودم كه حسين بن علي به شهادت رسيد گياه ورس در بين لشكر به خاكستر تبديل شد و پهنه آسمان قرمز رنگ شد شتري را لشكريان ذبح كردند آتش از گوشتش زبانه مي كشيد.

منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 434 – 435 و تهذيب التهذيب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 305 و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 3 ، ص 313 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 5 ، ص 15 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 230.

6 . ديوار دار الإماره خون گريه کرد

حدثني أبو يحيى مهدي بن ميمون مي گويد: هنگامى كه سر مبارك امام حسين عليه السلام را در برابر ابن زياد نهادند، ديدم كه از ديوارهاى دارالاماره خون جارى مي ‏گشت‏.

منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 433 – 434 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 229 .

7 . گرفتن خورشيد

هنگامى كه امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد، خورشيد گرفت و آن قدر تاريك شد كه هنگام ظهر ستاره‏هاى آسمان ظاهر گرديدند . از اين اتفاق چنين پنداشتم كه قيامت برپا شده است!

منبع: تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 433  و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 228 و تلخيص الحبير ، ابن حجر ، ج 5 ، ص 84 و السنن الكبرى ، البيهقي ، ج 3 ، ص 337 .

8 . جاري شدن خون تازه از زير سنگ ها

ابو بكر بيهقى از معروف روايت كرده كه وليد بن عبد الملك از زهرى پرسيد سنگ‏هاى بيت المقدس در روز كشته شدن حسين بن على چه حالتى به خود گرفتند ، زهرى‏ گفت : به من خبر دادند كه در روز شهادت حسين بن علي هر سنگى را كه از زمين بر مي داشتند در زير او خون تازه مي ديدند.

منبع: تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج 2 ، ص 305 و تهذيب الكمال، المزي ، ج 6 ، ص 434 و  سير أعلام النبلاء، الذهبي ، ج 3 ، ص 314 و تاريخ الإسلام، الذهبي ، ج 5، ص 16 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 229

از ام حيان نقل است كه گفت: روز شهادت حسين اسمان سه شبانه روز تاريك شد وهر كس دست به زعفران مي زد دستش مي سوخت و زير هر سنگي در بيت المقدس خون ديده مي شد.

منبع: تهذيب الكمال، المزي ، ج 6، ص 434 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 229

9 . خاکستر شدن گياه ورس (اسپرک)

يزيد بن ابي زياد مي گويد: من چهارده ساله بودم كه حسين بن علي به شهادت رسيد گياه ورس در بين لشكر به خاكستر تبديل شد .

منبع: تهذيب التهذيب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 305 و تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 434 – 435 و سير أعلام النبلاء ، الذهبي ، ج 3 ، ص 313 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 5 ، ص 15 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 230 .

ابن عيينه از مادر بزرگ پدري اش نقل مي كند كه گفت: هنگام شهادت حسين گياه ورس را ديدم كه تبديل به خاكستر شد و در گوشتها آتش مي ديدم.

ورس: همان اسپرك است كه گياهى است شبيه به كنجد با برگ هاى سبز رنگ كه از رنگ آن براى رنگ كردن لباس ها استفاده مي ‏شود و در يمن زياد مي ‏رويد و لباس ورسى ، لباس سرخ رنگ را گويند .

 

10. تلخ شدن گوشت شتر غنيمت گرفته شده از امام

جميل بن مره گويد: شترى از لشكرگاه حسين بن علي را در روز شهادت او غارت گرفتند ، و سپس او را نحر كرده و طبخ نمودند ، راوى گويد : گوشت او آن چنان تلخ شد که آنان نتوانستند از آن گوشت استفاده كنند.

منبع: تهذيب التهذيب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 306 و تهذيب الكمال ، المزي ، ج 6 ، ص 435 – 436 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 5 ، ص 16 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 14 ، ص 231 .

11 . ديده شدن آتش درگوشت شتر غنيمت گرفته شده

از حميد طحان روايت شده است كه در قبيله خزاعه بودم، از جمله چيزهائى كه از امام حسين عليه السلام چپاول شده بود و به آن قبيله آورده بودند، يك شتر بود. مردم آن قبيله گفتند: اين شتر را نحر كنيم و يا معامله نمائيم ؟ كسى كه شتر را آورده بود گفت: مي خواهم آن را نحر كنيد.

منبع: وقال محمد بن عبد الله الحضرمي: حدثنا أحمد بن يحيى الصوفي، قال: حدثنا أبو غسان، قال: حدثنا، أبو نمير عم الحسن ابن شعيب، عن أبي حميد الطحان، قال: كنت في خزاعة فجاؤوا بشئ من تركة الحسين فقيل لهم: ننحر أو نبيع فنقسم ؟ قالوا : انحروا ، قال : فجعل على جفنة فلما وضعت فارت نارا.


:: بازدید از این مطلب : 604
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 24 / 8

 

 


بیادشهید سید فضل الله ژال دهدشت

محرم جاری ست. جاری ترین نهر همیشه تاریخ؛ جدال حق و باطل و آنهایی که هرگز در مقابل ناحق سرفرود نمی آورند. اما هر کس از این نهر به اندازه ظرف وجودی خود بهره خواهد برد.



محرم آغاز شد. برخی را شور گرفت، بی خبر از شعور، برخی در اوج شعور در صحنه شور نبودند؛ برخی اصلاً نبودند. برخی ظاهرشان بود اما باطنشان خفته، برخی باطناً بودند اما قدرت ظاهر شدن نداشتند. برخی نشستند و فلسفه بافتند که باید اینچنین باشد اما نیست و نباید آنچنان باشد اما هست.

برخی خیال کردند که باید رسمی نو به راه انداخت، اما برای وهمشان تفکر نکردند و ندانستند که اسلام دین تفکر است. روسیاه حسین و عزاداران حسین(ع) شدند. اما برخی دیگر نشستند تفکر کردند، گمان نکردند که عاشورا کهنه شده و باید برای نو کردنش کاری کرد چرا که می دانستند حسین(ع) زنده است تا حقیقت زنده است پس، هر هنری که نو بود را زیر سایه خیمه حسین(ع) آوردند و وسیله اش کردند برای بیان حقیقت خلقت. برخی چنان آرام گریستند که عالم گریست. برخی چنان عهد بستند که عالم نمی تواند عهدشان را بشکند. برخی بوی حسین(ع) گرفتند، برخی چادر زینب(س). عاشورا روز توبه است؛ جماعت بیایید خون خدا را ریختند، پامال کردند و حسین(ع) با تمام عزیزانش ایستاد برای ما تا فراموش نکنیم که هنوز می توان اشرف مخلوقات شد.

عاشورا روز توبه از هر چه غیر حسین بودن است. روز توبه از هر چه غیر حسین(ع) خواستن، روز بندگی، روز خدایی شدن. تشیع قبل از روز عاشورا عزای خود را آغاز می کند تا به خود متذکر شود عزا از زمانی آغاز می شود که حق را نشناسی، فریب بخوری، اشتباه انتخاب کنی، جا بمانی و آن زمان است که عاشورا دوباره، سه باره و .... هزارباره رقم خواهد خورد.

جا که بمانی مختار هم که باشی جا مانده ای هر روز عاشوراست و تو هر روز باید انتخاب کنی که در کدام جبهه ای؛ در کدام جبهه ای؟

 


:: بازدید از این مطلب : 527
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 23 / 8

سید محمد مهدی مطلوبی میرسالاری

سید محمدامین


:: بازدید از این مطلب : 560
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 23 / 8

بیفشان قطره ‌اشکی که من‌ هستـم خریدارش

                                                               بیاور قطره‌ای اخــلاص، دریـا کردنش با من

 

 


:: بازدید از این مطلب : 470
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 23 / 8

خوان دعای فرج را، دعا اثر دارد

دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد

 

بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا

ز پشت پرده غیبت به ما نظر دارد

اللهم عجل لولیک الفرج


:: بازدید از این مطلب : 475
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 23 / 8


:: بازدید از این مطلب : 634
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 23 / 8

گویا سید امیرسالار هم عاشورا رادرک می کند با روضه سید الشهدا (ع)می گرید


:: بازدید از این مطلب : 547
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 23 / 8


:: بازدید از این مطلب : 4852
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 23 / 8


شرحی بر غارت خیمه‌ها
بعد از شهادت امام حسین(ع) در کربلا چه گذشت

شمر دستور داد وارد خیمه‏‌ها شوند و هر چه به دستشان مى‏‌رسد غارت کنند. اوباش با شنیدن این فرمان بر یکدیگر سبقت گرفتند. دختران رسول خدا و یادگاران حضرت زهرا از سراپرده بیرون آمدند و همگى مى‏‌گریستند.

خبرگزاری فارس: بعد از شهادت امام حسین(ع) در کربلا چه گذشت

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه

خبرگزاری فارس، بعد از شهادت امام حسین علیه‌السلام و یاران باوفای ایشان در عصر عاشورا، مشکلات و مصیبت‌های خاندان امام، صد چندان شد. ماجراهایی اتفاق افتاد که قلم از نوشتن آن و زبان از گفتنش شرم دارد. چنان سوزناک است که اشک هر انسان آزاده‌ای را سرازیر و هر جوانمردی را بی‌تاب می‌کند. در کتاب «عاشورا ریشه‌‏ها، انگیزه‌‏ها، رویدادها، پیامد‌ها» که زیر نظر حضرت آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی نوشته شده مطالب ارزنده‌ای در این‌باره نقل شده است. 

 

* آمدن ذوالجناح به خیام‏

پس از شهادت امام، اسب آن حضرت شیهه‏‌زنان و ناله‌‏کنان در حالى که پیشانى خود را به خون امام علیه‌السلام آغشته کرده بود، به جانب خیمه‏‌ها شتافت.

از امام باقر علیه‌السلام نقل شده است که اسب آن حضرت در شیهه‌‏اش مى‏‌گفت: «الظَّلیمَةَ الظَّلیمَةَ مِنْ أُمَّةٍ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّها؛ امان از ظلم و ستمِ امتى که فرزند دختر پیامبرشان را کشتند».

زنان و خواهران و دختران امام علیه‌السلام با دیدن مرکب بى‏‌سوار ناله‏‌ها سر دادند و زار زار گریستند.

«فَوَضَعَتْ أُمُّ کُلْثُومٍ یَدَها عَلى‏ امِّ رَأْسِها وَنادَتْ: وامُحَمَّداه! وَاجَدَّاه! وانَبِیَّاه! وا أَبَاالْقاسِماه! واعَلِیَّاه! واجَعْفَراه! واحَمْزَتاه! واحَسَناه! هذا حُسَیْنٌ بِالْعَراءِ، صَریعٌ بِکَرْبَلاءَ، مَجْزُورُ الْرِأْسِ مِنَ الْقَفاءِ، مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداءِ، ثُمَّ غُشِیَ عَلَیْها»

ام کلثوم، دستها را روى سر نهاد و فریاد زد: وامحمداه! واجدّاه، وانبیاه، وا ابالقاسماه، واعلیّاه، واجعفراه، واحمزتاه، واحسناه، این حسین است که در خاک کربلا روى زمین افتاده، سرش را از پشت سر جدا کردند، عبا و عمامه‌‏اش را به غارت بردند، این بگفت و بیهوش بر زمین افتاد».

 

* غارت سلاح و لباس‌هاى امام علیه‌السلام‏

سپاه غارتگر ابن سعد، پس از شهادت امام علیه‌السلام براى غارت لباس‌ها و سلاح امام علیه‌السلام هجوم آوردند. حتى برخى آنقدر رذالت و پستى به خرج دادند که پیش از شهادت امام علیه‌السلام به این کار اقدام نمودند. در این بخش از تاریخ کربلا شگفتى‌‏هایى در کتب مقاتل نقل شده است که هر یک از دیگرى عبرت‏‌انگیزتر است و ما بخشى از آن را در اینجا مى‌‏آوریم از جمله: «مالک بن بشیر کندى» کلاه آن حضرت را که با ارزش بود به‏ یغما برد و چون آن را به خانه‏‌اش برد، همسرش به وى گفت: «اموال پسر پیغمبر را غارت مى‏‌کنى و آن را به خانه مى‌‏آورى؟! از نزد من خارج شو که خدا قبرت را از آتش پر کند» این مرد تا زنده بود با فقر و تنگدستى دست و پنجه نرم کرد و دستهایش خشک شد و در زمستان خون و چرک از آن جارى بود.

«بحر بن کعب» جامه آن حضرت را گرفت و پوشید و به نقل سید بن طاووس پاهاى او خشک شد و زمین گیر گشت.

«اسحاق بن حویّة» پیراهن حضرت را که یکصد و هفده سوراخ از آثار نیزه و شمشیر و تیر در آن بود، گرفت و پوشید و به برص گرفتار شد.

عمامه آن بزرگوار را «اخنَس بن مَرثَد» گرفت و به سر نهاد و دیوانه شد!

زره مخصوص آن حضرت را که فقط جلو را مى‌‏پوشاند و پشت نداشت «عمر بن سعد» گرفت و زره دیگر آن امام شهید را «مالک بن نمیر» گرفت و پوشید و بنا به روایتى مجنون شد.

«قیس بن اشعث» حوله مخصوص حضرت را گرفت و پس از آن به «قیس قطیفه» مشهور شد و بنا به نقل خوارزمى، به مرض جذام گرفتار شد و افراد خانواده‏‌اش از او کناره گرفتند.

«اسود بن خالد» کفش‏‌هاى حضرت را برداشت.

«بجدل بن سلیم کلبى» انگشتر امام علیه‌السلام را با قطع انگشت آن حضرت به چنگ آورد. بنا به نقل سید بن طاووس این انگشتر غیر از آن انگشترى است که از ذخائر نبوت است و امام آن را به فرزندش على بن الحسین علیه‌السلام داده است.

شمشیر حضرت را «جُمیع بن خلق» یا «اسود بن حنظله» گرفت و این شمشیر غیر از ذوالفقار است که از ذخائر امامت شمرده مى‏‌شود.

در واقع هر کدام به غارت‏ چیزى از مختصات حضرت افتخار مى‏‌کردند ولى افتخارى که سرانجام سبب شرمندگى همه آنها شد.

غارت لباس‌ها و سلاح‌‏ها نسبت به سایر شهدا نیز اتفاق افتاد. به گونه‌‏اى که سپاه کوفه بدن‌هاى آن عزیزان خدا را برهنه و عریان روى خاکها رها کردند.

 

* غارت خیمه‌‏‌‌ها

سپاه روسیاه کوفه به فرماندهى «شمر» خیمه‌‏گاه را محاصره کرد. شمر دستور داد وارد خیمه‏‌ها شوند، و هر چه به دستشان مى‏‌رسد غارت کنند. اراذل و اوباش کوفه با شنیدن این فرمان بر یکدیگر سبقت گرفتند. دختران رسول خدا و یادگاران حضرت زهراى اطهر علیها‌السلام از سراپرده بیرون آمدند و همگى مى‏‌گریستند.

دشمن هر چه را مى‌‏یافت، مى‌‏گرفت، حتى گوشواره حضرت ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین علیه‌السلام را از گوشش کشیدند و گوش‏‌هاى آن بانوى بزرگ را پاره کردند.

مردى پست از سپاه ابن سعد چشمش به خلخال پاى فاطمه بنت الحسین علیه‌السلام افتاد، و در حالى که مى‏‌گریست خلخال را از پایش کشید. دختر امام حسین علیه‌السلام با تعجب پرسید: چرا گریه مى‌‏کنى؟! گفت: چرا گریه نکنم در حالى که اموال دختر رسول خدا را غارت مى‏‌کنم. فاطمه بنت الحسین علیه‌السلام گفت: خوب، اگر کار بدى است چرا چنین مى‏‌کنى؟! گفت: مى‌‏ترسم اگر من نکنم دیگرى آن را انجام دهد!

در روایتى مى‌‏خوانیم: هنگامى که سپاه ابن سعد به خیمه‌‏ها یورش بردند، زینب علیهاالسلام فریاد زد: عمر سعد! اگر مقصودتان اسباب و زیورآلات است، خودمان‏ مى‌‏دهیم، به سپاهت بگو شتاب نکنند. مگذار دست نامحرمان به سوى خانواده پیامبر صلى الله علیه و آله دراز شود.

زینب خود لباس مندرس پوشیده بود به زنان فرمان داد هر چه وسایل و زیورآلات داشتند در گوشه‏‌اى جمع کنند، گوشواره‏‌ها را از گوشهایشان درآورند، حتى فاطمه دختر امام حسین علیه السلام که نوعروس بود و دوست داشت گوشواره‏‌هایش را که یادگار پدر مظلومش بود نگه دارد، عمه‏‌اش زینب از ترس آنکه مبادا دست نامحرمى به سویش دراز شود، اجازه نداد. زنان و کودکان در گوشه‌‏اى جمع شدند، آنگاه زینب فریاد زد: هر کس مى‏‌خواهد اسباب و وسایل دختران على علیه‌السلام و فاطمه علیها‌السلام را به یغما ببرد بیاید. عده‌‏اى از سپاه آمدند و هر چه بود را به غارت بردند.

در این میان، تنها یک زن از قبیله بکر بن وائل که با شوهرش در سپاه ابن سعد بود این جسارت و بى‌‏حرمتى را تحمل نکرد و فریاد حمایت از دختران و زنان رسول خدا را سر داد، شمشیر گرفت و قبیله‌‏اش را مخاطب ساخت و گفت: «یا آلَ بَکرٍ أَتُسْلَبُ بَناتُ رَسُولِ اللَّهِ! لا حُکْمَ إلّا لِلَّهِ، یالَثاراتِ رَسُولِ اللَّهِ؛ اى قبیله بکر، دختران رسول خدا غارت مى‏‌شوند و شما نظاره مى‌‏کنید؟! هیچ فرمانى جز فرمان خدا نیست (کنایه از اینکه دیگر نباید از آل امیه اطاعت کرد) به خونخواهى رسول خدا بپاخیزید».

شوهرش آمد و او را به جایگاهش برگرداند.

این اولین فریاد خونخواهى از خون‏‌هاى به نا حق ریخته مظلومان کربلا بود که از حلقوم زنى خارج مى‌‏شد. از فاطمه بنت الحسین علیه‌السلام روایت شده است که گفت: در جلو خیمه ایستاده بودم و به کشته‌‏ها نظاره مى‏‌کردم و در این اندیشه بودم که حال بر سر ما چه خواهد آمد؟ ناگاه متوجه شدم که مردى سوار بر اسب، زنان را با نیزه‌‏اش تعقیب مى‏‌کند و زنان در حالى که لباس‌‏ها و زینت‌‏هایشان به غارت رفته به یکدیگر پناه مى‌‏‌برند و فریاد بر مى‌‏آورند: واجَدَّاه وا أَبَتاه، وا عَلِیَّاه، واقِلَّةَ ناصِراه واحَسَناه، أَما مِنْ مُجیرٍ یُجیرُنا، أَما مِنْ زائِدٍ یَذُودُ عنَّا.

تا آنکه آن مرد متوجه من شد و با نیزه به سویم حمله کرد، من به صورت بر زمین افتادم، گوشهایم را درید و گوشواره از گوشم خارج کرد و مقنعه از سرم ربود. خون از گوشها بر گونه‌هایم جارى بود. با سر برهنه بیهوش بر زمین افتادم، چون به هوش آمدم دیدم عمه‌‏ام در کنارم نشسته گریه مى‌‏کند.

گفتم: «یا عَمَّتاه! هَلْ مِنْ خِرْقَةٍ أَسْتُرُ بِها رَأْسِی؛ عمّه جانم! آیا پارچه‏‌اى هست که سرم را با آن بپوشانم؟!».

عمه‌‏ام فرمود: «یا بِنْتاه! وَ عَمَّتُکِ مِثْلُکِ؛ دخترم! عمّه‌‏ات نیز مانند تو است» نگاه کردم دیدم عمه‌‏ام نیز سر برهنه است و تمام بدنش بر اثر ضربات دشمن سیاه شده است.

 

* یورش به خیمه امام سجاد علیه‌السلام‏

شمر با گروهى از پیاده نظام به خیمه امام على بن الحسین علیه‌السلام آمد، امام از شدت بیمارى در بسترى آرمیده بود، همراهان شمر گفتند: آیا این بیمار را نمى‏‌کشى؟

حمید بن مسلم- واقعه ‏نگار روز عاشورا- گفت: سبحان اللَّه! آیا نوجوان بیمار هم کشته مى‌‏شود؟! او را همین بیمارى بس است. پس اصرار کرد تا آنان را از کشتن امام بازداشت.

بنا به نقلى دیگر، زینب دختر امیرالمؤمنین علیه‌السلام چون از قصد شمر و یارانش مطلع شد فرمود: «او هرگز کشته نمى‌‏شود مگر آنکه من کشته شوم» آنان به ناچار دست از او کشیدند.

در این هنگام عمر سعد نیز آمد. زنان حرم با گریه و خشم بر او اعتراض کردند و از رفتار بى‌‏شرمانه سپاهش شکایت نمودند. عمر سعد گفت: کسى حق ندارد وارد خیمه‌‏هاى زنان شود و متعرض این جوان بیمار (امام سجاد علیه‌السلام) شود.

زنان از عمر سعد خواستند تا لباس‏‌هاى آنان را برگردانند تا خود را بپوشانند. ابن سعد خطاب به سربازانش گفت: هرکس چیزى از این خیمه‏‌ها گرفته‌ ‏است آنها را برگرداند.

حمید بن مسلم مى‏‌گوید: ولى به خدا سوگند، حتى یک نفر هم چیزى را بر نگرداند.

 

* آتش زدن خیمه‏‌ها

از حوادث بسیار تکان دهنده در غروب عاشورا، سوزاندن خیمه‏‌هاى آل رسول اللَّه صلى الله علیه و آله بود. این صحنه جانسوز در شرایطى اتفاق مى‌‏افتاد که بدنهاى پاره پاره امام مظلومان و یاران ایثارگر و شهیدش در بیابان رها شده و قبل از آن خیمه‏‌ها غارت شده بود و جامه‏‌ها و زیورها از زنان پاک دامن هاشمى ربوده شده بود و آفتاب آن روز که شاهد شگفت‏‌آورترین حادثه تاریخ بود به سرعت رو به غروب مى‏‌شتافت و شب سیاه از راه مى‌‏رسید. در چنین وضعیت اسفبارى که غم و اندوه از هر طرف بر ذریه رسول خدا احاطه کرده بود، دشمن به قصد آتش زدن آشیانه‌‏هاى آن زنان مصیبت دیده، با شعله‏‌هایى از آتش به خیمه‌‏ها یورش بردند. در این حال یکى از سپاه ابن سعد فریاد مى‌‏زد: «أَحْرِقُوا بُیُوتَ الظَّالِمینَ!؛ خیمه‌‏هاى ستمگران را آتش بزنید!».

خیمه‏‌ها به سرعت مى‏‌سوخت و خاکستر مى‌‏شد، دختران رسول خدا سراسیمه از خیمه‌‏ها بیرون دویدند و برخى از کودکان یتیم به دامن عمه‏‌شان پناه بردند. بعضى راه‏ بیابان در پیش گرفتند و در آن متوارى شدند. تعدادى نیز به دشمن سنگدل استغاثه مى‌‏کردند و تقاضاى رحم و مروت داشتند.

یادآورى این خاطره تلخ همواره اشک‏‌ها را از دیدگان امام سجاد علیه‌السلام جارى مى‌‏ساخت. او مى‏‌فرمود: «بخدا سوگند، من هیچگاه به عمّه‌‏ها و خواهرانم نظر نمى‌‏کنم جز اینکه گریه گلویم را مى‌‏فشارد و یاد مى‌‏کنم آن لحظات را که آنها از خیمه‏‌اى به خیمه دیگر مى‏‌دویدند و منادى سپاه دشمن فریاد مى‌‏زد که: خیمه‏‌هاى ستمگران را آتش بزنید!».

حتى امامان معصوم علیه‌السلام دیگر نیز با یادآورى آتش گرفتن خیام امام حسین علیه‌السلام به سختى متأثّر مى‌‏شدند.

در روایتى مى‌‏خوانیم هنگامى که منصور دوانیقى درِ خانه امام صادق علیه‌السلام را آتش زد، تعدادى از شیعیان خدمت آن حضرت شرفیاب شدند، امام علیه‌السلام را گریان و اندوهگین دیدند، از دلیل آن پرسیدند، فرمود: «لَمَّا أَخَذَتِ النَّارُ ما فِی الدِّهْلیزِ نَظَرْتُ إلَى نِسائِی وَبَناتِی یَتَراکَضْنَ فِی صَحْنِ الدَّارِ مِنْ حُجْرَةٍ إلى‏ حُجْرَةٍ وَمِنْ مَکانٍ إلى‏ مَکانٍ، هذا وَأَنا مَعَهُنَّ فی الدّارِ فَتَذَکَّرْتُ فِرارَ عِیالِ جَدِّیَ الْحُسَیْنِ علیه السلام یَوْمَ عاشُورا مِنْ خَیْمَةٍ إلى‏ خَیْمَةٍ وَمِنْ خَباءٍ إلى‏ خَباءٍ؛ گریه من براى آن است که وقتى آتش در دهلیزخانه زبانه کشید، زنان و دخترانم را دیدم که از این اطاق به آن اطاق و از این جا به آن جا پناه مى‌‏برند با آنکه (تنها نبودند و) من نزدشان حضور داشتم، با دیدن این صحنه به یاد بانوان جدّم حسین علیه‌السلام در روز عاشورا افتادم که از خیمه‏‌اى به خیمه دیگر و از پناهگاهى به پناهگاه دیگر فرار مى‌‏کردند».

آتش زدن خیمه‏‌هایى که زنان و کودکان خردسال در آن بودند، نشان مى‌‏دهد که هدف نهایى دشمن این بود که حتى نسل و ذریه پاک رسول خدا صلى الله علیه و آله را ریشه‌‏کن کنند، این صحنه‏‌ها نشان از بى‌‏رحمى و سنگ‏‌دلى دشمنان و اوج مظلومیت خاندان اهل‌‏بیت علیهم‌السلام‏ دارد. و خدا را شکر که این اعمال وحشیانه و ددمنشانه پرده از روى نیات شوم آنها برداشت و رسواى خاص و عام شدند.

 

* تاختن اسب‌ها بر پیکر امام علیه‌‌السلام‏

برابر فرمانى که ابن زیاد صادر کرده بود، «ابن سعد» مأمور بود پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام بدن مبارکش را زیر سمّ اسبان قرار دهد؛ وى که به خاطر تقرّب به ابن زیاد و در خیال خامش براى رسیدن به حکومت رى از هیچ جنایتى خوددارى نمى‏‌کرد، در میان اصحابش فریاد زد: «مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْن علیه السلام فَیُوطِیَ الْخَیْلَ صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ؛ کیست که داوطلبانه بر پیکر حسین اسب بتازد تا سینه و پشت وى را زیر سم اسبان پایمال کند؟!»

شمر که قساوت فوق‏‌العاده‏اى داشت با شنیدن این فرمان، پیشقدم شد و بر بدن پاک زاده زهرا علیها‌السلام اسب تاخت. ده نفر دیگر نیز از وى تعبیت کردند که عبارت بودند از:

1. اسحاق بن حُویّة. 2. هانى بن ثُبیت حضرمى. 3. واحظ بن ناعم. 4. اسید بن مالک. 5. حکیم بن طفیل طائى. 6. اخنس بن مَرثَد. 7. عمرو بن صُبیح. 8. رجاء بن مُنقِذ عبدى. 9. صالح بن وهب. 10. سالم بن خثیمه.

اینان آن قدر با اسبان خویش بر پیکر مقدس فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله تاختند که استخوان‌‏ها را درهم شکستند. آنان نه تنها از این عمل ننگین خویش پروایى نداشتند که به آن افتخار هم کرده تقاضاى جایزه نمودند، چنانکه اسید بن مالک- یکى از این افراد- در برابر ابن زیاد چنین گفت: «ما سینه حسین علیه‌السلام را بعد از پشت وى با اسبان قوى هیکل و نیرومند درهم کوبیدیم!»

ولى برخلاف انتظارشان ابن زیاد دستور داد به آنان جایزه ناچیزى دادند. بعدها مختار چون این عده را دستگیر کرد، دست و پاى آنان را بر زمین میخ‌کوب کرد و اسب بر بدنشان تاخت تا به هلاکت رسیدند.

 

* فرستاده شدن سر امام علیه‌السلام به سوى کوفه‏

«ابن سعد» براى اینکه خبر پیروزى ظاهرى خویش را هر چه زودتر به عبیداللَّه بن زیاد برساند در عصر همان روز عاشورا سر امام علیه‌السلام را توسط «خولى بن یزید» و «حمید بن مسلم» به کوفه فرستاد.

خولى که حامل خبرى عظیم بود خود را با شتاب به کوفه رساند و جلو دارالاماره آمد و چون در قصر را بسته یافت به ناچار به سوى خانه خود رفت و سرِ امام را زیر طشتى قرار داد و به نزد همسرش- نوار دختر مالک بن عقرب حضرمى- رفت.

«نوار» از وى سؤال کرد: چه خبر؟ گفت: «جِئْتُکِ بِغِنَى الدَّهْرِ؛ ثروت دنیا را برایت آورده‏‌ام!» اینک سر حسین علیه‌السلام در خانه توست!

گفت: شگفتا! مردم زر و سیم به خانه مى‌‏آورند، تو سر پسر دختر پیامبر صلى الله علیه و آله را. «لا، وَاللَّهِ لا یَجْمَعُ رَأْسِی وَرَأْسُکَ بَیْتٌ أَبَداً؛ نه به خدا سوگند، هرگز سر من و تو در زیر یک سقف جمع نخواهد شد».

این گفت و از اتاق بیرون آمد، مشاهده کرد نورى از آسمان تا زیر آن طشت کشیده‏ شده است و مرغان سفیدى اطراف طشت و در مسیر نور در پروازند. چون صبح شد خولى با عجله و شتاب سر امام علیه‌السلام را نزد عبیداللَّه برد.

 

* تقسیم سرهاى شهدا

«ابن سعد» تا حدود ظهر روز یازدهم به دفن اجساد پلید کوفیان مشغول بود. پس از اتمام کار در حالى که پیکر پاک فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و یاران پاکبازش در زیر آفتاب رها شده بود، دستور داد سرهاى دیگر شهداى کربلا را از بدنها جدا کنند و به قصد تقرّب به ابن زیاد و گرفتن جایزه با خود به کوفه ببرند.

این سرهاى پاک که مجموع آنها با سر امام علیه‌السلام به 72 سر نورانى مى‌‏رسید اینگونه بین قبائل تقسیم شد:

1. قبیله کنده به سرکردگى قیس بن اشعث، سیزده سر!

2. قبیله هوازن به فرماندهى شمر بن ذى الجوشن، دوازده سر!

3. قبیله تمیم، هفده سر!

4. قبیله بنى اسد، نه سر!

5. قبیله مذحج، هفت سر!

6. سایر قبایل، سیزده سر!

 

* اسارت اهل‏بیت علیهم‌السلام‏

عمر سعد پس از دفن اجساد پلید سپاهیانش نزدیک ظهر روز یازدهم دستور حرکت به سوى کوفه را صادر کرد. با این دستور زنان و دختران و کودکان حرم حسینى را بر شتران بدون جهاز سوار کردند و همانند اسیران بلاد کفر به سوى کوفه‏ حرکت دادند.

«ابن عبد ربه» در «عقد الفرید» مى‌‏نویسد: در میان اسراء دوازده پسر بچه و نوجوان از جمله آنها محمد بن الحسین و على بن الحسین علیه‌السلام بودند.

از جمله زنان بزرگوارى که در کربلا به اسارت درآمدند عبارتند از:

زینب کبرى علیها السلام، ام کلثوم، فاطمه دختر امیرالمؤمنین علیه‌السلام، فاطمه دختر امام حسین علیه‌السلام، سکینه دختر امام حسین علیه السلام ، و دختر چهارساله امام حسین علیه السلام (رقیه)، و رباب دختر امرء القیس همسر با وفاى امام حسین علیه‌السلام، رمله، مادر حضرت قاسم و همسر امام حسن مجتبى علیه‌السلام.

اینان بازماندگان از عترت رسول اللَّه بودند که ابن سعد و سپاهش حرمت پیامبر را در حق آنها رعایت نکردند و با جسارت تمام آنان را چون اسیران جنگى به بند کشیدند و با خیل نامحرمان که قاتلان ذرارى پیامبر صلى الله علیه و آله و یارانش بودند، به سوى کوفه روانه ساختند.

 

* عبور قافله اسیران از قتلگاه‏

از دشوارترین لحظات تاریخ کربلا، که در عظمت و سنگینى با همه آسمانها و زمین برابرى مى‌‏کند، لحظه وداع جانسوز قافله اسیران با بدن‌‏هاى پاره پاره شهیدان است.

دشمنان، اسیران دل‌‏سوخته را از کنار آن پیکرهاى پاک شهیدان عبور دادند، همان پیکرهاى غرقه به خونى که یکجا همه عزّت و مظلومیت را در خود جمع و خلاصه کرده بودند.

برابر بعضى از نقل‏‌ها، اسیران خود چنین درخواستى داشتند تا براى وداع با آن عزیزان شهیدشان از کنار قتلگاهشان عبور کنند.

ناگفته پیداست که ترک سرزمین کربلا در آن وضعیت غمبار و وحشتناک براى آن دل‏‌سوختگان بسیار دشوار و سخت بوده است. به ویژه آنکه دشمن اجساد پلید سربازانش را دفن کرده بود ولى پیکرهاى ذرارى پیامبر صلى الله علیه و آله به خصوص پیکر پاک سرور جوانان بهشت بى‏غسل و کفن در بیابان رها شده بود. دشمن بدکینه نه خود به دفن آنها اقدام نمود و نه اجازه تدفین آنها را به کسى داد.

مشاهده آن صحنه‏‌هاى دلخراش با آن بدن‏‌هاى پاره پاره و پایمال سمّ اسبان که عمدتاً قابل شناسایى نبودند، مى‏‌توانست هر بیننده‏‌اى را از پاى درآورد ولى طمأنینه و آرامشى که در زینب کبرى‏ علیها‌السلام، یادگار صبر و شکوه على علیه‌السلام ظهور کرد و صلابت و استحکامى که در کلمات دلنشین او موج مى‌‏زد، تا حدود زیادى آن فضاى سنگین را شکست و آن را براى آل رسول قابل تحمل کرد.

زنان حرم چون چشمشان به آن بدنهاى پاره پاره افتاد، فریادشان به ناله و شیون بلند شد و بر صورت خود لطمه زدند.

زینب که مى‌‏دانست دشمن در انتظار است تا با دیدن کوچکترین نشانه‌‏اى از ضعف وپشیمانى درخاندان پیامبر، قهقهه مستانه سر دهد، با دیدن پیکر به خون آغشته برادر، رو به آسمان کرد و گفت: «أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ هذا الْقُرْبانَ؛ خدایا این قربانى را قبول فرما!».

این جمله چون پتکى بر سر دشمن فرود آمد و کوس رسوایى آنها را به ‏صدا در آورد.

راوى مى‌‏گوید: هر چه را فراموش کنم، هرگز کلمات زینب دختر فاطمه زهرا علیهاالسلام را فراموش نخواهم کرد، به خدا سوگند بى‏‌قرارى‏ها و سخنان زینب هر دوست و دشمن را به گریه واداشت.

او با دلى شکسته و صدایى محزون چنین گفت: وامُحَمَّداه! صَلّى‏ عَلَیْکَ مَلیکُ السَّماء، هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الْأَعْضاءِ، یا مُحَمَّداه! بَناتُکَ سَبایا وَذُرِّیَّتُکَ مُقَتَّلَة، تَسْفى‏ عَلَیْها ریحُ الصَّبا، هذا حُسَیْنٌ بِالْعَراءِ، مَجْزُورُ الرَّأسِ مِنَ الْقَفا، مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداءِ؛

اى محمد صلى الله علیه و آله! درود فرشتگان آسمان بر تو باد! این حسین توست که در خون غلتیده است و پیکر او پاره پاره شده است. اى محمد صلى الله علیه و آله! دختران تو اسیر شده‌‏اند و فرزندانت کشته گشته‏‌اند و باد صبا بر پیکرهایشان مى‌‏وزد. این حسین توست که روى خاک افتاده، سرش را از قفا بریده‌‏اند، عمامه و رداى او را به یغما برده‌‏اند.

زینب علیها‌السلام همچنان سخن مى‌‏گفت و دوست و دشمن مى‌‏گریستند.

زینب علیها‌السلام که گویا سخنگوى آن صحنه عجیب بود چنین ادامه داد:

بِأَبِی مَنْ [أَضْحى‏] عَسْکَرُهُ فی یَوْمِ الإثْنَیْن نَهْباً، بِأَبی مَنْ فُسْطاطُهُ مُقَطَّعُ الْعُرى‏، بِأَبِی مَنْ لا هُوَ غائِبٌ فَیُرْتَجى‏ وَلا جَریحٌ فَیُداوى‏، بِأَبِی مَنْ نَفْسی لَهُ الْفِداءُ، بِأبِی الْمَهْمُومَ حَتّى‏ قَضى‏، بِأبی الْعَطْشانَ حَتّى‏ مَضى‏، بِأَبِی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّماءِ؛

پدرم فداى آن کسى باد که (خیمه‏‌گاه) سپاهش روز دوشنبه غارت شد. پدرم فداى آن کس باد که طنابهاى خیمه‏‌اش بریده و بر زمین افتاد. پدرم فداى آن که نه سفر رفته است تا امید بازگشتش باشد و نه چنان زخمى برداشته که امید مداوایش باشد. پدرم فداى آن کس که جانم فداى او باد. پدرم فداى آن کس که با دل پرغصّه جان سپرد، پدرم فداى آن کس که با لب تشنه شهید شد، پدرم فداى آن کس که از محاسنش خون مى‏‌چکد».

دلها مى‌‏رفت که از سینه‌‏ها بیرون بزند، باران اشک به احدى مجال نمى‏‌داد، زینب این بار اصحاب جدّش را مخاطب ساخت و گفت:

یا حُزْناه! یا کَرْباه! الْیَوْمَ ماتَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ، یا أَصْحابَ مُحَمَّداه! هؤُلاءِ ذُرِّیَّةُ الْمُصْطَفى‏، یُساقُونَ سَوْقَ السَّبایا؛

امروز گویا جدم رسول خدا از دنیا رفته، اى اصحاب محمد صلى الله علیه و آله! اینان فرزندان پیامبر برگزیده‏‌اند که آنان را همانند اسیران مى‏‌برند.

در اینجا بود که سکینه قدم پیش نهاد، پیکر پاک پدر را در آغوش گرفت، هر چه تلاش کردند وى را جدا کنند ممکن نشد، جماعتى از اعراب آمدند و سکینه را کشان کشان از پیکر پدرش جدا ساختند (ثُمَّ إِنَّ سُکَیْنَةَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَاجْتَمَعَ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرابِ حَتّى‏ جَرُّوها عَنْهُ).

ناگهان زینب علیهاالسلام سنگ صبور اهل کاروان، که با نوحه سرائى بجا و به موقعش تا حدودى باعث تخلیه بغض‏‌هاى فرو خفته در گلو شده بود، متوجه على بن الحسین علیه‌السلام شد که مى‌‏رفت از سر بى‏‌قرارى قالب تهى کند، زینب علیهاالسلام خود را به امام سجاد علیه‌السلام رساند و گفت: «مالِی أَراکَ تَجُودُ بِنَفسِکَ یا بَقِیَّةَ جَدِّی وَ أَبِی وَإخْوَتی؛ تو را چه شده، اى یادگار جدّ و پدر و برادرانم! مى‌‏بینم که مى‌‏خواهى جانت را تسلیم کنى؟!».

امام سجاد علیه‌السلام پاسخ داد: چگونه بى‌‏تابى نکنم در حالى که مى‌‏بینم پدر و برادران و عموها و عموزادگان و کسان من بر زمین افتاده و در خونشان غلتیده، سرهایشان جداشده، لباسهایشان به غارت رفته است، نه کفنى دارند، نه دفنى و کسى به آنها توجهى ندارد.

زینب علیهاالسلام پاسخ عجیبى داد: فرزند برادرم! نگران مباش، به خدا سوگند این پیمانى است که پیامبر خدا از جد و پدر و عمویت گرفته است و آنان نیز آن را پذیرفته‌‏اند.

خداوند از جماعتى از این امت که گردنکشان زمین آنها را نمى‌‏شناسند ولى فرشتگان آسمان آنان را مى‌‏شناسند، عهد گرفته است که این پیکرهاى پاره پاره و پراکنده را جمع کنند و به خاک بسپارند، در آینده در این سرزمین بر مرقد پدرت حسین علیه‌السلام پرچمى به اهتزاز در مى‏‌آید که هیچگاه کهنه نشود و در گذر زمان گزندى به آن نرسد و سردمداران کفر هرچه در محو آن تلاش کنند، روز به روز بر عظمت آن افزوده شود.

زینب دختر شجاع امیرمؤمنان علیه‌السلام با این پیش‏گویى عجیب و شگفت‏‌آورش، فرزند برادر خود را تسلى بخشید و آینده کربلا و عاشورا را آن‌‏گونه که ما امروز بعد از حدود 14 قرن مى‏‌بینیم دقیقاً ترسیم کرد، آرى قلب نازنین زینب علیها‌السلام مى‌‏دانست که این آغاز کار است هر چند تاریک‌‏دلان بنى‌‏امیّه و منافقان آن را پایان کار مى‌‏پنداشتند.

 

* دفن اجساد پاک‏

به تعبیر مرحوم حاج «شیخ عباس قمى» در نفس المهموم: «در کتب معتبر کیفیت دفن امام حسین علیه السلام و اصحابش به تفصیل نیامده است».

ولى بنا به نقل مشهور اجساد مطهر شهدا سه روز زیر آفتاب بر روى زمین مانده‏ بودند و باد صحرا بر آن بدنهاى پاک مى‌‏وزید. تا آنکه طائفه بنى‌‏اسد که در غاضریه- محله‏‌اى نزدیک کربلا- منزل داشتند، پس از تخلیه کربلا از سپاه ابن سعد به کربلا آمدند و آن بدنهاى پاک را در خاک و خون مشاهده کردند.

آنان از زن و مرد فریادشان به ناله و شیون بلند شد. وقتى که مصمم شدند آن بدنهاى پاک را دفن کنند، چون نه سر در بدن داشتند و نه لباسى بر تن، هیچ یک را نمى‏‌شناختند. لذا متحیر و سرگردان بودند که چه کنند، ناگاه امام سجاد علیه‌السلام از سمت صحرا به‏ سوى آنان آمد و شهدا را به آنها معرفى کرد و قبل از همه به دفن پیکر پاک امام حسین علیه‌السلام اقدام فرمود.

او در گوشه‏‌اى از کربلا کمى خاک را کنار زد، قبرى ساخته و پرداخته آشکار شد، دستها را زیر بدن قرار داد و به تنهایى به داخل قبر برد و فرمود: «با من کسانى هستند که مرا یارى کنند». چون بدن را در قبر نهاد صورت مبارکش را بر گلوى بریده پدرش گذاشت و در حالى که باران اشک چون ابر بهارى بر گونه‌‏هایش جارى بود، فرمود:

طُوبى‏ لِأَرْضٍ تَضَمَّنَتْ جَسَدَکَ الطّاهِرَ، فَإنّ الدُّنْیا بَعْدَک مُظْلِمَةٌ وَالْآخِرَةُ بِنُورِکَ مُشْرِقَةٌ، أَمَّا اللَّیْلُ فَمُسَهَّدٌ وَالْحُزْنُ فَسَرْمَدٌ، أَوْ یَخْتارَ اللَّهُ لِأَهْلِ بَیْتِکَ دارَکَ الَّتی أَنْتَ بِها مُقیمٌ وَعَلَیْکَ مِنّی السَّلامُ یَابْنَ رَسُولِ اللَّه وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ

خوشا به آن زمینى که پیکر پاک تو را در برگرفته، دنیا پس از تو تاریک شد و آخرت به نور جمال تو روشن گشت. شبها دیگر خواب به سراغم نمى‌‏آید و اندوهم پایانى نخواهد داشت. تا آن زمان که خداوند اهل بیت تو را به تو ملحق کند و در کنار تو جاى دهد. درود و سلامم بر تو باد اى فرزند رسول خدا و رحمت و برکات خدا بر تو باد.

آنگاه از قبر خارج شد و آن را از خاک پوشاند و با انگشت روى قبر نوشت: «هذا قَبْرُ الحُسَیْنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی‌‏طالِب الَّذِی قَتَلُوهُ عَطْشاناً غَریباً؛ این قبر حسین بن على علیه‌السلام است که او را با لب تشنه و غریب کشتند.

سپس بدن پاک على اکبر علیه‌السلام پایین پاى حضرت به خاک سپرده شد و بقیه شهدا از بنى‌‏هاشم و اصحاب نیز در یک قبر دسته‏‌جمعى پایین پاى امام علیه‌السلام دفن شدند.

آنگاه امام سجاد علیه‌السلام، قوم بنى‏اسد را به طرف نهر علقمه محل شهادت حضرت عباس قمر بنى‏‌هاشم راهنمایى کرد. و پیکر پاک آن حضرت را در همانجا دفن نمودند.

امام زین العابدین علیه‌السلام در حال دفن عمویش گریه سوزناکى کرد و فرمود: «عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا یا قَمَرَ بَنی هاشِمٍ وَعَلَیْکَ مِنّی السَّلامُ مِنْ شَهیدٍ مُحْتَسَبٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ؛ اى قمر بنى‌‏هاشم! بعد از تو خاک بر سر دنیا، بر تو درود مى‌‏فرستم و رحمت و برکات خداوند را براى تو طلب مى‏‌کنم».

سپس بنى‏‌اسد «حبیب بن مظاهر» را که بزرگ قبیله آنان بود، جداگانه- همانجایى که اکنون هست- دفن نمودند.

در اینکه امام سجاد علیه‌السلام چگونه در حال اسارت اقدام به چنین عملى نموده است، روایات زیادى در دست است که مى‏‌رساند برابر مبانى اعتقادى شیعه، متولى کفن و دفن هر امامى، امام بعد از اوست.

از جمله در روایتى از امام رضا علیه‌السلام مى‌‏خوانیم که به همین نکته اشاره کرده در پاسخ على بن ‏حمزه فرمودند: «همان کسى که على بن الحسین علیه‌السلام را قدرت داده است که (در حال اسارت) به کربلا بیاید و جسد مطهّر پدرش را به خاک سپارد، به صاحب این امر (اشاره به خودش) قدرت داده است تا به بغداد آمده و امر پدرش (حضرت موسى بن جعفر علیه‌السلام) را عهده‌‏دار شود و سپس باز گردد.».


:: بازدید از این مطلب : 595
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 23 / 8

 


:: بازدید از این مطلب : 494
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 23 / 8

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 504
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 21 / 8

11.gif

سید جمال الدین میرسالاری بازیکن رامهرمزی الاصل که سابقه بازی در تیم عقاب رامهرمز را دارد پس از چندسال بازی در تیمهای اهوازی توانست نظر مسولین فولاد خوزستان را به خود جلب کند وبه جوانان این باشگاه حرفه ای بپیوندد.سوابق ورزشی او عبارت است از قهرمانی با تیم نوجوانان استقلال اهواز فصل ۸۸-۸۹در لیگ برتر کشور .قهرمانی با تیم جوانان استقلال اهواز در فصل ۸۹-۹۰در لیگ برتر.قهرمانی با جنوب اهواز در لیگ یک کشور قهرمانی با کارون خوزستان در لیگ استان و لیگ دو کشور.کانون دانش اموختگان میرسالاری ضمن تبریک به وی برای ایشان  ارزوی موفقیت میکند.


:: بازدید از این مطلب : 595
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 21 / 8

محرم بهاراصحاب شهادت وفصل لاله های سرخ است

.مراسم تاسوعا وعاشورای حسینی وسوگواری سرور وسالار شهیدان در حرم مطهر امامزاده میرسالار(ع) برگزار می گردد از همه دوستداران اهل بیت جهت شرکت در این مراسم معنوی دعوت به عمل می اید /زمان چهارشنبه و پنج شنبه 21الی 22 ابان


:: بازدید از این مطلب : 436
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 21 / 8



از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟

 

یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟

 

 

 

 

بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام

 

 

 

 

بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟

 

 

 

 

 

 

اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید

 

 

 

 

محشر الله الله است می دانی چرا؟

 

 

 

 

 

 

یک بغل باران الله الصمد آورده ام

 

 

 

 

نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟

 

 

 

 

 

 

راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف

 

 

 

 

راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟

 

 

 

 

 

 

از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست

 

 

 

 

فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟

 

 

 

 

 

 

از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید

 

 

 

 

انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟

 

 

 

 

 

 

از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد

 

 

 

باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟

 



:: بازدید از این مطلب : 549
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 19 / 8


(فصل اول/جزیره مجنون-جاده خندق-صفحات:24،25،29،30،37،89)

در بین بچه های تخریب فقط من و اسمائیل پرهون دوربین داشتیم.کنار پل های خیبری و سنگر باصفای اطلاعات چهار عکس باقیمانده از فیلم بیست و چهارتایی را گرفتم. همه ی بچه های اطلاعات بودند؛حسن وکیلی ، ولی زرجام، علی برزدرست ، پیران مستوفی زاده، عبدالعلی حق گو و الله خواست پرگانی.

.بهرام درود یک کاغذ را به چهار قسمت تقسیم کرد، روی هر تکه کاغذ چیزی نوشت و از ما خواست هرکدام یکی برداریم . روی کاغذها به صورت جداگانه نوشته بود: شهید ، اسیر، مجروح، جامانده.

هرکدام ، یک کاغذ برداشتیم و فال ها را باز کردیم. پیران مستوفی زاده شهید.الله خواست پرگانی جامانده. عبدالعلی حق گو اسیر. من مجروح.

از چهار تکه کاغذ فال بهرام ، دو فال درست از آب درآمد. فال دو نفر از بچه ها فردای آنروز به واقعیت پیوست؛ فال دو نفر از بچه ها فردای آن روز به واقعیت پیوست؛ اما فال دو نفر دیگر نه.

...(شب عملیات) بعد از توجیه و رد و بدل شدن سوالات و صحبت های لازم ، ولی پور بچه های اطلاعات را به عنوان راهمای گردان ها معرفی کرد. ولی زرجام ، نعمت الله پایدار، ولی یاری خواه، الله خواست پرگانی، علی برز درست،آیت الله پرور و ترابعلی توکل پور به گردان های حضرت رسول و امام علی معرفی شدند.

...(در میان بچه های اطلاعات)به  خجالتی بودن الله خواست پرگانی عادت کرده بودم.

...سرنوشت جنگ در این ماه به شکل باورنکردنی رقم خورد.بچه ها که رفتند، دلم گرفت.احساس کردم خیلی از آنها را دیگر نمیبینم. الله خواست بابت پریروز از من حلالیت طلبید. آنروز وقتی  توی آبهای جزیره با هم شنا میکردیم، الله خواست به شوخی سرم را داخل آب نگه داشت، داشتم خفه میشدم. میگفت:«یه نیروی اطلاعات باید بتونه یک دقیقه و سی ثانیه سرش رو زیر آب نگه داره.»من تو ثانیه های آخر کم می آوردم.آنروز، کمی از او دلخور شدم، اما علاقه ام به او کم نشد.الله خواست دوره خلبانی قبول شده بود.مستوفی زاده به او می گفت:«تو که دوره خلبانی قبول شدی پس چرا نمی ری؟»میگفت: «لذتی که تو کار اطلاعاتی و دیده بانی هست تو خلبانی و پرواز نیست. با شهادت هم میشه پرواز کرد.»

...در سه راه محور یکی از گروهان های گردان ویژه ی شهدا در حال اعزام به پد خندق بود. ولی پور  دودل بود که مرا به عنوان راهنما و بلدچی این گروهان جلو بفرستد، یا نه. فهمیدم چرا دودل و مردد است. به خاطر برادرم که هشت ماه قبل ، شهید شده بود، دلش نمی خواست جلو بروم. می ترسید شهید شوم.ذهنش را خواندم . دنبال یکی دیگر از بچه های اطلاعات بود که بلدچب آنها باشد.الله خواست پرگانی ، که رفاقت خاصی با برادر شهیدم داشت، سعی می کرد ولی پور را قانع کند مرا جلو نفرستد.

...(در لحظاتی که اسیر عراقی شده بود)سعی کردم صبورتر باشم و جلوی گریه ام را بگیرم. فکرهای پراکنده ای در مغزم دور میزد. به یاد آوردم چند روز قبل ، در همین جاده سوار موتور تریل به پد خندق می رفتم. جاده دست بچه های ما بود. کنار همین جاده آبتنی کردم، ماهی گرفتم و با نی های خشک آتش درست کردم. با الله خواست پرگانی و پیران مستوفی زاده ماهی کباب خوردیم.


:: بازدید از این مطلب : 1167
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 19 / 8


 

 

 

 

 

 



به گزارش جهان کفعمی در مصباح، از هشام بن سایب کلبی و او از ابی صالح روایت می کند که روزی جمعی از اصحاب پیغمبر اكرم صلي الله عليه و آله بحث می نمودند در اطراف این موضوع که کدام حرف است در ميان حروف که از همه بیشتر در سخن و کلام موجود است؟
معلوم شد حرف «الف» از همه بیشتر است و هیچکس نمی نتواند کلامی بگوید که حرف «الف» در آن نباشد.حضرت مولاي متقيان امیرالمؤمنین علي علیه السّلام كه در اين جلسه حضور داشتند، بدون تأمّل و فی البداهه خطبه ای ايراد فرمودند كه در آن حرف«الف» به كارنرفته است. چنانکه عقل ها حیران ماند و حضار متحير. نام این خطبه را مونقه گذاشتند؛ یعنی در حسن و نیکویی و بلاغت، شگفت آور است.

متن خطبه ي بدون«الف» حضرت علي ابن ابيطالب عليه السلام :

حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَبَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی
مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ، رَبٌّ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم یُحِط بِهِ نَظَرٌ،قَویٌ، َنیعٌ،بَصیرٌ،سَمیعٌ،علیّ ٌ، حَکیمٌ، رَئوفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ، عَجَزَ فی وَصفِهِ مَن یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فی نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَبَعُدَفَقَرُبَ،یُجیبُ دَعوَةَ مَن یَدعوهُ، وَ یَرزُقُ عَبدَهُ وَ یَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفیٍّ، وَ بَطشٍ قَویٍّ، وَ رَحمَةٍ موسِعَةٍ، وَ عُقوبَةٍ موجِعَةٍ، رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مونِقَةٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجیمٌ مؤصَدَةٌ موبِقَةٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ رَسولِهِ صَفیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ، وَ حینَفَترَةٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَةً لِعَبیدِهِ، وَ مِنَّةً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّی بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ مُؤمِنٍ،رَحیمٌ،ولیٌّ، سَخیٌّ، ذَکیٌّ، رَضیٌّ، عَلَیهِ رَحمَةٌ، وَ تَسلیمٌ، وَ بَرَکَةٌ، وَ تَعظیمٌ، وَ تَکریمٌ مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ، قَریبٍ مُجیبٍ، وَصیَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی، بِتَقوی رَبِّکُم، وَ
ذَکَّرتُکُم بِسُنَّةِ نَبیِّکُم، فَعَلَیکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشیَةٍ تَذری دُموعَکُم، وَ تَقیَّةٍ تُنجیکُم یَومَ یُذهِلُکُم، وَ تُبلیکُم یَومَ یَفوزُ فیهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَیِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم مَسئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَةٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ لیَغتَنِم کُلُّ مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَیبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ یَکبُرُ، وَ یَهرَمُ، وَیَمرَضُ، وَ یَسقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعرِضُ عَنهُ
جَیِبُهُ، وَ یَتَغَیَّرَ عَقلُهُ، وَ لیَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ فی نَزعٍ شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَکَنَ حَنینُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ یُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِیَ، وَ نُشِفَ، وَ سُجِیَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ وُدِعَّ،
وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَریرٍ، وَ صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ، وَ قُصورٍ مُشَیَّدَةٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودَةٍ، ضَیِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلمودٍ، وَ هیلَ عَلیهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِیَ عَلیهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِیَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ وَلیُّهُ، وَ نَدیمُهُ، وَ نَسیبُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرینُهُ وَ حَبیبُهُ، فَهُوَ حَشوُ قَبرٍ، وَ رَهینُ قَفرٍ، یَسعی فی جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ یَسیلُ صَدیدُهُ مِن مِنخَرِهِ، یُسحَقُ ثَوبُهُ وَ لَحمُهُ، وَ یُنشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومَ حَشرِهِ، فَیُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ یُنفَخُ فِی صّورِ، وَ یُدعی لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جیء بِکُلِّ نَبیٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ شَهیدٍ، وَ مِنطیقٍ، وَ
تَوَلّی لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قدیرٌ، بِعَبیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرَةٍ تُضنیهِ، وَ حَسرَةٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ عَظیمٍ، وَ مَشهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَینَ یَدَی مَلِکٍ کَریمٍ، بِکُلِّ صَغیرَةٍ وَ کَبیرَةٍ عَلیمٍٍ، حینَئِذٍ یُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَةٍ، وَ صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیرُ مَقبولَةٍ، وَ تَؤلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَینُهُ بِنَظَرِهِ وَ یَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ بِلَمسِهِ وَ یُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نَکیرٌ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصیرٌ فَسُلسِلَ جیدُهُ وَ غُلَّت یَدُهُ وَ سیقَ یُسحَبُ وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَدیدٍ وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فی جَحیمٍ وَ یُسقی شَربَةٌ مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ وَ تَسلخُ جَلدَهُ یَضرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حدیدٍ یَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جدیدٍ یَستَغیثُ فَیُعرِضُ عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمُ وَ یَستَصرخُ فَیَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ وَ نَسئَلُهُ عَفوَ مَن رَضیَ عَنهُ وَ مَغفِرَةَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ
وَلیُّ مَسئَلَتی وَ مُنحُجِ طَلِبَتی فَمَن زُحزِحَ عَن تَعذیبِ رَبِّهِ سَکَنَ فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ فی قُصورِ مُشَیَّدةٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عینٍ وَ حَفَدَةٍ وَ طیفَ عَلَیهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظیرَةَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، وَ سُقِیَ مِن تَسنیمٍ وَ شَرِبَ مِن عَینٍ سَلسَبیلٍ، مَمزوجَةٍ بِزَنجَبیلٍ مَختومَةً بِمِسکٍ عَبیرٍ مُستَدیمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ یَشرَبُ مِن خُمورٍ فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَیسَ یَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یَنزیفُ هذِهِ مَنزِلَةُ مَن خَشِیَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَةُ مَن عَصی مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصیَةَ مُبدیهِ ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَیرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ
نَزَلَ بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبینٍ عَلی نَبیٍّ مُهتَدٍ مَکینٍ صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَةٌ عُذتُ بِرَبٍ رحیمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجیمٍ فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لی وَ لَکُم.


ترجمه ي متن خطبه

«ستایش می کنم کسی را که منّتش عظیم است و نعمتش فراوان؛ و رحمتش (بر غضبش) پیشی
گرفته است. سخن (و حکم) اوتمامیّت یافته (و قطعی است)؛ خواست او نافذ و برهانش رسا و حکمش بر عدالت است.
ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از گناه خویش (بریده و) کنده شده و به توحید او اقرار می نماید. و از وعید (و بیم) عذابش (به خود او) پناه می برد. و از درگاه پروردگارش امیدوار آمرزشی است که او را نجات بخشد، در روزی که (انسان را به گرفتاری خویش مشغول و) از بستگان و فرزندانش
غافل می سازد.

از او یاری و هدایت می جوییم و به او ایمان داریم و بر او توکّل می کنیم. از ضمیری با اخلاص و یقین، برای او (به توحید) گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم یکتا شناسی فردی مؤمن و استوار (در یقین). و او را یگانه می شمارم، یگانه دانستن بنده ای خاضع. نه در پادشاهی خود شریکی دارد و نه درآفرینشش یاوری. برتر از آن است
که مشاور و وزیری داشته باشد و منزّه است از داشتن همانند و نظیری. (بر کردارها آگاهی یافت و پوشیده داشت. و از نهان امور مطّلع گردید و بدان آگاه است و اقتدار و چیرگی دارد. نافرمانی گشت و آمرزید، طاعت و بندگی اش نمودند و او شکرگزاری نمودفرمان روایی کرد و عدالت گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر نقص و عیبی است و (آنچه
شایسته ی هر چیزی بود، به او) عطا فرمود. همیشه بوده و هست و هیچ گاه زوال نمی یابد. و چیزی همانندش نیست. و او پیش از هر چیزی است و پس از هر چیزی. پروردگاری است که به عزّتش یگانه و به قدرت خویش پادشاه (و مقتدر). و به برتری شأنش پاک (و منزّه) است. و به علوّ مقامش (به حق) خود را بزرگ می شمارد. دیده ای او را نمی بیند
و نگرشی (در معرفت) بر او احاطه پیدا نمی کند. قوی و مقتدر و بینا و شنوا و برتر و حکیم و رؤوف و مهربان و عزّتمند و داناست. هر آن که به توصیف او برآید، در وصفش حیران ماند. (به آفریدگان) نزدیک است و (در رفعت مقام، از آنان) دور است. (به علوّ شأنش از آنان) دور است و (به آنان) نزدیک است، و دعای کسی را که او را بخواند، اجابت می کند. و به بنده اش روزی می دهد و بدو عطا می فرماید. دارای لطفی است پنهان و قهری قوی و رحمتی گسترده و کیفری دردناک. رحمتش بهشتی پهناور و زیبباست و کیفرش جهنمی در بسته و هلاکت بار.

و گواهی می دهم به بعثت محمّد صلّی الله علیه و آله، بنده و فرستاده و برگزیده و حبیب و خلیلش که او را –در بهترین (و ضروری ترین) برهه و در دوران گسیختگی (وحی) و کفر- به عنوان رحمتی برای بندگان خود و نعمتی برجسته از نعمتهای فراوان خویش مبعوث فرمود. خداوند کار (برانگیختن پیامبران به) پیامبری (از جانب) خود را به وسیله او به پایان رسانید و برهان خویش را با وی قوّت بخشید و آن بزرگوار نیز موعظه فرمود و خیرخواهی نمود و به سختی کوشید، نسبت به هر مؤمنی رؤوف و مهربان بود. سروری بخشنده و پاک گهر و راضی (به قضا و حکم حق) بود. رحمت و سلام و برکت و تعظیم و تکریمی (ویژه و فراوان) از سوی پروردگاری آمرزنده و مهربان و نزدیک و اجابت کننده، بر او باد.

ای گروهی که نزدم حاضرید؛ شما را به تقوای پروردگارتان سفارش می کنم و به شیوه پیامبرتان یادآوری می نمایم. پس بر شما باد به ترسی که در دلهایتان جای گیرد و هراسی که اشکتان را جاری کند و تقوایی که نجاتتان بخشد، در روزی که هر که وزن نیکی اش سنگین و وزن کار بدش سبک باشد، رستگار شود. درخواست شما (از پروردگارتان)
درخواستی توأم با ذلّت و افتادگی و شکرگزاری و فروتنی و توبه و کنده شدن (از گناه)
و پشیمانی و بازگشت (به طاعت) باشد.

هر کدامتان که غنیمت شمار (فرصت) است، عافیتش را پیش از بیماری و پیری اش را پیش از تهی دستی و فراغتش را پیش از (گرفتاری و) مشغولیت و زمان حضورش را پیش از کوچ، غنیمت بشمارد. پیش از آن که پیر شود و گرفتار بیماری و ناخوشی گردد و (به حالی افتد که) طبیبش از او ملول شود و (نزدیکترین) دوستش نیز از او روی گرداند و عقلش تباه
گردد و رشته عمرش بگسلد. آن گاه گفته شود که فلانی به سختی بیمار است و تنش به شدّت نحیف شده و در بستر احتضاری سخت افتاده است. و هر خویش و بیگانه ای (به عیادت و وداع) به بالینش آمده است. پس دیده اش را با خیرگی به بالا افکنده، نگاهش را بدان سو دوخته، پیشانی اش عرق کرده، ناله های دردآلودش آرام شده و جانش گرفته شد.

(در چنین حالی می بینی که ( تیره بختی به همسرش روی آورده، گورش را کندند و فرزندانش
بی سرپرست ماندند و نفراتش از دور او پراکنده شدند و آنچه جمع آوری کرده بود، تقسیم شده و بینایی و شنوایی اش از بین رفته است. (هم اکنون می بینی) رویش پوشانده، دست و پایش کشیده، رو به قبله اش کشیده اند و برهنه اش نموده، غسلش داده اند؛ (از هر جامه و پیرایه ای) عاری اش داشته، خشکش نموده اند و پارچه ای بر او افکنده و بر او
کشیده اند و آماده اش نموده، (قطعه دیگر) کفنش را نیز بر او افکنده اند، (به گونه ای که) از آن کفن چانه اش را بسته، پیراهن وعمامه هم برایش قرار داده، در لفافش پیچیده اند و (نزدیکان) با او وداع نموده، بدرودش گفتند. (اینک می نگری) بر تابوتش حمل نمودند و با تکبیر بر او نماز گزارند و از خانه های پر زرق و برق و قصرهای مجلّل، با اتاقهای منظّم و پی در پی، منتقل شده است. در گوری که برایش کنده اند، گذاشته شد. گوری که تنگ است و با خشتهای محکم چیده شده و سقفش با تخته سنگهایی پوشیده شده است و خاک قبرش را بر او ریخته، کلوخ بر او پاشیدند. پس آنچه که از آن
هراسان بود، واقع شد و خبرش به فراموشی سپرده شد و (کسانی که) یار و همنشین و خویشاوند و دوست (او بودند)، از وی برگشتند و تنهایش گذاشتند و همدم و رفیق و یار و ندیمش، کسانی دیگر به جای او برگزیدند.

(اکنون(درون قبری قرار گرفته و به مکان تنها و خلوتی سپرده شده. کرمهای قبر در
بدنش می دوند و خون و چرک از بینی اش روان است و جامه و بدنش فرسوده می شوند، خونش می خشکد و استخوانش فرسوده می شود. (و بدین گونه است) تا روز حشر او؛ که از قبرش برانگیخته شود و در صور دمیده شود و برای حشر و نشر فرایش خوانند. پس آنجاست که قبور، زیر و رو می گردند و آنچه در سینه هاست، بیرون کشیده (و هویدا) می شوند و هر پیامبر و صدیق و شهید سخنوری (که مجاز به تکلّم است)، آورده می شوند. داوری قاطع آن
روز را پروردگاری به عهده دارد که مقتدر بر بندگانش وآگاه و بینا (به حالشان) است.
پس بسا ناله هایی که او را رنجور و زمین گیر و حسرتی که فرسوده و نحیفش می گرداند
در جایگاهی هولناک و عظیم و مجتمعی بزرگ و وسیع، در مقابل پادشاهی بزرگوار که به هر کار کوچک و بزرگی داناست. در آن هنگام عرقش تا به دهان می رسد و اضطراب و ناراحتی اش، آرامش او را می رباید. اشکش مایه ترحّم بر وی نمی شود و ناله اش شنیده (و بدان توجّه) نمی گردد. و دلیل (و عذر) او پذیرفته نخواهد بود. نامه عملش به سویش باز می
گردد (و به وی سپرده می شود) و بدی کردارش (بر او و دیگران) بیان می شود. هر عضوی از او به بدی کارش گواهی می دهد. چشمش به نگاه او (به حرام) و دستش به سخت گیری (نامورد) او و پایش به گام برداشتن (به سوی حرام)، پوستش به لمس (نامشروع) و شرمگاهش به تماس (به حرام) گواهی می دهند. فرشتگان نکیر و منکر او را (به عذاب
وحشتناک) تهدید می کنند و (خداوند) بینا از کارش پرده بر می دارد. پس زنجیر در گردنش افکنده، دستش با غل بسته می شود و کشان کشان و در تنهایی رانده می شود. و در آتش دوزخ عذاب می گردد. و شربتی از آب داغ به وی نوشانیده می شود که چهره اش پخته و پوستش را می کند. فرشته مأمور (عذاب او) به سوی آتش می راندش، او را با گرزی آهنین
می زند، (پیوسته) پوستش پس از پخته شدن، به پوستی جدید بر می گردد (و تبدیل می شود). و فریاد استمداد برمی آورد، ولی مأموران جهنم از او روی بر می گردانند. و فریاد سر می دهد و با ندامت دوران طولانی اش را در جهنم می ماند.

به پروردگار توانا پناه می بریم از شرّ هر سرانجام (نا خجسته ای) و از او عفو می طلبیم به سان عفو کسانی که از آنان راضی گردید و آمرزش می جوییم همانند کسانی که (ایمان و طاعتشان را) از آنان پذیرفت. زیرا تنها اوست که کفیل خواهش و تقاضای من است.

پس هر که از عذاب پروردگارش دور گردانده شود، به قرب حضرتش در بهشت سکنا گزیند و در قصرهایی مزیّن جاودانه ماند و از حوریان زیبا و سیه چشم و خادمان (بهشتی) بهره مند می گردد. و جامهایی (مملو از خوراکی و نوشیدنی) پیرامونش می گردانند و در جایگاه منیع و ممتاز بهشت مسکن یابد و در نعمتهای سرشار به سر برد و از تسنیم (و از نوشیدنی های بهشت) بدو نوشانیده می شود و از چشمه، سلسبیل آمیخته به زنجبیل، می نوشد که با مشک و عبیری سربسته شده که پیوسته نشاط آفرین و سرور انگیز است. از نوشیدنی هایی (پاکیزه) در باغی روشن، (با درختانی) پربار می نوشد که هر کس از آن بنوشد، نه دچار سردرد می شود و نه مست و مدهوش می گردد. این جایگاه کسی است که از پروردگارش بترسد و از نفس خویش بر حذر باشد و آن (نیز) کیفر کسی است که معصیت پروردگارش نماید و نفس (شیطانی) او، نافرمانی آفریدگارش را برایش تزیین نماید.

این کلامی است قاطع و انکارناپذیر و حکمی بر پایه عدل. بهترین سخنی است که (از خدا و رسول) برگرفته شده و برترین پندی است که (درقرآن) بدان تصریح شده است. از سوی پروردگار ستوده نازل شده است و روح القدس (برتر از تمامی فرشتگان و دارای پاکی) ممتاز، آن را بر پیامبری هدایت یافته و بلند منزلت فرود آورده است. درود فرستادگان
بزرگوار و گرامی داشتگان شایسته (الهی) بر او باد. پناه می برم به پروردگار مهربان از شرّ هر (شیطان) رانده شده. پس باید هریک از شما (به درگاه خداوند) تذلّل نماید و (به آستانش) دعا و زاری کند تا از پروردگار هر آفریده ای، آمرزش بطلبیم برای خودم و شما.»
-------------------------------------
-------------------
خطبه بدون نقطه از حضرت علی علیه السلام

این خطبه ها درعین برخورداری از نظم و زیبایی در متن از معانی و معارف والا برخوردار است

خطبه بدون نقطه حضرت علي عليه السلام با ترجمه
امير مؤمنان على عليه السلام خطبه بدون نقطه را نيز،پس از مذاکره اصحاب در اين
باره،بدون درنگ به ايراد آن پرداخته و فرمودند!

«الحمد لله اهل الحمد و ماواه،و له اوکد الحمد و احلاه،و اسعد الحمد و
اسراه،و اطهرالحمد و اسماه،و اکرم الحمد و اولاه.

الواحد الاحد الصمد لا والد له و لا ولد.سلط الملوک و اعداها و اهلک العداة و ادحاها،و اوصل المکارم و اسراها،و سمک السماء و علاها،و سطح المهاد و طحاها،و اعطاکم ماءها و مرعاها،و احکم عدد الامم و احصاها،و عدل الاعلام و ارساها.

الا له الاول لا معادل له،و لا راد لحکمه لا اله الا هو الملک السلام المصور العلام الحاکم الودود،المطهر الطاهر،المحمود امره المعمور حرمه المامول کرمه

علمکم کلامه و اراکم اعلامه،و حصل لکم احکامه،و حلل حلاله و حرم حرامه،و حمل محمدا الرسالة،و رسوله المکرم المسود المسدد الطهر المطهر،اسعد الله الامة،لعلو محله،و سمو سؤدده و سداد امره و کمال مراده.

اطهر ولد آدم مولودا،و اسطعهم سعودا،و اطولهم عمودا،و ارواهم عودا،و اصحهم عهودا،و اکرمهم مردا و کهولا.صلاة الله له و لآله الاطهار،مسلمة مکررة معدودة و لآل ودهم الکرام،محصلة مرددة مادام للسماء امر مرسوم و حد معلوم.

ارسله رحمة لکم،و طهارة لاعمالکم،و هدوء دارکم،و دحور عارکم،و صلاح احوالکم،و طاعة لله و رسله،و عصمة لکم و رحمة.

اسمعوا له،و راعوا امره،و حللوا ما حلل،و حرموا ما حرم،و اعمدوا رحمکم الله لدوام العمل،و ادحروا الحرص و اعدموا الکسل،و ادروا السلامة و حراسة الملک و روعها،و هلع الصدور و حلول کلها و همها
هلک و الله اهل الاصرار،و ما ولد والد للاسرار،کم مؤمل امل ما اهلکه،و کم مال و سلاح اعد صار للاعداء عده و عمده.

اللهم لک الحمد و دوامه،و الملک و کماله،لا اله الا هو،وسع کل حلم حلمه،و سدد کل حکم حکمه،و حدر کل علم علمه.

عصمتکم و لواکم و دوام السلامة اولاکم،و للطاعة سددکم،و للاسلام هداکم،و رحمکم و سمع دعائکم و طهر اعمالکم و اصلح احوالکم

و اساله لکم دوام السلامة،:و کمال السعادة،و الآلاء الدارة،و الاحوال السارة،و
الحمد لله وحده.» (۱)

اين خطبه نيز از مراتب علمى و فکرى مولاى متقيان حکايت دارد،که بدون تامل،پس از صحبت اصحاب به ايراد آن پرداخته،و در مورد توحيد و نبوت و صفات الهى،و سنت و سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‏باشد،و جامعه اسلامى را به تبعيت از آن حضرت و خود سازى دعوت مى‏فرمايند.

ترجمه خطبه:

ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین و شریف ترین آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.

یگانه و یکتای بی نیازی که همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند. نه پدری دارد و نه فرزندی. شاهان را به حکمت و آزمون مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت.

و ستمکاران و متجاوزان راهلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجایای بلند را به خلایق رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و برای زندگی آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را برای زندگی آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را برای زندگی در آن به درستی. و حکمت مقرّر فرمود و بر شماریکایک آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند هدایت مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.

معبود نخستین که نه او را هم طرازی است و نه حکمش را مانعی. خدایی نیست جز او، که پادشاه است و مایۀ سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد به توجّه پرستندگان و نیازمندان است و سخایش مورد امید.

کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.

بار رسالت را بر دوش محمّدصلّی الله علیه و آله افکند. همان رسول گرامی که بدو سروری و درستی در گفتار و کردار و رفتار ارزانی شده، پاک و پیراسته است.

خداوند این امّت را به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان در نیاکان است و
زیباترین آنها در نسل و شاخسار. و درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.

درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر برای آنان و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، برای همیشه تا وقتی که برای آسمان حکمی مرقوم است و نقشی مقرّر.

او فرستاد تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای زندگی شما و بر طرف شدن نقاط ننگ و شرم آور کارتان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی بس بزرگ و فراگیر

از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را و آنچه
را که موجب دغدغه سینه ها و تشویش دلها و روی کردِ درماندگی و پریشانی به سوی به آنهاست.


:: بازدید از این مطلب : 480
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 19 / 8

 

 

 

 

 

با حسین از یا حسین یک نقطه کم دارد ، ولی

 

یا حسین گفتن کجا و با حسین بودن کجا...*

 

در آن لحظه تمام حاضرین گریان می شوند و چون مادرش فرا می رسد و فرزندش را مرده می بیند می گوید کسی دست به جنازه فرزندم نزند تا من برگردم
بی تردید توسل خاضعانه و خاشعانه به ائمه اطهار(ع) و به ویژه حضرت اباعبدالله حسین (ع) دارای آثار و نتایجی گاه خارق العاده و منحصر به فرد می باشد!

به گزارش سرویس فرهنگی قدس انلاین از میرزا محمود مجتهد شیرازی نقل شده است که در نجف اشرف، مرحوم آقا شیخ محمد حسن قمشه ای که از فضلا و همچنین شاگردان سید مرتضی کشمیری بود، درباره او آمده است که وی از «گور گریخته» است و سبب این شهرت بدین دلیل می باشد که: ایشان در سن هجده سالگی در قمشه به بیماری حصبه مبتلا می شود و روز به روز بیماریش شدت می یابد و اتفاقا فصل انگور بوده است و از قضا در همان اتاق که وی در حال استراحت بوده، مقداری انگور که به شدت خوردن آن برای بیماری حصبه مضر است در کناری بوه است و شیخ محمد حسن بدون اطلاع، از آن انگورها می خورد و در پی آن بیماریش شدت می یابد تا جایی که وی می میرد!؟

در آن لحظه تمام حاضرین گریان می شوند و چون مادرش فرا می رسد و فرزندش را مرده می بیند می گوید کسی دست به جنازه فرزندم نزند تا من برگردم.

مادر محمد حسن فورا قرآنی برداشته و به بالای پشت بام می رود ومشغول تضرع به خداوند می شود و با واسطه قرار دادن حضرت اباعبدالله(ع) با اشک و آه می گوید تا فرزندم را بر نگردانید دست بر نمی دارم.

چند دقیقه بیشتر نمی گذرد که که جان به کالبد محمد حسن بر می گردد و چون به اطراف خود نگاه می کند مادرش را نمی بیند. پس فورا به اطرافیان خود می گوید که مادرم را بیاورید که خداوند مرا به برکت توسل به حضرت سید الشهدا(ع) بخشید و عمری دوباره داد.

پس بلا فاصله مادر را خبر می کنند که فرزندت زنده شده است و سپس محمد حسن ماجرای آن لحظات را که روح از بدنش جدا گردیده بود را چنین نقل نمود: که چون مرگ من فرا رسید دو نفر نورانیِ سفید پوش نزد من حاضر شدند و پرسیدند از چه می ترسی؟
گفتم: تمام اعضای بدنم درد می کند.

پس یکی از آن بزرگواران دست بر پایم کشید و دردِ پاهایم تسکین یافت و هرچه دستش را بالا ت می آورد و نقاط گوناگون بدنم را لمس می نمود حالِ من بهتر می شد و در آن حال می دیدم که اهل خانه همه گریانند و هرچه می خواستم به آن ها بفهمانم که من از جمیع دردها راحت شده ام نمی توانستم، تا بالاخره آن دو نفر مرا به سوی آسمان حرکت دادند، اما در بین راه بزرگی نورانی حاضر شد و به آن دو نفر فرمود: ما سی سال عمر به این شخص عطا کردیم، در اثر توسل مادرش به ائمه اطهار(ع) و به ویژه امام حسین(ع) او را برگردانید.

پس به سرعت مرا برگردانیدند و ناگهان چشم باز نمودم و متوجه شدم که به برکت پذیرش توسل مادرم به امام حسین(ع)، من عمری دوباره یافته ام.

پس از اینکه اکثر علمای نجف این ماجرا را از زبان شیخ محمد حسن قمشه ای شنیدند، در راس مدت سی سال شاهد اتفاقی عجیب بودند، و مشاهده کردند که وی در تاریخ معین(راس همان 30 سال) به دیار باقی شتافت.

 


:: بازدید از این مطلب : 525
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 19 / 8

یکی از کودکان عراقی شرکت‌کننده در عزاداری سیدالشهداء(علیه السلام) در عالم کودکانه خود، سعی می‌کند با بطری آبش، طفل شیرخواره امام حسین(علیه السلام) را سیراب کند.
این تصویر که به‌تازگی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده تا به حال میلیون ها بیننده داشته و اشک آنها را سرازیر کرده است. یکی از کودکان عراقی شرکت‌کننده در عزاداری سیدالشهداء(علیه السلام) در عالم کودکانه خود، سعی می‌کند با بطری آبش، طفل شیرخواره امام حسین(علیه السلام) را سیراب کند.

 

 


:: بازدید از این مطلب : 472
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 17 / 8

جوان وقتی سخنان امام حسین(ع) را شنید کمی فکر کرد و شرمنده شد و در برابر واقعیت های گفته شده چاره ای جز توبه نداشت.
عصردنا: جوانی محضر امام حسین علیه السلام رسید و گفت: من مردی گناهکارم و نمی توانم خودم را در انجام گناهان باز دارم، مرا نصیحتی فرما.

امام حسین علیه السلام فرمودند: پنج کار را انجام بده و آنگاه هر چه می خواهی گناه کن.

۱) روزی خدا را مخور و هر چه می خواهی گناه کن.

۲) از حکومت خدا بیرون برو و هر چه می خواهی گناه کن.

۳) جایی را انتخاب کن تا خداوند تو را نبیند و هر چه می خواهی گناه کن.

۴) وقتی عزرائیل علیه السلام برای گرفتن جان تو آمد او را از خود بران و هر چه می خواهی گناه کن.

۵) زمانی که مالک دوزخ تو را به سوی آتش می برد در آتش وارد مشو و هر چه می خواهی گناه کن.

جوان کمی فکر کرد و شرمنده شد و در برابر واقعیت های گفته شده چاره ای جز توبه نداشت


:: بازدید از این مطلب : 464
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 17 / 8

عکس دیدنی از امام خمینی بر سر مزار برادرش !

 

شاید برادر امام خمینی همه را در وهله اول به یاد آیت الله سید مرتضی پسندیده بیاندازد اما امام خمینی فقط همین یک برادر را نداشت. سید نورالدین برادر دیگر امام می باشد که نامش کمتر به میان آمده است و به وکالت دادگستری مشغول بود.

عکس دیدنی از امام خمینی بر سر مزار برادرش !
 

 
عکس زیر مربوط به زمانی می شود که امام بعد از بازگشت از تبعید، بر سر مزار برادر بزرگترش -در آرامستان باغ بهشت قم- حاضر شد. سید نورالدین ، برادر امام خمینی‌(س) بود که در 31 تیر سال 1355 درگذشت و در قم دفن شد.

عکس دیدنی از امام خمینی بر سر مزار برادرش !


:: بازدید از این مطلب : 452
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 17 / 8

 

زندگی نامه مسلم بن عقیل (ع)

 


روزشمار حرکت حضرت مسلم به کوفه تا شهادت


15 رمضان 60: رسیدن هزاران نامه دعوت به دست امام،سپس فرستادن مسلم بن‏ عقیل به کوفه برای بررسی اوضاع
5 شوال 60: ورود مسلم بن عقیل به کوفه،استقبال مردم از وی و شروع آنان به بیعت
11 ذی قعده 60: نامه نوشتن مسلم بن عقیل از کوفه به امام حسین و فراخوانی به ‏آمدن به کوفه


8 ذی حجه 60: دستگیری هانی،سپس شهادت او، خروج مسلم بن عقیل در کوفه با چهار هزار نفر،سپس پراکندگی‏ آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفی شدن در خانه طوعه. تبدیل کردن امام حسین‏«ع‏» حج را به عمره در مکه، ایراد خطبه برای مردم و خروج از مکه همراه با 82 نفر از افرادخانواده و یاران به طرف کوفه.
9 ذی حجه 60: درگیری مسلم با کوفیان،سپس دستگیری او و شهادت مسلم بر بام‏ دار الاماره کوفه

 

شناسنامه مسلم بن عقیل علیه السلام
جناب مسلم بن عقیل بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علی علیه السلام است. مسلم همسر رقیه دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی  به سال 60 ه.ق شهید گشت و از اجله بنی‌هاشم و کسی است که سید الشهداء او را به لقب ثقه ملقب فرموده. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت.

چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حسین علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی کوفه بیعت بگیرد. اما یزید، عبیدالله بن زیاد را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند.

 

زندگی نامه مسلم بن عقیل (ع)

 

نامه های کوفیان
زمانی که دوازده هزار نامه با بیش از بیست و دو هزار امضا از طرف کوفیان به دست امام حسین علیه ‏السلام رسید، آن حضرت تصمیم گرفت به نامه ‏های ایشان پاسخ دهد. از این رو، نماینده ‏ای از طرف خود برای بررسی اوضاع و سنجش روحیه مردم به کوفه فرستاد. به این منظور، نامه ‏ای برای ایشان نوشت و مسلم بن عقیل، عموزاده و شوهرخواهر خویش را به عنوان سفیر و نماینده به کوفه فرستاد.


مأموریت خطیر مسلم در سفر به کوفه، تحقیق درباره این بود که آیا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتیبانی از امام حسین علیه ‏السلام و عمل به نامه ‏هایی که نوشته‏ اند هستند یا نه؟ مسلم شبانه وارد کوفه شده، به منزل یکی از شیعیان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طنین ‏انداز گردید و شیعیان نزد او رفت و آمد و با امام علیه ‏السلام بیعت می ‏کردند. در تاریخ آمده که دوازده، هجده و یا به نقل از ابن کثیر، چهل هزار نفر با مسلم بیعت نمودند.


نامه مسلم در کوفه به امام حسین علیه السلام
مسلم پس از چهل روز بررسی اوضاع کوفه، نامه‏ ای به این مضمون به امام حسین علیه‏ السلام نوشت: «آنچه می ‏گویم حقیقت است. اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه آماده پشتیبانی شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کنید».  امام  که از احساسات عمیق کوفیان با خبر شده بود، تصمیم گرفت به سوی این شهر حرکت کند.


ورود ابن زیاد به کوفه
ابن زیاد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشیده وارد کوفه شد. مردم که شنیده بودند امام علیه ‏السلام به سوی آنان حرکت کرده، با دیدن عبیداللّه‏ گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خیر مقدم گفتند. پسر زیاد هم پاسخی نمی ‏داد و همچنان به سوی دارالاماره پیش می ‏رفت تا به آنجا رسید. نعمان بن بشیر(حاکم کوفه) که گمان می ‏کرد او امام حسین علیه ‏السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد: از اینجا دور شو.

من حکومت را به تو نمی ‏دهم و قصد جنگ نیز با تو ندارم. ابن زیاد جواب داد: در را باز کن. در این لحظه مردی که پشت سر او بود صدایش را شنید و به مردم گفت: او حسین علیه‏ السلام نیست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبیداللّه‏ به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نیز پراکنده گشتند.

 

هانی بن عروه
مسلم می ‏دانست دیر یا زود عبیداللّه‏ کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگیری و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصمیم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نیروی بیشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به همین منظور خانه هانی بن عروه را برگزید و هانی نیز به رسم جوان‏مردی، به او پناه داد. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعیان شیعه بوده، از اصحاب پیامبر (ص) به شمار می ‏آید.


دستگیری هانی
پس از آنکه ابن زیاد از مخفی‏گاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزویر، میزبان او، هانی را دستگیر کرده، زمینه را برای دستگیری مسلم و دیگر بزرگان فراهم سازد. هانی که میزبان مسلم بود، می ‏دانست عبیداللّه‏ قصد دستگیری او را دارد. لذا بیماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می ‏کرد. ابن زیاد چند نفر را طلبید و نزد هانی فرستاد.

 

آنان سرانجام هانی را نزد ابن زیاد بردند. ابن زیاد با دیدن هانی به او گفت که با پای خویش به سوی مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرسید. هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در این هنگام عبیداللّه‏ معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با دیدن او، دانست که انکار سودی ندارد. عبیداللّه‏ با تازیانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگین نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند.


طوعه زنی جوانمرد
مسلم، غریب و تنها در کوچه‏ های کوفه می ‏گشت. نمی ‏دانست کجا برود. افزون بر تنهایی، هر لحظه بیم آن می ‏رفت او را دستگیر کرده، به شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ‏ای، زنی را دید که بر درِ خانه ایستاده است. تشنگی بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آبی طلبید. زن که طوعه نام داشت، کاسه آبی برای مسلم آورد. مسلم بعد از آشامیدن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظاتی بازگشت و دید که مرد از آنجا نرفته است. به او گفت: ای بنده خدا! برخیز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستنِ مسلم را بر در خانه‏ اش حلال ندانست.

مسلم از جای خویش برخاست و چنین گفت: من در این شهر کسی را ندارم که یاری ‏ام کند. طوعه پرسید: مگر تو کیستی؟ و پاسخ شنید: من مسلم بن عقیل هستم. طوعه که از دوستداران خاندان پیامبر (ص) بود، در خانه را به روی مسلم گشود و از او پذیرایی کرد.


سخنان عبیداللّه‏ برای دستگیری مسلم
با آنکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبیداللّه‏ از ترس او و یارانش از قصر بیرون نمی ‏آمد. لذا به افراد خویش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد. آنان نیز همه مسجد را زیر و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و یارانش آنجا نیستند. سپس عبیداللّه‏ وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: «هر کس که مسلم در خانه او پیدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر دیگران حلال است و هر کس او را نزد ما بیاورد، به اندازه دیه ‏اش پول خواهد گرفت».

تهدید و تطمیع عبیداللّه‏ کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دلیل ترس و به طمع رسیدن به جایزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفی‏گاه مسلم را لو داد. عبیداللّه‏ با شنیدن این خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگیر کنند.

 

زندگی نامه مسلم بن عقیل (ع)

 

امان دادن به مسلم و دستگیری او
مسلم در درگیری با سربازان عبیداللّه‏، حدود 45 نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشیری صورتش را درید. با اینکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی یارای مقابله با او را نداشت. آنان بر پشت بام‏ها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ریختند و دسته‏ های نی را آتش زده بر روی او انداختند. ولی مسلم دست از جدال برنمی ‏داشت و بر آنها یورش می ‏برد.

 

وقتی ابن اشعث به آسانی نمی ‏تواند مسلم را دستگیر کند، دست به نیرنگ زد و گفت: ای مسلم! چرا خود را به کشتن می ‏دهی؟ ما به تو امان می ‏دهیم و ابن ‏زیاد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار دیگر امان دادنش را تکرار کرد و این بار مسلم به دلیل زخم‏هایی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چیره شده بود، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبیداللّه‏ بردند.

شهادت حضرت مسلم
کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری‏» سپردند، کسی که در درگیریها از ناحیه سر و شانه با شمشیر مسلم‏ بن عقیل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره‏» ببرد و گردنش را بزند و پیکرش را بر زمین اندازد.
مسلم را به بالای دارالاماره می ‏بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می ‏گفت، خدا را تسبیح می ‏کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود می ‏فرستاد و می ‏گفت: خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ‏ باز که دست از یاری ما کشیدند، حکم کن!


جمعیتی فراوان، بیرون کاخ، در انتظار فرجام این برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت‏ شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و... پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سروصدای زیادی به پا کردند.


:: بازدید از این مطلب : 744
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 17 / 8

 

 

 نسل انسانیت در حال انقراض (عکس)
 
 
 
روزانه هزاران انسان به دنیا می آیند ...
 
 
اما نسل انسانیت در حال انقراض است ... !


:: بازدید از این مطلب : 488
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 16 / 8

 

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 542
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 14 / 8

محرم، یادآور پیروزی معرفت و آگاهی بر جهل و خشونت

در گذر ایام، به سرعت یک سال دیگر از محرم حسینی سال قبل گذشت و محرم سال جدید فرا رسید. محرم که می‌رسد به صورت خودجوش پارچه‌های سیاه به نشانه عزاداری و همدلی با مصیبت دیدگان واقعه جانکاه کربلا در کشور ما و بسیاری از دیگر مناطق شیعه نشین جهان بر در و دیوارها نصب می‌شود و مردم بار دیگر آماده می‌شوند تا در جریان عزاداری‌ها و ابراز محبت به امام حسین (ع) و اهل بیت ایشان و یاران با وفایی که در مسیر حق جانشان را نثار کردند، تمرینی دوباره برای یادآوری پیام‌های قیام حسینی داشته و از این دانشگاه همیشه فیض رسان معرفت، درسی مجدد فرا گیرند و منش آزادگی را در زندگی خود برجسته‌تر سازند. نظر به اهمیت این ایام، جا دارد ضمن عرض ارادت به یکایک شهدای کربلا و احترام به منطق متعالی که در قیام عاشوراییان نهفته است و برای همیشه تاریخ، الگوی شایسته و ماندگاری در مسیر عدالت خواهی و اصلاح امور جوامع مختلف محسوب می‌شود، چند نکته را با مخاطبان در میان گذاریم.از زمان قیام امام حسین (ع) تاکنون تفسیر و تحلیل‌های بسیاری صورت گرفته و آثار تحقیقی متنوعی در این خصوص منتشر شده که برخی از آن‌ها همانند آثار شهید مطهری برای طیف وسیعی از مردم شناخته شده است. صرف‌نظر از تحلیل‌های منعکس شده در آثار منتشر شده، توجه به این زاویه از قیام امام حسین (ع) حائز اهمیت بسیار است که این قیام چه نسبتی با مباحث حقوقی دارد؟آیا می‌توان قیام امام حسین (ع) را در پرتو موازین جهانی رعایت حقوق انسانی که بشر معاصر مورد تاکید قرار می‌دهد نیز تحلیل و تفسیر کرد به نحوی که مخاطب ما در هر نقطه جهان و با هر دین و مذهب و گرایشی آن‌را درک کند و با آن همنوایی پیدا کند؟ در پاسخ به این دو پرسش مهم اولا باید گفت در قیام امام حسین (ع) مباحث حقوقی متعددی نهفته است که از منظر رشته‌های تخصصی حقوق خصوصا حقوق عمومی، حقوق بشر، حقوق کیفری و حقوق بشر دوستانه بحث‌های تفصیلی متعددی را در بر دارد. مثلا اینکه حکمرانی بر اساس چه معیارهایی قابل قبول است و اگر آن معیارها رعایت نشود شهروندان دارای چه حقوقی در قبال حکمرانان ستمگر هستند.
می‌توان از روش و منش ابا عبدالله و اهل بیت مطهر و یاران با وفایشان درس‌های حقوقی ماندگاری گرفت. ثانیا در خصوص اینکه آیا قیام عاشوراییان را می‌توان در پرتو موازین رعایت حقوق بشر تحلیل کرد آن‌گونه که مخاطبان فرهنگ‌های مختلف در جهان معاصر با آن همنوایی داشته باشند؟ قطعا پاسخ مثبت است. در موازین حقوق بشر این امر پذیرفته شده است که همه انسان‌ها دارای حقوق ذاتی و آزادی‌های فطری هستند که هیچ مرجع حکومتی نمی‌تواند این حقوق ذاتی انسان‌ها را سلب کند و آن‌ها را از مقام انسانی دور سازد. در موازین حقوق بشر تاکید شده که همه انسان‌ها حق تعیین سرنوشت دارند و نباید قدرتی سیاسی در یک جامعه یا از بیرون جامعه حق تعیین سرنوشت مردم را سلب کند.در موازین حقوق بشر که برای همه جوامع قابل فهم است آمده که حکومت بر آمده از روش‌های ظالمانه هیچ مشروعتی ندارد و مردم ملزم به تبعیت از آن نخواهند بود. در موازین جهانی قابل درک برای همه فرهنگ‌ها آمده است که همه حق دارند برای تامین جامعه‌ای بهتر و جلوگیری از نقض حقوق بشر اقدام کرده و اعتراضات مختلف مسالمت آمیز را برای اصلاح امور عرضه دارند. وقتی به قیام امام حسین (ع) نگاه می‌کنیم به روشنی ملاحظه می‌کنیم که جبهه جهل و خشونت همه حقوق انسانی را نقض کردند و به هیچ یک از موازین حداقلی رعایت حقوق انسان‌ها پایبندی نشان ندادند.
بنابراین قیام امام حسین (ع) قیام بزرگ انسان‌هایی بود که صرف نظر از جنبه‌های اعتقادی مورد تاکید مسلمانان و به طور ویژه شیعیان، در مقابل انحراف از مسیر حق و عدل ایستادند و با نثار هستی خود نهال آزادی و کرامت بشری را زنده نگاه داشتند و بر همین اساس نیز برای همیشه تاریخ موجب تحرک جامعه بشری خواهند بود. منطق روشن «هیات من الذلّه» (هرگز تن به ذلت و خواری نباید داد) یا منطق «اگر دین و اعتقاد درستی ندارید باز حداقل آزادگی و معرفت پیشگی را رعایت کنید»، هیچ گاه تازگی خود را از دست نمی‌دهد چرا که ریشه در فطرت انسانی دارد و همه انسان‌ها با هر فرهنگ و اعتقادی این منطق را درک می‌کنند و با آن همدلی دارند. بر این اساس عجیب نیست که در ایام محرم به وفور می‌بینیم که حتی پیروان ادیان توحیدی غیر اسلام نیز در مراسم‌های عزاداری و بزرگداشت یاد و خاطره شهدای کربلا شرکت می‌کنند چرا که در این مراسم‌ها معرفت انسانی نشر داده می‌شود و از منطق نهفته در فطرت آن‌ها غبار روبی می‌شود و حیاتی تازه روح و جانشان پیدا می‌کند. با عنایت به آنچه گفته شد، حیف است اگر افرادی در ماه محرم با عنوان مداح یا واعظ یا هر فرد تاثیر گذار دیگر تصویری نامناسب از قیام ابا عبدالله (ع) ارایه کنند یا برخی ارادتمندان اهل بیت به جای معرفت اندوزی و تاثیر پذیری مثبت در زندگی خود، با رفتارهای در هم آمیخته با خرافات، سرگرم یکسری حواشی شوند و به این ترتیب بهانه به دست دشمنان مکتب اهل بیت (ع) نیز بدهند. امید است محرم امسال چه در ایران و چه در سایر بلاد منشا ارتقا معرفت و دانایی و بصیرت هر چه بیشتر عموم علاقمندان به حق خواهی و عدالت ورزی شود و جبهه جهل و خشونت برگرفته از منطق زر و زور و تزویر بیش از گذشته رسوا و منزوی شود.


:: بازدید از این مطلب : 443
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 14 / 8


 در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می‌کنند اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد٬می‌گریند..... دکتر علی شریعتی

-----------------------------------------

آنان که رفتند، کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدی‌اند...... دکتر علی شریعتی

 

-----------------------------------------
حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود. افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. .....دکتر علی شریعتی

-----------------------------------------
اگر در جامعه ای فقط یک حسین و یا چند ابوذر داشته باشیم هم زندگی خواهیم داشت هم آزادی هم فکر و هم علم خواهیم داشت و هم محبت هم قدرت و سرسختی خواهیم داشت و هم دشمن شکنی و هم عشق به خدا........ دکتر علی شریعتی

-----------------------------------------
از كودك حسین (ع) گرفته تا برادرش، و از خودش تا غلامش، و از آن قاری قرآن تا آن معلم اطفال كوفه، تا آن مؤذن، تا آن مرد خویشاوند یا بیگانه، و تا آن مرد اشرافی و بزرگ و باحیثیت در جامعه خود و تا آن مرد عاری از همه فخرهای اجتماعی، همه برادرانه در برابر شهادت ایستادند تا به همه مردان، زنان، كودكان و همه پیران و جوانان همیشه تاریخ بیاموزند كه باید چگونه زندگی كنند ......دکتر علی شریعتی

-----------------------------------------
از هنگامی كه به جای شیعه علی (ع) بودن و از هنگامی كه به‌جای شیعه حسین (ع) بودن و شیعه زینب (س) بودن، یعنی «پیرو شهیدان بودن»، «زنان و مردان ما» عزادار شهیدان شده‌اند و بس، در عزای همیشگی مانده‌ایم!..... دکتر علی شریعتی

-----------------------------------------
 این كه حسین (ع) فریاد می‌زند:آیا كسی هست كه مرا یاری كند و انتقام كشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند كه كسی نیست كه او را یاری كند و انتقام گیرد؟ این سؤال، ‌سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست......دکتر علی شریعتی

-----------------------------------------
حسین‏ علیه السلام زنده جاویدی است كه هر سال، دوباره شهید می‏شود و همگان را به یاری جبهه حق زمان خود، دعوت می‏كند ...... دکتر علی شریعتی

 -----------------------------------------
حسین (ع) یك درس بزرگ‌تر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمه‌تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. مراسم حج را به پایان نمی‌برد تا به همه حج‌گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد كه اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است......دکتر علی شریعتی

-----------------------------------------
مسؤولیت شیعه بودن یعنی چه، مسؤولیت آزاده انسان بودن یعنی چه، باید بداند كه در نبرد همیشه تاریخ و همیشه زمان و همه جای زمین ـ كه همه صحنه‌ها كربلاست، و همه ماهها محرم و همه روزها عاشورا ـ باید انتخاب كنند: یا خون را، یا پیام را، یا حسین بودن یا زینب بودن را، یا آن‌چنان مردن را، یا این‌چنین ماندن را  .....دکتر علی شریعتی

-----------------------------------------
امام حسین‏ علیه السلام یك شهید است كه حتى پیش از كشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلكه در درون خانه خویش، از آن لحظه كه به دعوت ولید - حاكم مدینه - كه از او بیعت مطالبه مى ‏كرد، «نه» گفتُ .این، «نه» طرد و نفى چیزى بود كه در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است......دکتر علی شریعتی

-----------------------------------------
فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست...... دکتر علی شریعتی

-----------------------------------------
حسین ضعیفی که باید برای او گریست نبود... آموزگار بزرگ شهادت اكنون برخاسته است تا به همه آنها كه جهاد را تنها در توانستن مى ‏فهمند و به همه آنها كه پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد كه شهادت نه یك باختن، كه یك انتخاب است؛ انتخابى كه در آن، مجاهد با قربانى كردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى ‏شود و حسین «وارث آدم» - كه به بنى‏آدم زیستن داد - و «وارث پیامبران بزرگ» - كه به انسان چگونه باید زیست را آموختند ..... دکتر علی شریعتی

-----------------------------------------
مقتدایان امام حسین‏ علیه السلام كسانى هستند كه از مایه جان خویش در راه خدا نثار مى‏كنند و به راستى حسین آموزگار بزرگ شهادت است كه هنر خوب مردن را در جان بى‏تاب انسان‏هاى عاشق، تزریق می كند...... دکتر علی شریعتی

 -----------------------------------------
"آنها كه تن به هر ذلتى مى ‏دهند تا زنده بمانند، مرده‏ هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا كسانى كه سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمده ‏اند و مرگ خویش را انتخاب كرده ‏اند - در حالى كه صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود - توجیه و تأویل نكرده ‏اند و مرده‏ اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها كه براى ماندن‏شان تن به ذلت و پستى، رها كردن حسین و تحمل كردن یزید دادند، كدام هنوز زنده ‏اند؟ .....دکتر علی شریعتی

-----------------------------------------
اكنون شهیدان كارشان را به پایان رسانده‌اند. و ما شب شام غریبان می‌گرییم، و پایانش را اعلام می‌كنیم و می‌بینیم چگونه در جامعه گریستن بر حسین (ع)، و عشق به حسین (ع)، با یزید همدست و همداستانیم؟.....دکتر علی شریعتی


:: بازدید از این مطلب : 545
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 14 / 8



عسگر اولادی در جمع اعضای موتلفه:

 

من موسوی و کروبی را مجرم نمی‌شناسم

 

خبرگزاری پارس / سرویس سیاسی: حبیب‌ الله عسگراولادی دبیر کل پیروان خط امام و رهبری در گذشت.

به گزارش انتخاب، وی دبیر کل پیروان خط امام و رهبری پس از گذراندن یک دوره بیماری درگذشت. 

حبیب‌ الله عسگر اولادی، یکی از نامزدهای چهارمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران و وزیر بازرگانی در دولت اول میرحسین موسوی بوده است.

" خبرگزاری پارس" درگذشت این مجاهد و مبارز باسابقه را به رهبر معظم انقلاب، ملت ایران و خانواده ایشان تسلیت عرض می کند.

مواضع متفاوت 

عسگراولادی در سال پایانی عمرش با اشاره به این که «من رفتنی ام و آفتاب عمرم لب بام است. دیری نخواهد پایید که دیگر نیستم. من برای قبر، برزخ و قیامت جواب می خواهم»، تلاش کرد آبروی خود را هزینه کند تا انشقاق ایجادشده در میان یاران انقلاب در سال 88 را ترمیم و همدلی را تقویت کند و به ویژه در وضعیت مهندس موسوی و حجت الاسلام کروبی را که در دوران مبارزه و دفاع مقدس با آنان همراه بود، تغییری ایجاد کند. 

وی گفت: من رفتنی‌ام و آفتاب عمرم لب بام است. دیری نخواهد پایید که دیگر نیستم. من برای قبر، برزخ و قیامت جواب می‌خواهم و این آقایانی که بر مرکب احساسات سوارند در آن دنیا نمی‌توانند جواب مرا بدهند.

مرحوم عسگراولادی طی ماههای پایانی دولت احمدی نژاد، مواضع متفاوتی در مورد حوادث سال 88، ضمن «برادر» خطاب کردن میرحسین موسوی و مهدی کروبی گفت که آنها «فتنه‌ساز نیستند»، با وجود «انتقاد اعضای شورای مرکزی حزب» خود، بار "دیگر" بر این موضع خود پافشاری کرد. حبیب‌ الله عسگراولادی با اشاره به اظهارات اخیرش در ارتباط با آقایان موسوی و کروبی اعلام کرد که «اگر اظهارات او برای حزب مؤتلفه اسلامی مشکل‌ ساز شده، حاضر است از این حزب برود، اما اظهاراتش بر اساس یک وظیفه الهی مطرح شده و خواسته که قبل از مرگ به وظیفه‌اش عمل کند و ناگفته‌های باقی‌مانده را بگوید.»

این سخنان یک روز پس از آن بیان شد که احمد خاتمی، خطیب نماز جمعه تهران، با انتقاد از اظهارات حبیب‌ الله عسگراولادی گفت که «تطهیر سران فتنه» و «تخفیف جرم» آنها دارد به یک جریان تبدیل می‌شود و افزوده بود که «این خیلی گزنده است که کسی بگوید آنها سران فتنه نبودند».

حبیب الله عسگراولادی پس از آن در روز دوشنبه ۲۵ دی‌ماه نیز با وجود انتقادهای تندی که از این بابت از سوی طیف‌ هایی از اصول‌گرایان متوجه او شده بود در میان جمعی از اعضای حزب موتلفه، اظهار داشت که موسوی و کروبی را مجرم نمی‌داند.

وی این دو رهبر مخالفان دولت را «برادر» خطاب کرده و گفت: «من به عنوان یک شهروند اظهارنظر کردم و به عنوان یک عضو هیئت منصفه می‌گویم که من موسوی و کروبی را در "فتنه ۸۸ " مجرم نمی‌شناسم. آیا نباید این را بگویم، چون به من انتقاد می‌کنند؟ آقایانی که بر مرکب احساسات سوارند در آن دنیا نمی‌توانند جواب مرا بدهند.»


:: بازدید از این مطلب : 499
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 13 / 8


بـــــسم رب الشـــهدا و الصـــدیقین

خداوندا تو را سپاس که راه همنشینی با شهدا را به ما نشان دادی

 

 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله : من طلب الشّهاده صادقا اعطیها و لولم تصبه.

.....
.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود :هر کس از روی صدق شهادت را طلب کند، خداوند به او «ثواب» آن را عطا خواهد کرد، هر چند به شهادت نرسد.
.
کنز المعال، ج4، ص421، حدیث11210

 

 

آرامـش و امـنـیـت در جامـعـه ، مهـربـانی و محـبـت در روابط اجـتـماعی، هـمـبسـتگی و مشارکت در سـطح اجتماع، صـبـر و اسـتـقـامـت در مـقـابـل مـشـکـلات و امـیـدواری وشـادابـی در زنـدگـی و... هـمگی از بـرکات وجـود فــرهــنـگ ایـثـار و شـهـادت در جـامـعـه هـسـتـنـد. بی شک تـرویـج ایـن فـرهـنگ ارزشـمـنـد وظـیفـه آحاد جامعه بـوده و هـر کـس به انـدازه تـوان و بـضاعـت خـود بایسـتـی در این حـرکـت فـرهـنگی مـشـارکـت و در اهـداء امـیـد و نـشـاط به اقـشـار مـخـتـلـف ایـن مـردم خـوب و قــدرشـنـاس سـهـیـم بـاشـنـد

بدینوسیله به اطلاع خانواده های معظم شهدا ،همرزمان ودوستداران شهدا می رساند کتاب همنشینان افتاب شامل «وصـيـتـنـامـه» . «زنـدگـيـنـامـه» . «خـاطـرات »عـکـس110 سردار شهید میرسالاری بزودی زیر چاپ خواهد رفت

لازم بـه ذكـر اسـت كـه ايـن امـر مـهـم بـدون مـشـارکـت و كـمـك شـمـاهمتباران عزیزم  امـکـان پـذیـر نـیـسـت.لذا  جهت پـربـارتـرنمودن این اثرنیازمند همکاری وهمیاری همه عزیزان و ارسال خاطرات ،وصیتنامه ،زندگینامه وعکس شهدا
می باشیم
/خادم الشهدا


:: بازدید از این مطلب : 588
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 13 / 8

چرا محرم؟!

 پيش از اسلام عرب، جنگ در اين ماه را حرام مي‌دانست و ترك مخاصمه مي‌كرد؛ لذا از آن زمان اين ماه بدين اسم نامگذاري شد.(1) و روز اول محرم را اول سال قمري قرار دادند.(2) در توضيح اين كه چرا ماه‌هاي ديگر كه جنگ در آنها حرام است، محرم ناميده نمي‌شود مي‌توان گفت: چون ترك جنگ از اين ماه شروع مي‌شد به آن محرم گفتند.

اين ماه در مكتب تشيع يادآور نهضت حضرت سيدالشهدا و حماسه‌ جاودان كربلاست.

اين ماه، يادآور دلاورمردي‌هاي ياران با وفاي اباعبدالله الحسين(عليه السلام)، فداكاري‌هاي زينب كبري(سلام الله عليها)، حضرت سجاد(عليه السلام)، و همه‌ اسراي كاروان امام حسين(عليه السلام)، است. اين ماه، يادآور خطبه‌ها و شعارهاي آگاهي‌بخش سالار شهيدان، نطق آتشين حضرت زينب(سلام الله عليها) و خطابه‌ غرّاي زين العابدين(عليه السلام)، است.

اين ماه، يادآور استقامت حبيب بن مظاهر و شهادت عون و جعفر است.

آري اين ماه، ماه پيروزي حق بر باطل است.

محرم

محرم از منظر ائمه(عليهم السلام)

شيعيان از امام رضا(عليه السلام)، چنين نقل شده است:

«وقتي محرم فرا مي‌رسيد، پدرم خندان ديده نمي‌شد، حزن و اندوه تا پايان دهه‌ اول بر او غالب بود و روز عاشورا، روز حزن و مصيبت و گريه ايشان بود.»(3)

همچنين حضرت امام رضا(عليه السلام) درباره‌ عاشورا مي‌فرمايد:

«كسي كه عاشورا روز مصيبت و اندوه و گريه‌اش باشد، خداوند قيامت را روز شادماني و سرور او قرار خواهد داد.»(4)

 

اعمال شب اول ماه محرم

1ـ نماز: اين شب چند نماز دارد كه يكي از آنها به شرح ذيل است:

دو ركعت، كه در هر ركعت بعد از حمد يازده مرتبه سوره‌ توحيد خوانده شود.

در فضيلت اين نماز چنين آمده است:

«خواندن اين نماز و روزه داشتن روزش موجب امنيّت است و كسي كه اين عمل را انجام دهد، گويا تمام سال بر كار نيك مداومت داشته است.»(5)

2ـ احياي اين شب.(6)

3ـ نيايش و دعا.(7)

 

روز اول محرم

اول محرم هر سال اولين روز سال قمري است. از امام محمدباقر(عليه السلام) روايت شده است: «آن كس كه اين روز را روزه بدارد، خداوند دعايش را اجابت مي‌كند، همانگونه كه دعاي زكريا(عليه السلام) را اجابت كرد.»(8)

دو ركعت نماز خوانده شود و پس از آن سه بار دعاي زير قرائت گردد:

«اللّهم انت الاله القديم و هذه سنةٌ جديدةٌ فاسئلك فيها العصمة من الشيطان و القوَّة علي هذه النّفس الامّارة بالسُّوء»(9)؛ بارالها! تو خداي قديم و جاوداني و اين سال، سال نو است، از تو مي‌خواهم كه مرا در اين سال از شيطان حفظ كني و بر نفس اماره (راهنمايي كننده) به بدي پيروز سازي.

 

روز دوم محرم

در چنين روزي كاروان امام حسين(عليه السلام) در سال 61 ه‍ .ق وارد سرزمين كربلا شد و با ممانعت لشكر حرّ مجبور به توقّف در آنجا گرديد.(10)

 

روز سوم محرم

از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نقل شده است:

«هر كس در اين روز روزه بگيرد، خداوند دعايش را اجابت كند.»(11)

در آن روز سپاه عمر بن سعد وارد كربلا شد.

 

روز چهارم محرم

بي‌نتيجه بودن مذاكره حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)، با عمر بن سعد براي وادار كردن لشكر وي به ترك جنگ و دعوت او و لشكرش جهت ملحق شدن به سپاه اسلام.

 

روز هفتم محرم

روزه گرفتن مستحب است.

 

روز نهم محرم

تاسوعاي حسيني، روز محاصره‌ امام حسين(عليه السلام) و اصحابش در سرزمين كربلا توسط سپاه شمر.(12)

 

اعمال شب عاشورا

1ـ چند نماز براي اين شب در روايات آمده است كه يكي از آنها چنين است:

چهار ركعت نماز كه در هر ركعت بعد از سوره‌ حمد، 50 بار سوره‌ توحيد خوانده مي‌شود. پس از پايان نماز، 70 بار «سبحان الله والحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اكبر ولا حول ولا قوة الاّ بالله العليّ العظيم» خوانده شود.(13)

2ـ احياي اين شب كنار قبر امام حسين(عليه السلام).(14)

3ـ دعا و نيايش. (15)

عاشورا

روز عاشورا

1ـ عزاداري بر امام حسين(عليه السلام) و شهداي كربلا، در اين مورد از امام رضا(عليه السلام) نقل شده است:

هر كس كار و كوشش را در اين روز، رها كند، خداوند خواسته‌هايش را برآورد و هر كس اين روز را با حزن و اندوه سپري كند، خداوند قيامت را روز خوشحالي او قرار دهد. (16)

2ـ زيارت امام حسين(عليه السلام).(17)

3ـ روزه گرفتن در اين روز كراهت دارد؛ ولي بهتر است بدون قصد روزه، تا بعد از نماز عصر از خوردن و آشاميدن خودداري شود. (18)

4ـ آب دادن به زائران امام حسين(عليه السلام).(19)

5ـ خواندن سوره توحيد هزار مرتبه.(20)

6ـ خواندن زيارت عاشورا. (21)

7ـ گفتن هزار بار ذكر «اللّهم العن قتلة الحسين(عليه السلام).»(22)

 

روز دوازدهم محرم

ورود كاروان اسيران كربلا به كوفه و شهادت حضرت سجاد(عليه السلام) در سال 94 ه‍ .ق.

 

روز بيست و يكم محرم

1ـ روزه‌ اين روز مطلوب است. (23)

 

 


گزارشی کامل از وقایع کربلا سال 61 هجری

قصر بنی مقاتل...چهارشنبه اول محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* گروهی از اهل کوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند. حضرت از آنها پرسید: ایا به یاری من می ایید؟ بعضی گفتند: دل ما رضایت به مرگ نمی دهد و بعضی دیگرگفتند: ما زنان و فرزندان زیادی داریم. مال بسیاری از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم، لذا از یاری تو معذوریم.

* حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند و شبانه حرکت کنند. امام(ع) همانگونه که سوار بر مرکب بود، مختصری به خواب رفت. پس از بیداری کلمه ی استرجاع(انا لله و انا الیه راجعون) را تکرار می کرد.« علی اکبر جلو رفت و علت را جویا شد؛ حضرت فرمود: اسب سواری جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حرکت است و مرگ به استقبالشان می اید.» علی اکبر گفت:« پدرم! ایا ما بر حق نیستیم؟» حضرت فرمود:« سوگند به خدا که ما بر حقّیم.» علی اکبر گفت:« پس ما را باکی از مرگ نیست.» امام فرمود:« خدا تو را جزای خیر دهد.»

* حسین(ع) در این منزل به عبیدالله جعفی چنین فرمود:

پس اگر ما را یاری نمی کنی خدای را بپرهیز از این که جزو کسانی باشی که با ما می جنگد. سوگند به خدا اگر کسی فریاد ما را بشنود و ما را یاری نکند، خدا او را به رو در آتش می افکند.

نینوا( و کربلا)...پنج شنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* «نینوا» جایی است که حرّ دستور یافت حضرت را در بیابانی بی آب و علف و بی دژ و قلعه فرود آورد. امام(ع) برای اقامت در محل مناسبتری، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید. اسم آنجا را سئوال فرمود؛ تا نام کربلا را در جواب شنید، گریست و فرمود:« پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست. و همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدّم رسول خدا چنین وعده داد.» سپس اصحاب امام(ع) پیاده شدند و بار و اثاثیه را فرود آوردند. سپاه حرّ نیز در ناحیه ی دیگری در مقابل امام اردو زدند.

* حضرت(ع) اهل بیت خود را جمع کرده، نظری بر آنها افکند و گریست. سپس فرمود:« خدایا! ما را از حرم جدّمان راندند، و بنی امیه در حقّ ما ستم روا داشتند. خدایا! حق ما را از ستمگران بستان و بر دشمنان پیروز گردان.»

* عبیدالله بن زیاد نامه ای بدین مضمون برای حضرت نوشت: خبر ورود تو به کربلا رسید. من از جانب یزید بن معاویه مأمورم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم و یا به حکم من و حکم یزید بن معاویه باز ایی! والسلام. امام(ع) فرمود: این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است.

* امام حسین(ع) چون نامه ی ابن زیاد را خواند، فرمود:

رستگار نشوند آن گروهی که خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند.(خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند)

کربلا....جمعه سوم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* عمر بن سعد با لشکری چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد. برخی نوشته اند: قبیله ی عمر بن سعد(بنی زهره) نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این کار(داوطلب جنگ با امام حسین(ع) شدن) بر حذر باشد تا باعث دشمنی میان آنها و بنی هاشم نگردد. از طرفی یکی از دو فرزندش به نام حفص او را به مقاتله با امام حسین(ع) تشویق می نمود و دیگری او را بر حذر می داشت. لذا حفص همراه پدر برای جنگ با حسین(ع) به کربلا آمد.

* عمر سعد شخصی را نزد حضرت فرستاد تا از علت آمدنش به این سرزمین جویا شود. حضرت فرمود:« مردم شهر شما به من نامه نوشته و مرا دعوت کرده اند و اگر از آمدنم ناخوشنودید باز خواهم گشت!» عمر بن سعد تا از پیام امام(ع) مطلع گشت، گفت:« امیدوارم خدا مرا از جنگ با حسین برهاند!»

* سخن امام حسین(ع) هنگام ورود به کربلا

مردم بندگان دنیا هستند و دین آنها جز سخن بر زبانشان نیست. تا آنگاه که زندگیشان بچرخد، دنبال دین می روند. و هرگاه بنای امتحان و آزمایش پیش اید، دینداران بسیار اندک می شوند.

کربلا....شنبه چهارم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* عبیدالله بن زیاد در مسجد کوفه مردم را چنین خطاب کرد:

«ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آنها را چنان که می خواستید یافتید! و یزید را می شناسید که دارای رفتار و روشی نیکوست که به زیردستان احسان می کند و بخشش های او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! اکنون یزید دستور داده تا بین شما پولی تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم». سپس دستور داد در تمام شهر ندا کنند و مردم را برای جنگ آماده ی حرکت سازند.

* شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار جنگجو، یزید بن رکاب با دوهزار جنگجو، حصین بن نمیر با چهار هزار جنگجو، مضایر بن رهینه با سه هزار جنگجو، و نصر بن حرشه با دوهزار جنگجو برای جنگ با حسین(ع) اعلام آمادگی کرده و حرکت به سوی کربلا را آغاز کردند.

* امام در پاسخ قیس بن اشعث که سفارش به بیعت با یزید می کرد، فرمود:

« نه به خدا سوگند، دست ذلت در دست آنان نمی گذارم و مانند بردگان از صحنه ی جنگ با آنان فرار نمی کنم.

کربلا....یکشنبه پنجم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده و به لشکر عمر بن سعد می پیوندند. نوشته اند: شیث بن ربعی با هزار سوار به سوی کربلا روان شد.

* عبیدالله عده ای را مأموریت داد تا در مسیر کربلا بایستند و از حرکت کسانی که به قصد یاری حسین(ع) از کوفه خارج می شوند، جلوگیری کنند.

* چون گروهی از مردم می دانستند که جنگ با امام حسین(ع) در حکم جنگ با خدا و پیامبر است، در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار می کردند. نوشته اند: فرماندهی که از کوفه با هزار جنگجو حرکت کرده بود، چون به کربلا رسید، سیصد یا چهارصد نفر همراه او بودند و بقیه چون اعتقادی به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار می کردند.

* از سخنان امام حسین(ع) با سپاه دشمن

« هیهات ما تن به ذلت نخواهیم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز برای ما ذلت و خواری را نپسندیدند. دامنهای پاکی که ما را پرورده است و سرهای پرشور و مردان غیرتمند هرگز فرومایگان را بر کشته شدن مردانه ترجیح ندهند.

کربلا....دوشنبه ششم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* عمر بن سعد نامه ای را از عبیدالله دریافت می دارد که مضمون آن چنین است: من از لشکر سواره و پیاده چیزی را از تو فروگذار نکردم، و توجه داشته باش که مأمورانی سپرده ام تا هر روز وضعیت را به من گزارش کنند.

* حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می گیرد تا نزد طایفه ای از بنی سعد که در آن نزدیکی ها زندگی می کردند رفته و آنان را به یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. حبیب نزد آنها رفت و گفت:« امروز از من فرمان برید و به یاری حسین(ع) بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد». تعداد 90 نفر به پا خاستند و حرکت کردند، اما در میان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراکنده شده و برگشتند. حبیب به نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. حسین گفت:« لا حول و لا قوه الا بالله»

* نامه امام از کربلا به برادرش محمد بن حنفیه و بنی هاشم

« مثل این که دنیا اصلاً وجود نداشته(اینگونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست.

کربلا....سه شنبه هفتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* تعداد نظامیانی که لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(ع) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند.

* عمر بن سعد نامه ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که: با سپاهیان خود بین امام حسین(ع) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز، به طوری که حتی قطره ای آب به امام(ع) نرسد، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شریعه ی فرات مستقر کرد. یکی از آنها فریاد زد: ای حسین!... به خدا سوگند که قطره ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی!

حضرت فرمود:« خدایا! او را از تشنگی هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.» حمید بن مسلم می گوید به چشم خود دیدم که نفرین امام(ع) عملی گشت.

* امام حسین(ع) سپاه دشمن را چنین نفرین کرد:

بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن، و بر ایشان تنگی و قحطی( همچون سالهای قحطی یوسف در مصر) پدید آور و آن غلام ثقفی(حجاج بن یوسف) را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند. زیرا آنها به ما دروغ گفتند و ما را خوار ساختند و خداوند( به توسط آن غلام) انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد.

کربلا....چهارشنبه هشتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* هر لحظه تب عطش در خیمه ها افزون می شد، امام(ع) برادرش عباس را به همراه عده ای شبانه حرکت داد. آنها با یک برنامه ی حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشکها را پر از آب کردند و به خیمه ها برگشتند.

* ملاقات امام(ع) با عمرسعد:

حضرت فرمود:« ای پسر سعد! ایا با من مقاتله می کنی و از خدا هراسی نداری؟» ابن سعد گفت:« اگر از این گروه جدا شوم، خانه ام را خراب و اموالم را از من می گیرند و من بر حال افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم.» حضرت فرمود:« تو را چه می شود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد...گمان می کنی که به حکومت ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا سوگند چنین نیست و به آرزویت نخواهی رسید.»

* عبیدالله طی نامه ای عمر بن سعد را تهدید به عزل و برکناری کرده، می گوید:« اگر از فرمان من سر باز زنی، مسئولیت لشکر را به شمر بن ذی الجوشن واگذار خواهم کرد.»

* سخن امام حسین(ع) با یارانش

« ای بزرگ زادگان! صبر پیشه کنید که مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن می رساند.

کربلا....پنج شنبه نهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* شمر خود را به خیام امام(ع) رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس(ع) و دیگر فرزندان ام البنین، می گوید:« برای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم.» آنها متفقاً گفتند:« خدا تو را و امان نامه ی تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم ولی پسر دختر پیامبر نداشته باشد؟»

* امام حسین(ع) توسط حضرت عباس(ع) از دشمن یک شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت می گیرد.

* حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن و قطع کردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف، - که فقط از یک قسمت ارتباط برقرار باشد- و یاران امام(ع) در آنجا مستقر بودند. این تدبیر امام(ع) برای اصحاب بسیار سودمند بود.

* گروهی از لشکر عمر بن سعد به سپاه امام می پیوندند.

* سخن امام(ع) خطاب به دشمن:

« وای بر شما! چه زیانی می برید اگر سخن مرا بشنوید؟! من شما را به راه راست می خوانم، اما شما از همه ی فرامین من سر باز می زنید و سخن مرا گوش نمی دهید، چرا که شکمهای شما از مال حرام پر شده و بر دلهای شما مهر شقاوت زده شده است.

کربلا....دهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* امام(ع) با یارانش نماز صبح را به جماعت خواند و سپس با آنها چنین سخن گفت:« ...خدا به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد که صبر و شکیبایی را پیشه ی خود سازید.»

* حضرت(ع)، «زهیر بن قین» را فرمانده راست سپاه و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش حضرت عباس سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه ها نزدیک می شد، ولی حضرت تیری نینداخت، چون می فرمود:« دوست ندارم که آغازگر جنگ با این گروه باشم.» عمر بن سعد تیر را بر کمان نهاده و به سوی یاران امام انداخت و گفت:« گواه باشید که اول کسی بودم که به سوی لشکر حسین تیر انداختم!» سپس سپاهیان عمر بن سعد تیر بر کمان نهاده و از هر طرف یاران حسین0ع) را نشانه رفتند. امام(ع) فرمود:« یاران من! به پا خیزید و به سوی مرگ(شهادت) بشتابید، خدا شما را بیامرزد.» در حمله ی اول بالغ بر چهل تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر کدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته و به شهادت می رسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی هاشم رسید و آنها نیز شربت شهادت را نوشیدند.

* امام حسین(ع) که یکه و تنها مانده بود، نگاهی به اجساد مطهر شهدا کرده و آنها را صدا می کرد. حضرت(ع) برای وداع آخرین به سوی خیام آمد، آنگاه در حالی که شمشیرش را از غلاف بیرون آورده بود در برابر دشمن قرار گرفت و جنگ نمود. دشمن از هر طرف وی را محاصره نمود. ناگاه تیری سه شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد و در حالی که نشان یکصد و چند تیر و نیزه بر پیکرش بود، نقش بر زمین شد و روح مبارکش به ملکوت اعلی پیوست، اما شیون زنان، کودکان و حتی فرشتگان الهی بلند شد.

منبع: انتشارات سازمان عقیدتی – سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران

 


:: بازدید از این مطلب : 720
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 12 / 8

این صلوات از اسرار می باشد !

 

 

صلواتی که از اسرار می‌باشد

 

این صلوات از اسرار می‌باشد که اگر برای آخرت بخواند معنویات به دست می‌آورد و مشهور است اگر برای دنیا بخواند گنج پیدا خواهد کرد. ده مرتبه صبح، ده مرتبه عصر، نزدیک مغرب و عشا بخواند و برای ختم ۹۹ مرتبه لازم است.

 

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدَنا وَ حَبیبِنا وَ شَفیعِنا مُحَمَّدٍ حاءِ الرَّحْمَه وَ میمی الْمُلک وَ دالِ الدَّوامِ اَسَّیَّد الْکامِلِ الْفاتِحِ الْخاتِمِ کُلَّما ذَکَرَکَ وَ ذَکَرَهُ الذّاکِروُنَ وَ کُلَّما سَهی وَ غَفَلَ عَنْ ذِکْرِکَ وَ ذِکْرِهِ الْغافِلُونَ صَلَواهً دائِمَهً بِدَوامِکَ باقِیّهً بِبَقائِکَ لامُنْتَهی لَها دُونَ ذلِکَ وَ عَلی الِهِ وَ اَصْحابِه کَذلِکَ اَنَّکَ عَلی کُلِ شَیٍْ قَدیر وَ بِالاِجابَهِ جَدیر.


:: بازدید از این مطلب : 596
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 11 / 8

عصردنا - کاظم نصرت زاده: امام جمعه شهر پاتاوه در خطبه های روز جمعه گذشته دهم آبانماه 92 نسبت به عملکرد دانشگاه علوم پزشکی کهگیلویه و بویراحمد خصوصاً در این بخش ابراز نارضایتی نمود.

به گزارش عصردنا از پاتاوه ، " حجت الاسلام سیدنوراله افشار " افزود: بعضی از امور حق مسلم مردم است و از جمله این امور خدمت پزشکان است که دانشگاه علوم پزشکی استان باید با برنامه ریزی صحیح نسبت به بکارگیری آنان اقدام نماید ولی متاسفانه در شهر پاتاوه که در 40 کیلومتری مرکز استان واقع شده در بعضی از روزها پزشک در مراکز بهداشتی و درمانی این بخش نیست.

وی با اشاره به مراجعه بیماران در بعضی از روزها به این واحد درمانی و نبودن پزشک را معضلی بزرگ برشمرد و اعلام داشت:اگر در این روزها که پزشک وجود ندارد یک مورد تصادفی یا بیمار قلبی به این مرکز اعزام می شد و به دلیل نبود پزشک از بین می رفت چه کسی پاسخگو است؟

امام جمعه پاتاوه در شهرستان دنا با اشاره به یک مورد تصادف که حدود یک ماه قبل در نزدیکی شهر پاتاوه رخ داد که افرادی فارس زبان بودند و یکی از آنها که که توانایی صحبت کردن را داشت و در مورد تصادف توضیح می داد و به شهر یاسوج اعزام گردید و از دنیا رفت، خاطرنشان کرد: در صورت وجود امکانات در این شهر پاتاوه و خدمت رسانی مطلوب تر آیا امکان زنده ماندن وی وجود نداشت.

افشار به مشکلات محورهای مواصلاتی استان و در راس آنها جاده یاسوج به اصفهان بیان نمود: با توجه به آمار پلیس راه استان 21 درصد تصادفات استان مربوط به این محور می باشد که این آمار لزوم امکانات درمانی از جمله داشتن بیمارستان ویژه در شهر پاتاوه را دارد.

وی در مثال دیگری از کودکی که در خود بخش پاتاوه به زیر ماشین رفت و تا رساندن به مرکز استان جان داد اشاره کرد و بیان داشت: این معضلات و مشکلات در 40 کیلومتری مرکز استان و آن هم مرکز یک بخش و یک شهر رخ می دهد پس وای به حال مناطق محروم دیگر استان .

امام جمعه پاتاوه در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به قرار گرفتن در آستانه ماه محرم ، عزاداری برای امام حسین (ع) را بهترین موقعیت از عمر انسان بر شمرد و افزود : هرشب از ماه محرم متعلق به یکی از عزیزان حادثه عاشورا است و شرکت در این ایام از شب اول که متعلق به حضرت مسلم است و در همه شبها عزاداریها با شور و شوق حسینی باشد تا رضایت اهل بیت را نشان دهد .

وی همچنین بر پوشیدن لباس مشکی و نصب پرچم بر سر در منازل و استفاده از مبلغین در ایام محرم تاکید کرد و گفت: با بر نامه ریزی صحیح در موقع سخنرانی مبلغین در مجالس حضور داشته باشیم و معرفت خود را نسبت به سید الشهداء افزایش دهیم.
 


:: بازدید از این مطلب : 625
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 11 / 8

 

یک مرد لاف زن, پوست دنبه‌ای چرب در خانه داشت و هر روز لب و سبیل خود را چرب می‌کرد و به مجلس ثروتمندان می‌رفت و چنین وانمود می‌کرد که غذای چرب خورده است. دست به سبیل خود می‌کشید. تا به حاضران بفهماند که این هم دلیل راستی گفتار من. امّا …

download (4)

شکمش از گرسنگی ناله می‌کرد که‌ ای درغگو, خدا , حیله و مکر تو را آشکار کند! این لاف و دروغ تو ما را آتش می‌زند. الهی, آن سبیل چرب تو کنده شود, اگر تو این همه لافِ دروغ نمی‌زدی, لااقل یک نفر رحم می‌کرد و چیزی به ما می‌داد. ای مرد ابله لاف و خودنمایی روزی و نعمت را از آدم دور می‌کند. شکم مرد, دشمن سبیل او شده بود و یکسره دعا می‌کرد که خدایا این درغگو را رسوا کن تا بخشندگان بر ما رحم کنند, و چیزی به این شکم و روده برسد.

 

عاقبت دعای شکم مستجاب شد و روزی گربه‌ای آمد و آن دنبة چرب را ربود. اهل خانه دنبال گربه دویدند ولی گربه دنبه را برد. پسر آن مرد از ترس اینکه پدر او را تنبیه کند رنگش پرید و به مجلس دوید, و با صدای بلند گفت پدر! پدر! گربه دنبه را برد. آن دنبه‌ای که هر روز صبح لب و سبیلت را با آن چرب می‌کردی. من نتوانستم آن را از گربه بگیرم. حاضران مجلس خندیدند, آنگاه بر آن مرد دلسوزی کردند و غذایش دادند. مرد دید که راستگویی سودمندتر است از لاف و دروغ.


:: بازدید از این مطلب : 710
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 11 / 8

هر گاه کسی برای انجام مقصودش رشوه یا باج و یا به اصطلاح دیگر حق و حساب بدهد از باب تعریض و کنایه می گویند خر کریم را نعل کرده است یعنی متصدی مسئول را راضی کرد و به مقصود رسید.

بدیهی است وقتی که کریم را بشناسیم و کیفیت نعل کردن خرش را بدانیم ریشه و علت تسمیه ضرب المثل بالا به دست خواهد آمد.

 

به طوری که می دانیم در قرون اعصار گذشته غالب سلاطین ایران و جها در دربار خود افراد دلقک و مسخره پیشه ای داشتند که این دلقکها با حاضر جوابیها و شیرینکاریها بخصوص متلکهای نیشداری که به حاضران جلسه می گفتند شاه را می خندانیدند و موجب مسرت و انبساط خاطرش می شدند. دلقکها مجاز بودند به هر کس حتی شخص شاه هر چه دلشان خواست بگویند منتها به این شرط که در بذله گوییها و مسخره گیها نمکی داخل کنند تا لطف سخن از دست نرود و طرف تعرض واقع نشوند.

در تهران ابتدا معاون و نقاره خانه شد و از اداره بیوتات که نقاره خانه را در اختیار داشت و حقوق و مقرری می گرفت. کریم به اقتضای شغلش بر چند دسته از مطربهای شهر هم ریاست می کرد و از آنها مبلغی دریافت می نمود.

تحقیقاً معلوم نشد چرا به او شیره ای می گویند. قدر مسلم این است که اهل تریاک و شیره نبوده است بلکه شغل اولیه اش شیره فروشی بوده و یا به مناسبت شیرینکاری در بذله گوییها این لقب را به او داده اند. شق دوم باید صحیح باشد زیرا پسرش از نظر وجه مشابهت لقب کریم عسلی را برای خود انتخاب کرده است ولی نتوانست جای پدر را بگیرد. کریم شیره ای چون در حاضر جوابی و بذله گویی ید طولایی داشت پس از چندی طرف توجه ناصرالدین شاه واقع شد و در دربار و خلوت شاه نفوذ پیدا کرد.

ناصرالدین شاه زیاد اهل شوخی نبود بلکه کریم را از آن جهت دلقک دربار کرد تا به اقتضای موقع و سیاست روز بتواند بعض رجال و درباریان متنفذ را با نیش زبان و متلکهایش تحقیر و تخفیف نماید. کریم شیره ای را به مناسبت شغل اولیه اش که نایب رییس نقاره خانه بود نایب رییس نقاره خانه بود نایب کریم هم می گفتند.

نایب کریم خری داشت که همیشه بر آن سوار می شد و به دربار یا ملاقات دوستان و آشنایان می رفت.

خر کریم به خلاف سایر خرها شکل و ریخت مسخره ای داشت یعنی کریم طوری جل و پالان بر پشتش می گذاشت که هر وقت سوار می شد همه از آن شکل و هیئت می خندیدند. کریم می دانست به چه کسانی باید متلک و لیچار بگوید. پیداست به کسانی که مورد توجه شاه بودند بی ادبی نمی کرد. درباریان و سایر رجال برای آنکه از نیش زبانش در امان باشند هر کدام باج و رشوه ای به او می دادند. آنهایی هم که از این دلقک بازی خوششان نمی آمد و حاضر نبودند چیزی به کریم بدهند شکایت به ناصرالدین شاه می بردند. ناصرالدین شاه قبلاً جریان قضیه و متلک کریم را از آنها می پرسید و با صدای بلند قهقهه می زد. آنگاه در جواب شاکی می گفت:”به جای گله و شکایت برو خر کریم را نعل کن!” یعنی چیزی به او بده تا از شر زبانش درامان باشی. عبارت بالا در رابطه با همین کریم و خرش از آن تاریخ ضرب المثل شده است


:: بازدید از این مطلب : 1011
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 10 / 8

بسم الله الرحمن الرحیم

دعای منصوب بحضرت امام حسین علیه السلام بجهت گشایش کارها بعد از نمازهای یومیه بخواند:

 

                                    اللّهُمَ اِنّی اَسئَلُکَ بِکَلِماتِکَ 

                         وَمَعاقِدِ عَرشِکَ و سُکّانِ سَماواتِکَ وَاَرضِکَ

                                         وَاَنبیآئِکَ و َرُسُلِکَ 

                       اَن تَستَجیبَ لی فَقَد رَهَقَنی مِن اَمری عُسرٌ

                         فَاَسئَلُکَ اَن تُصَلِیَ عَلی مُحَمَّدٍ وآل مُحَمَّد

                                  وَاَن تَجعَل لی مِن اَمریُسراً

                                    وَالحَمدُ لِلهِ اَوَّلاً وَاخِرًا

 

خداوندا

از تو درخواست میکنم به کلمات خودت

و عرش خودت و سکونت گزیدگان در آسمانها و زمینت

و پیامبران و رسولانت که دعایم را مستجاب کنی

 چه آنکه سختی مرا در فشار قرار داده

 پس از تو میخواهم که درود بفرستی برمحمد و آل محمد

 درکارم آسایش قرار دهی و ستایش برخدائیکه اول و آخر است


:: بازدید از این مطلب : 651
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 9 / 8


 


:: بازدید از این مطلب : 505
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 8 / 8

 

افقه: الگویی برای توسعه با تمرکز بر استان خوزستان / به دلیل تشخیص نادرست مشکل، نسخه اشتباه تجویز شده و نتیجه وخیم تر شدن اوضاع بوده است /  چند استاندار بومی در استان مدیریت کرده اند و وضعیت استان اگر بدتر نشده بهبودی هم نداشته است
 

استادیار دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید چمران اهواز در گفت و گویی به تشریح الگویی برای توسعه استان خوزستان پرداخت؛ مشروح این گفت و گو در سه بخش بر روی خروجی خبرگزاری قرار می گیرد. 

دکتر سیدمرتضی افقه اظهار کرد: پیش از ارائه الگوی توسعه استان خوزستان، بیان تعریفی عینی و سازگار با شرایط فعلی کشور و استان خوزستان از توسعه ضروری است، زیرا معمولاً سیاستگذاران، تصمیم گیران و مجریان جامعه بر اساس نگاهی که به مسائل دارند برنامه ریزی می کنند و بر آن اساس وقت و بودجه دولت را صرف می کنند. به عنوان مثال اگر تعریف توسعه را اینگونه بیان کنیم که "فرایندی است که منجر به افزایش درآمدملی (یا سرانه) می گردد"، در این صورت تمام همّ مجریان دولتی صرف هدایت بودجه به سمت پروژه های عمرانی خواهد شد؛ همانند آنچه در دهه های گذشته در کشور و بسیاری از استان های کشور از جمله خوزستان اتفاق افتاد. چنین فرایندی منجر به رشدی ناپایدار و موقتی و وابسته به سرمایه های فیزیکی و غیرانسانی (از جمله نفت در ایران) خواهد شد و با تغییر میزان و قیمت فروش این سرمایه ها تغییر خواهد کرد و نتیجه چنین وضعیتی، بی ثباتی در همه ابعاد اقتصادی اجتماعی و سیاسی کشور خواهد بود.

وی افزود: اگر توسعه را فرایندی انسانی تعریف کنیم که در آن انسان توسعه نیافته به انسان توسعه یافته ارتقاء یابد، در این صورت وقت و بودجه دولت و نهادهای رسمی و غیررسمی و تأثیر گذار در کشور صرف پرورش افراد جامعه با این ویژگی خواهد شد و بنابراین تا زمانی که افراد در این جامعه زنده و فعال اند توسعه­ای پایدار و بی انتها حاصل خواهد شد.

افقه تصریح کرد: آنچه در دهه های گذشته در کشور اتفاق افتاده حاکمیت نگاه اول بر بینش ها و تصمیم گیری ها بوده است. من این نگاه را نگاهی مهندسی و سخت افزاری به موضوعاتی انسانی و نرم افزاری می دانم که مسئول بخش وسیعی از ناکامی ها و شکست ها و نیز حرکت های زیگزاگی، عمدتاَ متأثر از نوسانات درآمدهای حاصل از نفت، طی سه دهه گذشته در کشور است، لذا پیش از شروع هر استراتژی توسعه­ای در سطح کشور و استان ها، لازم است نگاه به مفهوم توسعه بر اساس واقعیات موجود کشور و جهان اصلاح شود و بر اساس تعریفی سازگار با شرایط زمانی و مکانی، تخصیص منابع کشور صورت پذیرد.

استادیار دانشگاه شهید چمران اهواز با اشاره به مفهوم توسعه اقتصادي، خاطرنشان کرد: اگرچه توسعه اقتصادي در قرون 18 و 19 به صورت ساده و صرفاً بر اساس افزايش توليد كل يك جامعه ارزیابی مي‌شد، ولي امروزه اين برداشت ناکافی و قادر به تبيين واقعیات موجود نخواهد بود؛ اما مطالعه توسعه اقتصادي، همچون سایر شاخه‌هاي علوم انسانی تحولات قابل توجهي در شناخت ابعاد اجتماعی-اقتصادی جوامع در حال توسعه به خود ديده است. روند تاريخی مطالعات توسعه حاکی است كه دانشمندان علوم اجتماعي اين علم را از نگاه های مختلفي بررسي کرده اند، اما از میان شاخه های مختلف مطالعات توسعه ای، بررسی مفهوم توسعه اقتصادي نقش محوری را ایفاء کرده است. وجود طيف وسيعي از مطالعات دانمشندان و محققین علم توسعه اقتصادي با تنوع گرايشات علمي و ديدگاهي منجر به مجموعه گسترده‌اي از تعاريف توسعه و بنابراين تئوري‌هاي توسعه شده است.

وی ادامه داد: براي انتخاب تعريفی مشخص از توسعه، مروری كوتاه بر ادبيات موجود پيرامون مفهوم توسعه سودمند خواهد بود. مفهوم رشد یا توسعه، که در بدو پیدایش علم توسعه به یک معنی بودند، با جملاتی ساده مانند "افزايش مستمر در ظرفيت­های توليدي يك جامعه" آغاز شد. با این وصف در همان دوره تعدادی از اقتصاددانان توسعه اقتصادي را صرفاً محدود به تغييرات آشكار در نهادهاي اقتصادي ندانسته معتقد بودند كه توسعه اقتصادي متضمن تحولات عميق و اساسي هم در ساختارهاي اقتصادي و هم در ساختارهای اجتماعي جامعه است. به عنوان نمونه، هوزليتز در پاسخ به این سئوال که "آيا توسعه اقتصادي صرفأ محدود به تغییر در ابعاد مشخص و ظاهری رفتار است؟" بيان مي‌كند كه "من تصور مي‌كنم كه توسعه اقتصادي، به يك فرآيندی سريع و به نوعي انقلابي گفته مي‌شود كه اگر قرار است در جامعه ريشه‌دار شود بايد به طور گسترده و عميق نفوذ کرده و بنابراين بر ساختارهای اجتماعي و فرهنگي آن تاثيرگذار باشد. به عبارت ديگر، توسعه اقتصادي نه تنها شامل تغير در تكنيك های توليد بلكه شامل تغير جهت‌گيري در هنجارها و ارزش‌هاي اجتماعي نيز می شود.

افقه گفت: "پاول استرتين" نیز معتقعد بود که "توسعه هم به عنوان يك هدف و هم به عنوان يك فرآيند شامل تحول اساسي هم در ديدگاه نسبت به زندگي و كار و هم در نهادهاي اجتماعي، فرهنگی و سياسي است. بسياري از اقتصاددانان معتقدند كه توسعه فرآيندي است كه طي آن دامنه انتخاب انسان افزايش مي‌يابد. آرتورلوئيس جمله معروفي دارد كه مرجع بسیاری از اقتصاددانان بعدی شده است و مي‌گويد: "نكته مهم در مورد رشد اقتصادي آنست كه به انسان قدرت كنترل بيشتري بر محيط پيرامون او مي‌دهد و با اين تسلط، دامنه آزادي او وسيع‌تر مي‌شود". والتر اِلكان نيز توسعه را چنين تعريف کرده که "توسعه فرآيندي است كه با افزودن دامنه انتخاب انسان، او را در وضعيت مرفه‌تري قرار مي‌دهد".

وی افزود: تعدد و تكثر تعاريف توسعه ممكن است نتيجه اين تفكر غالب باشد كه توسعه مقوله ای ارزشي است كه در برگيرنده تغيراتي مطلوب و ارزشمند در جامعه است، اما مطلوب و ارزشمند واژه هایی ارزشی هستند که ممکن است در جوامع مختلف تعاریف متفاوت و یا حتی متضادی داشته باشند، به همین دلیل بسياري از اقتصاددانان و جامعه‌شناسان معتقدند كه اينگونه قضاوت‌هاي ارزشي مانعي براي نيل به يك تعريف فراگير و جهاني براي توسعه است؛ اما عليرغم نقش ارزش‌ها در تعيين جهت جوامع، بسياري از متخصصين علوم اجتماعي تلاش کرده‌اند تا مشخصات مشتركي در بين جوامع را استخراج و بر اساس آن يك هدف واحد براي فرآيند توسعه در كل جوامع تعريف کنند. در واقع مطالعات به سمتی رفته است که ویژگی هایی ذاتی و طبیعی انسان به عنوان وجوه مفهوم توسعه بیان شوند. نتیجه آنکه نقش ارزش های عرضی در مفهوم توسعه کمرنگ شده و در مقابل ارزش های ذاتی انسان وجه غالب مفهوم توسعه شده است. یکی از اولین تلاش ها در جهت تمرکز بر ارزش های ذاتی انسان به عنوان مفهوم توسعه، تعریفی است که "دادلي سيرز" ارائه کرده است. وی سه ويژگي اساسي توسعه را به صورت سؤال طرح کرده که معتقد است علیرغم تنوع در دين، سنت، نژاد و ... در بين همه جوامع مشترك است؛ بنابراين سوالي كه بايد درباره فرایند توسعه يك كشور پرسيد این است كه "چه اتفاقي براي فقر افتاده است؟ چه اتفاقي براي بيكاري افتاده است؟ چه اتفاقي براي نابرابري افتاده است؟ اگر در همه اين سه مورد كاهش رخ داده باشد بدون ترديد بايد گفت كه در جامعه مورد نظر توسعه اتفاق افتاده است، اما اگر يك يا دو مورد از اين سه مشكل اساسي بدتر شده‌اند، به خصوص اگرهر سه مورد بدتر شده باشند، عجيب خواهد بود كه نتيجه این فرایند را توسعه بناميم حتي اگر درآمد سرانه نيز افزايش يافته باشد.

استادیار دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید چمران اهواز اظهار کرد: با اين حال، تفسير "دنيس گولت" از توسعه زمينه را براي ارائه تعریفی جامع‌تر از توسعه فراهم کرد که پایه تعاریف امروزی از مفهوم توسعه است. تعريف او از توسعه نه ‌تنها اهداف اقتصادي را در بر مي‌گيرد، بلكه شامل جنبه‌هاي غیر اقتصادی جامعه نيز می شود. "گولت" سه جزء اساسي يا سه ارزش محوري را به عنوان معيار‌ هر فرآیند توسعه بیان کرده است؛ اين سه ارزش محوري كه تمایل به نیل به آنها به عنوان اهدافي اساسي در ذات همه انسان ها وجود دارد عبارتند از معيشت، اعتماد به نفس و آزادي. به نظر مي‌رسد اين نوع نگاه به توسعه باعث تحولي در تعريف توسعه و ورود عوامل غير اقتصادي به اين تعريف شده باشد. به عبارت ديگر، اين تعريف از توسعه نه به عنوان يك تحول صرف اقتصادي بلكه به تحول در همه ابعاد و جهات زندگي توجه مي‌كند. در واقع در این تعریف برخوداری همه افراد جامعه در حدی که تأمین نیازهای اساسی دغدغه کسی نباشد دیگر هدف نیست، بلکه جزء بدیهی و جدایی ناپذیر هر تعریف و فرآیندی از توسعه است که وجود آن لازمه نیل به اهداف عالی تر توسعه یعنی ارضاء نیازهای معنوی است. بديهي است بدون وجود يك رشد مستمر و خود افزا در سطح فردي و اجتماعي، تحقق توانایي و قابليت بشر امكان‌پذير نخواهد بود؛ بنابراين، افزايش درآمد سرانه، محو فقر مطلق، ايجاد فرصت‌هاي شغلي بيشتر و كاهش نابرابري درآمدي تامين كننده شرايط لازم و نه كافي براي توسعه خواهند بود.

افقه تصریح کرد: دومين ارزش محوری در تعریف توسعه، نیل به اعتماد به نفس در میان افراد جامعه است. همه مردم و جوامع به دنبال نشان دادن عزت نفس و اعتماد به نفس هستند، هرچند با نام‌هاي هويت، مقام، اعتبار، منزلت، افتخار و استقلال از آن ياد کنند. بخش قابل توجهی از این هدف با نیل به قدرتی قابل حصول است که به وسیله آن بتوان بخش وسیع تری از نیازهای مادی و معنوی را رفع کرد. شاید مهمترین ارزش محوری در تعریف ارائه شده برای توسعه آزادی باشد. آزادي در این تعریف به معني "احساس رهائي از شرايط از خود بيگانه كننده زندگي مادي و بندگي طبيعت، جهل، انسان های ديگر، مصيبت، نهادها و ‌‌اعتقادات متحجرانه است. آزادي شامل دامنه وسيعي از انتخاب‌ها براي جوامع و اعضاي آنها به همراه حداقل شدن موانع خارجي براي نيل به اهدافي كه به توسعه معروف‌اند مي‌شود." همانگونه که ملاحظه می شود آزادی در اینجا هر آن چیزی است که مانع از استفاده انسان ها از استعداد هایشان برای نیل به حداکثر برخورداری در جهت رفع نیازهای مادی و معنوی است. در واقع ابزار مهمی که دامنه انتخاب انسان را گسترش می دهد، آزادی ثروت است. در مقایسه با فقر، ثروت به انسان قدرت بیشتری برای تسلط بر طبيعت و محيط مادی می دهد. ثروت همچنين به افراد آزادي انتخاب رفاه بيشتر و يا برخورداري از كالا و خدمات بیشتر مي‌دهد يا به او اختيار مي‌دهد تا همه خواست‌هاي مادي را انكار نموده و به يك زندگي كاملا معنوي بپردازد. اين برداشت از توسعه خود را به اقتصاد محدود ننموده، بلكه حوزه هاي غيراقتصادي را نيز دربرگرفته است. به علاوه این نوع نگاه به اثرات متقابل حوزه‌هاي اقتصادي و غيراقتصادي نيز به طور واضح اشاره نموده است. ويژگي دیگر اين تعريف آن است كه گام مهمي در جهت جهاني شدن مفهوم توسعه برداشته است.

وی ادامه داد: همانگونه که ذکر شد آزادی مهمترین رکن از مفهوم توسعه در ادبیات رایج توسعه مطرح است. بر پایه آزادی بود که "آمارتیا سن"، توسعه دان برجسته هندی و برنده جایزه نوبل سال 1998 اقتصاد، کتاب ارزشمند "توسعه به مثابه آزادی" را به رشته تحریر درآورد و در آن توسعه را برابر با آزادی دانست. در واقع از نظر "سن"، توسعه فرآیندی است که موجب گسترش آزادی هایی خواهد شد که مردم از آن نفع می برند. توسعه باید منجر به محو عواملی شود که آزادی انسان ها را محدود می کند. این عوامل عبارتند از فقر و ستمگری، نبود فرصت های اقتصادی و محرومیت های اجتماعی نهادینه شده، غفلت از بودجه های عمومی و انتقاد ناپذیری و یکه تازی دولت های سرکوبگر. در واقع تعریف "آمارتیا سن" از توسعه چکیده 50 سال تحول و تکامل مفهوم توسعه است که همه مفاهیم پیشین را در خود جای داده است.

افقه گفت: با مقایسه مطالعات مربوط به مفهوم توسعه به عنوان شاخه­ای از علوم انسانی با مفاهیم علوم تجربی می توان به این نکته اذعان کرد که محققین علوم انسانی نیز به دنبال شناخت ویژگی ذاتی انسان در زمینه های مختلف هستند. به طور طبیعی تفاوتی بین ویژگی های ذاتی انسان در زمان­ها و مکان­های مختلف وجود ندارد. به همین دلیل تعریفی که در حوزه مطالعات اجتماعی از مفهوم توسعه بیان می شود اگر منعکس کننده ویژگی های ذاتی انسان باشد می تواند یک مفهوم علمی، به معنی جهانی بودن، باشد و بنابراین تحت تأثیر ارزش های فرهنگی، دینی، اجتماعی و سیاسی جوامع قرار نمی گیرد. به نظر می رسد تعریفی که در ادبیات توسعه طی سال ها تکامل یافته است می تواند تعریفی بر اساس ویژگی های ذاتی انسان، فارغ از ارزش های عَرَضی باشد و بنابراین همچون قوانین علمی در علوم تجربی، برای همه جوامع مصداق دارد و قابل به کارگیری است.

وی افزود: در مجموع می توان گفت که مهمترین ویژگی مفهوم توسعه در ادبیات موجود، نيل به آزادی­ای است كه دامنه انتخاب جوامع را افزایش می­دهد. ثروت و برخورداری، ابزار مهم نیل به این آزادی است، به همين دليل بيان مجدد اين جمله از آرتورلویس مفید خواهد بود كه "ثروت به انسان آزادي بيشتري در انتخاب مي‌دهد تا رفاه بيشتري داشته باشد و يا با نفي اهميت تمايلات مادي خود، به انتخاب يك زندگي معنوي پرداخته و تلاش‌هاي خود را مصروف پاسخ به اين نيازها كند.

استادیار دانشگاه شهید چمران اهواز تصریح کرد: بدون تردید پیش نیاز دستیابی به قابلیت فوق الذکر، برخورداري از دانشي عميق و وسیع در همه سطوح جامعه است. به عبارت ديگر، از آنجا كه توسعه يك امر انساني است نيل به اين توانائي كه انسان تسلط بيشتري بر طبيعت داشته و برموانع اجتماعي بيشتري غلبه و در نهايت به رتبه ای از آزادي كه انسان را قادر به گزينش تمايلات مادي يا معنوي يا تركيب مناسب آنها بنمايد تنها و تنها از طريق دستيابي به سطوح عالي علم و تحقیق ميسر است. اين نكته نيز قابل تاكيد است كه نيل به موقعيت بهتر اقتصادي محصول تغيير و تحول و تاثير متقابل عوامل اجتماعي، سياسي، فرهنگي و تاريخي يك جامعه در فرآيند توسعه طي يك زمان معين است.

افقه گفت: از مقایسه مطالب فوق با نگرش اسلام در مورد توسعه می توان استنباط کرد که وجوه مشترک زیادی در مبانی مفهوم توسعه در اسلام و ادبیات موجود توسعه وجود دارد؛ هر دو دیدگاه محور توسعه را انسان می دانند و هم عامل توسعه و هم هدف توسعه، انسان است. دیدگاه دینی معتقد است که انسان با توسل به نعمت عقل و از طریق علم قادر به تسلط بر جهان و محیط پیرامون خود است تا بتواند با بهره برداری از آنها و رها شدن از نیازهای مادی و پرداختن به نیازهای روحی و معنوی به قرب الهی و رستگاری اخروی دست یابد. با تسلط بر جهان، انسان به آزادی در انتخاب خواهد رسید و می تواند مسیر خود را گزینش کند. در ادبیات موجود توسعه نیز سیر تکامل مفهوم توسعه به نقطه ای رسید که آزادی از همه عوامل محدود کننده انسان در رفع نیازهای مادی و روحی خود و افزایش دامنه انتخاب جوامع مهمترین وجه تعریف توسعه شد.

وی افزود: از آنجا كه انسان هدف و دليل خلقت اين جهان و جانشين خداوند در روي زمين است، خداوند هر آنچه در آسمان و زمين است به خاطر او خلق نموده است. اين بدان معني است كه هر آنچه آفريده شده می تواند تحت فرمان و اراده انسان باشد. از اين آيات مي توان نتيجه گرفت كه انسان توانایي و قابليت به خدمت گرفتن همه مخلوقات را در جهت خواست خود دارا است. اين توانائي و قابليت يك امر عام و مربوط به همه انسان ها بوده و بنا بر اين همه افراد بدون توجه به تفاوت هایشان در نژاد، گرايش هاي ديني، تاریخ و ساير وابستگي ها، مشروط به اينكه آماده پرداخت هزينه آن باشند، قادر خواهند بود كه به اين هدف نايل آيند. به عبارت ديگر هر جامعه اي كه وجود چنين قابلیتی را در انسان كشف نموده است از ميوه هاي آن در زندگي بهره مند خواهد شد. جوامع اسلامی نيز مي توانند اين قابليت را كه در متون دینی به آن اشاره شده درك نموده و مشروط به پرداخت هزينه هاي نيل به آن، از منابع طبيعي و ساير مخلوقات در جهت هدف غائي خود استفاده نمايند. این توانايي و قابليت تنها از طريق به كارگيري عقل كه منحصراً در اختيار بشر قرارگرفته، حاصل خواهد شد. به عبارت ديگر، علم و دانش نقش اصلي را در به فعليت در آوردن چنين قابليتي ايفا مي کنند، بنا بر اين جوامعي كه در سطوح بالايي از علم و دانش قرار دارند منطقاً جزو كشورهاي پيشرفته بوده و متقابلاً، كشورهاي پيشرفته به دليل آگاهي از اهميت علم و دانش، قادر به سرمايه گذاري هاي وسيع در گسترش مرزهاي آن است.

استادیار دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید چمران اهواز توضیح داد: از آنجا که از دید اسلام هر آنچه آفريده شده متعلق به خداوند است و اماناتی هستند در دست انسان، مردم موظف به استفاده از آنها به طور صحيح شده اند. بنابراين هيچ فرد يا جامعه اي مجاز به صدمه زدن و اتلاف يا استفاده نامطلوب و نامناسب از منابع طبيعي نیست. تخریب محيط زيست به هر نحو و از بين بردن منابع و مواهب خدادادي در اسلام به شدت نهي شده است. به بیان ديگر لطمه به محيط زيست و منابع طبيعي كه متعلق به همه جوامع در زمان ها و مكان هاي مختلف است، از ديد اسلام گناه محسوب مي شود. تداوم رشد با در نظر گرفتن سلامت محيط زيست موضوعي است كه در ادبیات توسعه امروز به رشد يا توسعه پايدار مشهور شده است.

وی ادامه داد: هیچ جامعه ای به توسعه نخواهد رسید، مگر آنکه به تغییر و تحولات عمیق و ساختاری در جهت نیل به توسعه اقدام کند. آنچه از ديدگاه اسلام نسبت به توسعه قابل برداشت است اينكه هيچ جامعه اي به توسعه نخواهد رسيد مگر آنكه اولاً آن را بخواهد و به عنوان يك هدف داراي اولويت به دنبال آن باشد و ثانياً براي نيل به آن تلاش و كوشش کند. بر اين اساس خداوند به هيچ جامعه اي كمك نخواهد کرد مگر اينكه خود تلاش کند و این مفهوم در آیه هایی از قرآن کریم نیز آمده است. بنابراين مي توان نتيجه گرفت كه وضعيت فعلي و موجود هر جامعه اي حاصل خواست، عمل و كردار مجموعه افراد به خصوص افراد تأثیرگذار آن در گذشته و حال بوده است. بر اساس آيات قرآن، حتي اگر مسلمانان نيز قصد تغيير و تحول در جامعه خود را داشته باشند لازم است ابتدا خود را تغيير دهند. يكي از مظاهر اين تغيير، تحول در ديدگاه نسبت به حيات دنيوي و پذيرفتن تبعات اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي آن است. تنها در چنين شرايطي است كه مي توانند از خداوند طلب ياري در جهت تغيير وضعيت نامطلوب اقتصادي اجتماعي خود کند.

استادیار دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید چمران اهواز در گفت و گویی تفصیلی به تشریح الگویی برای توسعه استان خوزستان پرداخت؛ مشروح این گفت و گو در سه بخش قرار می گیرد که آنچه در زیر آمده، بخش دوم این گفت و گو است.

سیدمرتضی افقه اظهار کرد: نتیجه توسعه یافتگی، فراهم شدن زمینه های رشد و گسترش فضائل اخلاقی مانند نظم و انظباط، وفای به عهد، راستگویی، وقت شناسی و... و از بین رفتن زمینه های رذایل اخلاقی مانند غیبت، تهمت، سرقت، ظلم، اتلاف منابع و مواردی مشابه در جامعه خواهد بود. توسعه یافتگی همچنین عامل اصلی ایجاد امنیت، افزایش بهره وری و در مجموع آسایش مادی و معنوی و رفاه در جامعه خواهد بود. با این فرض، برای گسترش فضائل اخلاقی و کاهش زمینه های رذائل اخلاقی در جامعه، نیل به توسعه باید به عنوان یک ارزش مهم دینی تلقی شود و در برنامه ریزی های دولت های اسلامی از اولویت بسیار بالایی برخوردار باشد.

وی افزود: از نظر اسلام، توسعه بطور اعم به موقعيتي اطلاق مي شود كه در آن افراد در بالاترين قابليت خود به مقام قرب الهي، یعنی رستگاری اخروی، دست يابند. رستگاري از نظر اسلام به سعادت و خوشبختي در آخرت اشاره دارد؛ اما براساس همين ديدگاه، دستيابي به چنين هدف مهمي از طریق زندگی دنیوی حاصل خواهد شد. اين بدان دليل است كه انسان موجودي دو بعدي است؛ تركيبي از جسم و روح كه تكامل روح به نحوه بهره برداري مادي جسم بستگي دارد. بنابراين، مي توان استنباط کرد كه در اسلام رشد و توسعه اقتصادي به معنی نیل به نقطه ای که نیازهای دنیایی مانعی برای ارضاء نیازهای معنوی و در نهایت رستگاری اخروی نشود، اهميت فوق العاده دارد. تنها در چنين شرايطي است كه مسلمانان در آزادی و فارغ از تنگناهاي مادي قادر به انجام فعاليت هاي معنوي خود و در نتيجه نيل به رستگاري اخروي خواهند بود. یعنی رشد و توسعه اقتصادي در اين جهان پيش نياز رستگاري اخروي مسلمانان خواهد بود.

استادیار دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید چمران اهواز تصریح کرد: با استفاده از مباحث فوق مي‌توان پيش‌نيازهايی را براي هر فرآیند توسعه ای رتبه بندی و پيشنهاد کرد؛ اولين پيش‌نياز فرآيند توسعه در جامعه وجود خواست توسعه در بين مردم و به خصوص در بین رهبران و تصمیم گیران جامعه است. اگر جهت‌گيري يك جامعه به سمت يك زندگي غيرمادي در مقایسه با جامعه‌اي كه به دنبال حداکثر بهره مندی از يك زندگي مادي است باشد، نتیجه ای کاملاً متفاوت به دست می آید. ممكن است جوامعي توجه به زندگي غيرمادي داشته باشند، اما نيل به آن را منوط به بهره‌مندي تعریف شده و معقولی از زندگي مادي بدانند. بديهي است اين گروه از افراد در مقایسه با جامعه‌اي كه توجه صرف به زندگي غيرمادي دارد از قابلیت بیشتری براي توسعه برخوردار است. دستيابي به اين مرحله كه خواست توسعه در بين مردم و به خصوص تصمیم گیران گسترش يافته و موجب توسعه شود، يك تحول غیر اقتصادی است. به عبارت ديگر، اولين تحول در فرآيند توسعه تغيير خواست و نگاه جامعه به زندگي مادي و معنوي و ارتباط بين اين دو و اولویت و اهمیت هر كدام در فعاليت‌هاي افراد و جامعه است. بنابراین قرار دادن برخورداری از يك زندگي مادي و معنوي مطلوب در اولويت اصلی زندگی، پيش‌نياز اولیه فرآيند توسعه است كه بدون اين تحول ساير فعاليت‌ها و اقدامات براي نيل به توسعه‌ بي نتيجه يا كم اثر و با هزینه و زمان بيشتر همراه خواهد بود.

افقه گفت: پيش‌نياز دوم، آمادگی جامعه برای پرداخت هزینه های توسعه است. به عبارت دیگر، قرار گرفتن خواست توسعه در اولویت اصلی زندگی باید همزمان باشد با آمادگی جامعه در پرداخت هزينه ‌هاي نيل به این هدف. گذشت از برخی تعلقات فرهنگي و سنتي و وابستگي‌های بازدارنده توسعه از جمله این هزینه ها است. در این مسیر ممکن است ساختارهاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي، سنتي فراواني نياز به حذف، تغيير اساسی و یا اصلاح داشته باشند. اگر جامعه در مقابل اين تحولات مقاومت كند، تلاش در نيل به توسعه بی اثر یا کم اثر خواهد بود. پيش‌نياز سوم، تجهیز جامعه به ابزار دستیابی به توسعه است. بدون تردید عقل انسان عامل منحصر به فرد جوامع در تسلط بر طبیعت و محیط پیرامون و نهایتاً توسعه است؛ بنابراین جوامع باید بیشترین تلاش را برای بهره مندی از خردمندان و دانشمندان جامعه در گسترش مرزهای دانش در همه ابعاد نموده تا از طریق بکارگیری یافته های علمی و حل مجهولات موجود در طبیعت و جامعه زمینه تسلط بر آنها را برای رفاه بیشتر و رفع نیازهای مادی و معنوی جامعه فراهم کنند.

وی افزود: با توجه به این توضیحات به نظر می رسد که اهمیت علم و دانش در فرآیند توسعه به حدی باشد که بتوان تعریفی از توسعه با محوريت علم و دانش به این صورت پیشنهاد کرد؛ توسعه فرآیندی است که در آن جامعه با بهره گیری از اندیشمندان و خردمندان خود به نقطه ای از توان علمی دست یابد تا با شناخت بیشتر طبیعت و محیط پیرامون خود به ابزار بیشتری برای رفع نیازهای مادی و معنوی خود برسد؛ یا به طور خلاصه توسعه فرآیندی است که جامعه با نیل به توان علمی مناسب و تسلط روز افزون بر طبیعت و محیط پیرامون خود، نیازهای مادی و معنوی بیشتری را ارضاء نموده باشد. بنابراین، تفاوت در رتبه و توان علمي-پژوهشی منجر به تفاوت درجه توسعه‌يافتگي جوامع شده و اين تفوق علمي باعث تفوق تكنولوژيك و به دنبال آن تفوق اقتصادي، اجتماعي، سياسي و ... يك جامعه بر جامعه يا جوامع ديگر خواهد شد.

افقه خاطرنشان کرد: این سه پيش‌نياز، تحولاتي غيراقتصادي‌‌اند؛ یعنی براي نيل به توسعه قبل از اقدامات صرفا اقتصادي بايد از تحولاتي كه منجر به تغير نگرش در ديدگاه‌ها، خواست‌ها و تمايلات شده و تحولات لازم براي پذيرش هزينه توسعه را فراهم نماید، مطمئن گرديد و آنگاه اقدامات اقتصادي را انجام داد، در غير اين صورت اقدامات صرفا اقتصادی منجر به اتلاف سرمايه‌هاي مادي از طريق بهره‌برداري غيركارآ و استفاده نامناسب خواهد شد. هر چند اقدامات صرفا اقتصادي نیز ممکن است زمينه‌هاي لازم براي تحولات غیر اقتصادی ضروری برای توسعه را فراهم آورد اما برنامه‌ريزي در اين زمینه بايد آگاهانه و با هدف ايجاد تحولات غيراقتصادي لازم براي رشد اقتصادي و تسلط بيشتر بر طبيعت و محيط پيرامون براي نيل به درجه آزادي بالاتر در انتخاب نوع زندگي مطلوب صورت گيرد. در مجموع از مطالعه فوق می توان نتیجه گرفت که از آنجا كه مفهوم امروزي توسعه بر ارزش هاي ذاتي و مشترك انسان ها تاكيد نموده، سازگاري نسبتا كاملي با ديدگاه اسلام پيرامون هدف زندگي دنيوي انسان (الگوي اسلامي توسعه) دارد و تفاوت هایی که گاه بیان می شود و یا مشاهده می شود عمدتا بر روش های نیل به این اهداف است و یا تفاوت در اولویت هایی است که جوامع مختلف ممکن است اتخاذ کنند. همچنين نتيجه گرفته شد که نقطه شروع پيشرفت و توسعه در همه جوامع، به خصوص جوامع عقب مانده یا در حال توسعه، تحول در نوع نگاه به دنيا‏، انسان و جايگاه انسان در اين دنيا است؛ بنابراين تلاش براي رفع عقب ماندگي پيش از آنكه فعاليتي اقتصادي باشد، تلاشي است در ايجاد تحول در بينش، اعتقادات و ارزش های افراد. به عبارت دیگر، توسعه یعنی تغییر نگاه به دنیای مادی، به انسان و به جایگاه انسان در این دنیا، به محیط زیست، به توانایی انسان در رشد تا بی نهایت، به جایگاه فکر و اندیشه و عقل، به تحقیق و پژوهش و بنابراین به خردمندان و اندیشمندان و به نخبگان.

استادیار دانشگاه شهید چمران اهواز ادامه داد: توسعه فرایندی است که انسان توسعه نیافته (انسان با بینش غیر توسعه­ای یا ضد توسعه­ای) را به انسان توسعه یافته (انسانی با بینش توسعه یافته) ارتقاء دهد. انسان توسعه یافته منبع و مبدأ رشد و پیشرفت در همه ابعاد از جمله رشد اقتصادی است. انسان توسعه یافته یعنی انسانی که برای حیات مادی اهمیت قائل است، به انسان به دلیل انسان بودنش احترام می گذارد، به توانایی رشد او تا بی نهایت اعتقاد دارد و منبع این رشد را عقل می داند. همچنین تنها سرمایه و ثروت بشر را عقل او می داند، سرمایه هایی غیر از عقل (منابع طبیعی مثل نفت و طلا و ...) را بالقوه می داند و وقتی به فعل در می آیند که از عقل استفاده شود، به کمیابی منابع اعتقاد دارد و تلاش می کند که این منابع را هدر ندهد. بر این اساس بهره وری به شاخص مهمی در تفکر توسعه تبدیل می شود.

افقه با اشاره به پیش نیازهای توسعه استان خوزستان، گفت: آنچه بیان می شود، طرحی است برای توسعه به طور اعم و قابل به کار گیری برای کشور و استان های آن؛ اما به طور اخص به مشکلات و عقب ماندگی استان خوزستان نسبت به امکانات و استعدادهای موجود در آن پرداخته می شود و متناسب با این مشکلات و بر اساس آنچه در بخش اول برای مفهوم توسعه ارائه شد، الگویی برای خروج از عقب ماندگی استان ارائه می شود. خوزستان سرزمین عجیبی است؛ پر از تناقضات، پر از قابلیت ها و فرصت ها، تهدید ها، ضعف­ها. اگر چه تاریخی کهن و تأثیرگذار داشته، اما از حدود صد سال پیش خود را به جهان امروز نمایانده است. کشف نفت در 1287 در مسجد سلیمان وضعیت این استان و جهان را دگرگون کرد و شگفت آنکه خوزستان و ساکنانش بسیار کمتر از آنچه تصور شود بهره بردند، چرا؟ و برای رفع عقب ماندگی استان خوزستان چه باید کرد؟ این سؤال بزرگ سال هاست که ترجیع بند بیانات بسیاری شده است.

وی افزود: برای دلیل عقب ماندگی استان در مقایسه با اغلب مناطق کشور نه جهان پیشرفته کنونی، علیرغم بیشترین برخورداری و ثروت های خود، پاسخ های فراوان اما عمدتا سطحی و غیر عالمانه داده شده است. پاسخ ها عمدتا خود ناشی از نگاه غیر توسعه ای است و بنابراین هیچگاه کمکی به تغییر وضعیت استان تا کنون ننموده بلکه بدتر هم شده است. در واقع به دلیل تشخیص نادرست مشکل، نسخه اشتباه تجویز شده و نتیجه وخیم تر شدن اوضاع بوده است. بخشی از تشخیص نادرست به خاطر فقدان دانش لازم توسط بررسی کننده بوده است که در جایگاه محقق قرار گرفته یا قرارش داده اند. با این توضیحات شاید بتوان گفت که بخش قابل توجهی از وجود عقب ماندگی استان و بعضا تشدید آن به این دلیل است که بسیاری از ساکنان به خصوص نخبگان استان توسعه نیافته اند (با نگاه فوق)، یا اگر توسعه یافته­ اند یا منزوی اند و نقشی ایفا نمی کنند و یا هجرت کرده اند و از این طریق امکان تأثیر گذاری ندارند.

استادیار دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید چمران اهواز اظهار کرد: در برخی از اظهاراتی که معمولا به عنوان دلیل عقب ماندگی استان توسط افراد غیر­کارشناس نقل می شود، جنگ 8 ساله در استان دلیل عقب ماندگی ذکر می شود؛ اما بیش از 24 سال از پایان جنگ گذشته است. "ماهاتیر محمد" به فاصله 20 سال کشوری عقب مانده را به یک کشور توسعه یافته تبدیل کرد. بسیاری از مناطق در تعدادی از کشورهای جهان در همین مدت بارها ویران شد و خیلی زود به مناطق آباد اولیه تبدیل شد.

وی ادامه داد: برخی اظهار می کنند که "دلیل عقب ماندگی استان، مسئولان غیربومی است". اغلب استان های برخوردار فعلی، استانداران غیربومی دارند؛ به علاوه، از زمان انقلاب تاکنون چند استاندار بومی در استان مدیریت کرده اند و وضعیت استان اگر بدتر نشده بهبودی هم نداشته است. با توجه به توضیحات بخش اول، باید اذعان کرد که یک استاندار توسعه یافته (صرف نظر از بومی و غیر بومی بودن او) می تواند ظرف مدت معقولی استان را به پیشرفته ترین منطقه کشور تبدیل می کند. برخی نیز می گویند که "دلیل عقب ماندگی استان بی توجهی مسئولین مرکز نسبت به استان است" و یا "دلیل عقب ماندگی استان تأثیر مسئولین پر نفوذ استان های دیگر در تصمیم گیری های کلان کشور است"؛ اما استان خوزستان نیز تاکنون افراد تأثیرگذار فراوانی در همه سطوح مدیریتی و تصمیم گیری کشور داشته است.

افقه گفت: در برخی اظهار نظرها، دلیل عقب ماندگی استان نگاه امنیتی به استان ذکر می شود؛ اگر این عامل وجود داشته باشد باز هم به دلیل کوتاهی خوزستانی­هایی است که تأثیر گذارند و نتوانسته اند این نگاه را عوض کنند. "دلیل عقب ماندگی استان بودجه های استان است که محدود است و به تهران یا استان های با نفوذ دیگر تعلق گرفته است"؛ به گواهی اسناد و مدارک موجود، بودجه­های استان در اغلب سال­ها از متوسط بسیاری از استان های برخوردار بالاتر بوده است: وجود عوامل کند کننده توسعه در استان باعث استفاده ناکارآ از بودجه های استان بوده است که خود عاملی برای هدر رفتن سرمایه های ملی و استانی بوده است.

وی افزود: برخی دلیل عقب ماندگی استان را انتقال آب های استان از سرچشمه ها به استان های دیگر و یا گرمای هوا و معضل ریزگردها می دانند؛ خوزستان همیشه همین آب و هوا را داشته است، اما در گذشته یکی از استان های پیشرفته کشور بود. به علاوه با این استدلال کشورهای حوزه خلیج فارس و بسیاری از مناطق کشورهای پیشرفته که اقلیمی به مراتب بدتر از استان خوزستان دارند باید از عقب ماندگی رنج ببرند. اگر چه این موارد می توانند بخشی از موانع توسعه استان باشند، اما شاید نکته­ای که "فرانسوا پرو"، اقتصاددان مشهور فرانسوي در توضیح نظریه معروف قطب توسعه ارائه داد عمیق ترین پاسخی است که تاکنون به این سؤال داده شده است. وی در تشریح نظریه قطب توسعه، از خوزستان به عنوان منطقه ای نام برده که نتوانست امواج توسعه ایجاد شده از کشف نفت را جذب کند و لاجرم امواج آن را مناطق دیگر جذب کردند. از آنجا که بسیاری از ویژگی های اقتصادی-اجتماعی موجود خوزستان با آنچه پرو در ارتباط با این استان در بیش از 60 سال پیش بیان کرده تطابق دارد، نظریه این دانشمند فرانسوی در ارتباط با خوزستان و جایگاه آن در نظریه قطب توسعه به صورت مستقيم از كتاب "زندي حقيقي" نقل مي شود: "نمو و توسعه در هيچ جامعه اي هماهنگ نيست، حتي در جامعه هاي مترقي نيز وقتي عوامل توسعه و ترقي در ناحيه اي متمركز مي شود امواجي كه توسعه و ترقي اقتصادي را در آن ناحيه يا در مرز اقتصادي آن ناحيه منتشر مي كند دير يا زود با موانعي مواجه مي شود. در حقيقت در كانون انتشار توسعه و ترقي عو املي موجود است كه ممكن است امواج توسعه و ترقي را تحت الشعاع قرار دهد. به نظر "پرو" اين عوامل گاهي مانع انتشار امواج توسعه و ترقي مي شود. ولي گاهي عده اي از اين عوامل در كانون انتشار توسعه اقتصادي آثاري به وجود مي آورند كه در نتيجه امواج توسعه و ترقي با شدت و سرعت بيشتري رهبري و منتشر مي شوند.

افقه تصریح کرد: در واقع وقتي توسعه و ترقي اقتصادي به عللي در يك كشور توسعه نيافته كانوني ايجاد مي كند عوامل بطئي كننده توسعه گاهي در نواحي اطراف كانون توسعه و ترقي به قدري شديد و در حد وفور است كه امواج توسعه و ترقي به خارج از نواحي كانون توسعه منتقل می شود و در اطراف كانون توسعه اغلب از نظر اقتصادي ايجاد خلاء مي شود؛ لذا سياست توسعه اقتصادي در كشور هاي توسعه نيافته بايد با توجه به عدم هماهنگي عوامل بطئي كننده و سريع كننده انتشار امواج توسعه صورت گيرد، در غیر این صورت توسعه اقتصادي در ناحيه اي شروع مي شود و بي آنكه بتواند نواحي اطراف خود را تحت تاثير قرار دهد در نقطه اي متوقف و راكد می شود، يا اينكه اصولا همانطوري كه گفته شد، آثار خود را به خارج از كشور مورد نظر توسعه اقتصادي منتقل مي سازد. از اين نظر است كه در كشورهاي توسعه نيافته گاهي به عللي مثل كشف منبع انرژي قدرت اقتصادي قابل ملاحظه اي ايجاد شده است، ولي نظر به اينكه تراكم عوامل بطئي كننده توسعه به حدي بوده كه مانع انتشار توسعه اقتصادي در نواحي اطراف منبع انرژي شده، لذا قدرت اقتصادي آثار ترقي و توسعه را به خارج از ناحيه منبع انرژي منتقل كرده است و نواحي اطراف منبع انرژي كه به علت پيدايش اين منبع باید از آثار توسعه و ترقي برخوردار شوند در خلاء واقع شده و نتوانسته اند در بسط توسعه ترقي شركت كنند.

استادیار دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید چمران اهواز ادامه داد: به نظر "فرانسوا پرو" گاهي اختلاف سطح در توسعه و ترقي از اين حد نيز تجاوز كرده و منبع و منشا انرژي در كشور توسعه نيافته نه فقط نواحي اطراف خود را نتوانسته است توسعه دهد، بلكه كشف منبع انرژي اين نواحي را براي زمان هاي نسبتا طويل در خلاء عدم توسعه و گاهي در انحطاط و ركود اقتصادي گذاشته است. تكيه كلام پرو در اين مورد "نفت خوزستان" است كه به عنوان يك منبع انرژي نواحي اطراف خود را در سابق نه فقط در خلاء توسعه نيافتگي قرار داده بود، بلكه ركود و انحطاط اقتصادي همان سيستم قديمي متداول را نيز در آن نواحي موجب گرديده بود، به طوري كه نواحي اطراف مراكز نفت حتي از بهره برداري از طريق سيستم معمول خود نيز محروم شده بودند. علت را پرو در پيوستگي دو منبع انرژي جستجو مي كند؛ يكي منبع انرژي نفت خوزستان و ديگري منبع انرژي كار حاصل از ظرفيت انساني اين منطقه است كه در اثر بهره برداري از منبع اول يعني نفت، انرژي دوم يعني انرژي كار از دهات و مزارع خوزستان ريشه كن شده و نقاط آباد قديم كه سابقا در آنها با سيستم اقتصادي كهنه بهره برداري مي شده، در اثر گذشت يك ربع قرن به بيغوله هائي تبديل شده بود. لذا اختلاف سطح شديد از نظر توسعه و ترقي بين آبادان و ساير مراكز استخراج و تصفيه و نواحي اطراف مشاهده مي شد. در واقع مراكز نفتي آبادان به صورت قطب هاي توسعه امواج توسعه و ترقي را به خارج از كشور توسعه نيافته منتقل مي كرد و ساير نواحي را كه با هدف توسعه و پيشرفت آنها مقارن و هماهنگ بود برخوردار مي ساخت.

وی اظهار کرد: با استناد به توضیحات فوق، برخی عوامل کند کننده توسعه استان خوزستان را می توان نام برد: ساکنین و به خصوص نخبگان (روشنفکران، دانشگاهیان، روحانیون، ...) بومی نگاهی غیر توسعه ای به مقوله پیشرفت دارند. به دلایل مختلف، واحدهای ملی که بالقوه می توانند عامل پیشرفت استان باشند، به مانعی برای پیشرفت استان تبدیل شده اند. وجود مسئولین ضعیف یا بسیار ضعیف در همه سطوح مدیریتی استان در اغلب سال های پس از جنگ و همچنین بی ثباتی مدیریتی و تغییر مکرر موجب بی ثباتی برنامه های اقتصادی شده است و غیر توسعه ای بودن نگاه بسیاری از استانداران و مسئولین و تأثیرگذاران تاکنون از جمله این دلایل است.

افقه گفت: نگاه رانتی (کام جویانه) به مسئولیت ها و تشدید آن به دلیل بافت قومی استان باعث شده است که نخبگان استان به جای توجه به شایستگی های افراد، به قومیت آنها توجه کرده و بعضا به کشمکش و اتلاف انرژی و زمان برای تعیین مسئولین اصلی استان از قوم و گروه خود بپردازند و در نتیجه مرکزنشینان تصمیم گیر، کمتر به انتخاب اصلح تن داده اند. به نظر می رسد دلیل این کشمکش آن است که در ذهن بسیاری از افراد مسئولیت ها و موقعیت­های اجرایی، امتیاز و رانت تلقی می شوند، نه مسئولیت، به این معنی که افراد در مقابل عملکرد خود مورد سؤال قرار گیرند. هر قوم و گروه به دنبال آن است که فردی از خودی ها را منصوب کند تا بعد از مزایا و رانت های قومی و گروهی بیشتر استفاده کند؛ اگر چه این نوع نگاه عام است و منحصر به استان نیست، اما به دلیل بافت قومی استان و بی تدبیری های صورت گرفته در جهت همگرایی این بافت، این ویژگی در استان احتمالا پررنگ تر و تأثیرگذارتر بوده است. ساکنین استان های برخوردار نسبت به بومی بودن مسئولین استانشان حساسیت کمتری نشان می دهند و عمدتا عملکرد مناسب و خوب را دنبال می کنند.

 


:: بازدید از این مطلب : 1125
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
این وبلاگ برای معرفی طایفه سادات صحیح النسب میرسالاری طراحی گردید .در این وبلاگ اداب ورسوم ،مطالب تاریخی،معرفی شخصیت هاو...........می پردازیم
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شمادرباره هیئت امنای امامزاده میرسالار(ع)

پیوندهای روزانه