منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 894
:: کل نظرات : 1

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 2
:: تعداد اعضا : 24

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 14
:: باردید دیروز : 94
:: بازدید هفته : 172
:: بازدید ماه : 1065
:: بازدید سال : 4357
:: بازدید کلی : 103977
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 30 / 10

 

1حضرت امام حسن عسکری  (ع )
امام حسن عسکری (ع ) در سال 232هجری در مدينه چشم به جهان گشود . مادر والا گهرش سوسن يا سليل زنی لايق و صاحب فضيلت و در پرورش فرزند نهايت مراقبت راداشت ، تا حجت حق را آن چنان که شايسته است پرورش دهد . اين زن پرهيزگار در سفری که امام عسکری (ع ) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنيا رحلت کرد . کنيه آن حضرت ابامحمد بود .

صورت و سيرت امام حسن عسکری  (ع )
امام يازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت . ابروهای سياه کمانی ، چشمانی  درشت و پيشانی گشاده داشت . دندانها درشت و بسيار سفيد بود . خالی بر گونه راست داشت . امام حسن عسکری (ع ) بيانی شيرين و جذاب و شخصيتی الهی باشکوه و وقار و مفسری بي نظير برای قرآن مجيد بود . راه مستقيم عترت و شيوه صحيح تفسير قرآن را به مردم و به ويژه برای اصحاب بزرگوارش - در ايام عمر کوتاه خود - روشن کرد .

دوران امامت
به طور کلی دوران عمر 29ساله امام حسن عسکری (ع ) به سه دوره تقسيم مي گردد : دوره اول 13سال است که زندگی آن حضرت در مدينه گذشت . دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت . دوره سوم نزديک 6 سال امامت آن حضرت مي باشد . دوره امامت حضرت عسکری (ع ) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود . خلفايی که به تقليد هارون در نشان دادن نيروی خود بلندپروازيهايی داشتند . امام حسن عسکری (ع ) از شش سال دوران اقامتش ، سه سال را در زندان گذرانيد . زندانبان آن حضرت صالح بن وصيف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود ، تا بتواند آن حضرت را - به وسيله آن دو غلام - آزار بيشتری دهد ، اما آن دو غلام که خود از نزديک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثير آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراييده بودند . وقتی از اين غلامان جويای حال امام شدند ، مي گفتند اين زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نياز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمي گويد . عبيدالله خاقان وزير معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات مي کرد به احترام آن حضرت برمي خاست ، و آن حضرت را بر مسند خود مي نشانيد . پيوسته مي گفت : در سامره کسی را مانند آن حضرت نديده ام ، وی  زاهدترين و داناترين مردم روزگار است . پسر عبيدالله خاقان مي گفت : من پيوسته احوال آن حضرت را از مردم مي پرسيدم . مردم را نسبت به او متواضع مي يافتم . مي ديدم همه مردم به بزرگواريش معترفند و دوستدار او مي باشند . با آنکه امام (ع ) جز با خواص شيعيان خود آميزش نمي فرمود ، دستگاه خلافت عباسی  برای حفظ آرامش خلافت خود بيشتر اوقات ، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت . " از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع ) يکی نيز اين بود که از طرف خلافت وقت ، اموال و اوقات شيعه ، به دست کسانی سپرده مي شد که دشمن آل محمد (ص ) و جريانهای شيعی  بودند ، تا بدين گونه بنيه مالی نهضت تقويت نشود . چنانکه نوشته اند که احمد بن عبيدالله بن خاقان از جانب خلفا ، والی اوقاف و صدقات بود در قم ، و او نسبت به اهل بيت رسالت ، نهايت مرتبه عداوت را داشت " . " نيز اصحاب امام حسن عسکری ، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود ، کسانی چون ابوعلی  احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعيل نوبختی  در بغداد مي زيستند ، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی ، پس از شهادت حضرت رضا (ع ) معمول داشت ، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترين نوع درگيری  واداشته بود . اين جناح نيز طبق ايمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی  ، اين همه سختی را تحمل مي کرد ، و لحظه ای از حراست ( و نگهبانی ) موضع غفلت نمي کرد " . اينکه گفتيم : حضرت هادی (ع ) و حضرت امام حسن عسکری (ع ) هم از سوی  دستگاه خلافت تحت مراقبت شديد و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با ياران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دينی  خود به آنها مراجعه مي نمودند - کمتر معاشرت مي کردند به جهت آن بود که دوران غيبت حضرت مهدی (ع ) نزديک بود ، و مردم مي بايست کم کم بدان خو گيرند ، و جهت سياسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند ، و پيش آمدن دوران غيبت در نظر آنان عجيب نيايد . باری ، امام حسن عسکری (ع ) بيش از 29سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و رياست روحانی اسلامی ، آثار مهمی  از تفسير قرآن و نشر احکام و بيان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی  شيعيانی که از راههای دور برای کسب فيض به محضر امام (ع ) مي رسيدند بر جای گذاشت . در زمان امام يازدهم تعليمات عاليه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی  را تجديد کرد ، و فرهنگ شيعی - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته های ديگر نيز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون يعقوب بن اسحاق کندی  ، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعليمات آن امام ، گرديد . در قدرت علمی  امام (ع ) - که از سرچشمه زلال ولايت و اهل بيت عصمت مايه گرفته بود - نکته ها گفته اند . از جمله : همين يعقوب بن اسحاق کندی فيلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ايرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است ، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانيد و بعدها از دوستداران و در صف پيروان آن حضرت درآمد .

شهادت امام حسن عسکری  (ع )
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجری نوشته اند . در کيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبيدالله بن خاقان گويد روزی برای پدرم ( که وزير معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا - يعنی  حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبر را به خليفه داد . خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد . يکی از ايشان نحرير خادم بود که از محرمان خاص خليفه بود ، امر کرد ايشان را که پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و طبيبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولی گرديده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطبای  مسيحی و يهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات ( داور داوران ) را طلبيد و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پيوسته نزد آن حضرت باشند . و اين کارها را برای  آن مي کردند که آن زهری  که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته ، پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260 ه . ق آن امام مظلوم در سن 29سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود . بعد از آن خليفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زيرا شنيده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی  خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد ... تا دو سال تفحص احوال او مي کردند ... . اين جستجوها و پژوهشها نتيجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او - از طريق روايات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص ) مي پيوست ، شنيده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص ) ولادت خواهد يافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدين جهت به بهانه های  مختلف در خانه حضرت عسکری (ع ) رفت و آمد بسيار مي کردند ، و جستجو مي نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بيابند و او را نابود سازند . به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم (ع ) و حضرت موسی  (ع ) تکرار مي شد . حتی قابله هايی  را گماشته بودند که در اين کار مهم پی جويی  کنند . اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهيد خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسيب زمان حفظ کرد ، و همچنان نگاهداری خواهد کرد تا مأموريت الهی خود را انجام دهد . باری ، علت شهادت آن حضرت را سمی مي دانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانيد و بعد ، از کردار زشت خود پشيمان شد . بناچار اطبای مسيحی و يهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند ، به ويژه در مأموريتهايی که توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسکری (ع ) در ميان بود ، برای معالجه فرستاد . البته از اين دلسوزيهای ظاهری هدف ديگری  داشت ، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقيقت ماجرا بود . بعد از آگاه شدن شيعيان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری  (ع ) شهر سامره را غبار غم گرفت ، و از هر سوی صدای ناله و گريه برخاست . مردم آماده سوگواری و تشييع جنازه آن حضرت شدند .

ماجرای جانشين بر حق امام عسکري
ابوالاديان مي گويد : من خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع ) مي کردم . نامه هاي آن حضرت را به شهرها مي بردم . در مرض موت ، روزی من را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم . سپس امام فرمود : پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی  شد و صدای گريه و شيون از خانه من خواهی شنيد ، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود . ابوالاديان به امام عرض مي کند : ای سيد من ، هرگاه اين واقعه دردناک روی  دهد ، امامت با کيست ؟ فرمود : هر که جواب نامه من را از تو طلب کند . ابوالاديان مي گويد : دوباره پرسيدم علامت ديگری به من بفرما . امام فرمود : هرکه بر من نماز گزارد . ابوالاديان مي گويد : باز هم علامت ديگری بگو تا بدانم . امام مي گويد : هر که بگويد که در هميان چه چيز است او امام شماست . ابوالاديان مي گويد : مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چيز ديگری  بپرسم . رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم . وقتی به در خانه امام رسيدم صدای شيون و گريه از خانه امام بلند بود . داخل خانه امام ، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری  را ديدم که نشسته ، و شيعيان به او تسليت مي دهند و به امامت او تهنيت مي گويند . من از اين بابت بسيار تعجب کردم پيش رفتم و تعزيت و تهنيت گفتم . اما او جوابی نداد و هيچ سؤالی نکرد . چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود ، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند . چون جعفر به نماز ايستاد ، طفلی گندمگون و پيچيده موی ، گشاده دندانی مانند پاره ماه بيرون آمد و ردای جعفر را کشيد و گفت : ای عمو پس بايست که من به نماز سزاوارترم . رنگ جعفر دگرگون شد . عقب ايستاد . سپس آن طفل پيش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی  امام علی النقی عليه السلام دفن کرد . سپس رو به من آورد و فرمود : جواب نامه ها را که با تو است تسليم کن . من جواب نامه را به آن کودک دادم . پس " حاجزوشا " از جعفر پرسيد : اين کودک که بود ، جعفر گفت : به خدا قسم من او را نمي شناسم و هرگز او را نديده ام . در اين موقع ، عده ای  از شيعيان از شهر قم رسيدند ، چون از وفات امام (ع ) با خبر شدند ، مردم به جعفر اشاره کردند . چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسيدند : بگو که نامه هايی که داريم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است ؟ جعفر گفت : ببينيد مردم از من علم غيب مي خواهند ! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت : ای مردم قم با شما نامه هايی  است از فلان و فلان و هميانی ( کيسه ای ) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا . شيعيانی که از قم آمده بودند گفتند : هر کس تو را فرستاده است امام زمان است اين نامه ها و هميان را به او تسليم کن . جعفر کذاب نزد معتمد خليفه آمد و جريان واقعه را نقل کرد . معتمد گفت : برويد و در خانه امام حسن عسکری (ع ) جستجو کنيد و کودک را پيدا کنيد . رفتند و از کودک اثری نيافتند . ناچار " صيقل " کنيز حضرت امام عسکری (ع ) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اينکه او حامله است . ولی هرچه بيشتر جستند کمتر يافتند . خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نيز در کنف حمايت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان مي باشد . درود خدای بزرگ بر او باد .


:: بازدید از این مطلب : 788
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 28 / 10

 

 


ولادت
ولادت حضرت مهدي صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نيمه شعبان سال 255يا 256هجري بود پس از اينكه دو قرن و اندي از هجرت پيامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادي ( ع ) و امام يازدهم حضرت عسكري ( ع ) رسيد ، كم كم در بين فرمانروايان و دستگاه حكومت جبار ، نگراني هايي پديد آمد . علت آن اخبار و احاديثي بود كه در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسكري ( ع ) فرزندي  تولد خواهد يافت كه تخت و كاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد كرد و عدل و داد را جانشين ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احاديثي كه بخصوص از پيغمبر ( ص ) رسيده بود ، اين مطلب زياد گفته شده و به گوش زمامداران رسيده بود   در اين زمان يعني هنگام تولد حضرت مهدي ( ع ) ، معتصم عباسي  ، هشتمين خليفه عباسي   ، كه حكومتش از سال 218هجري آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مركز حكومت عباسي   قرار داد اين انديشه - كه ظهور مصلحي پايه هاي حكومت ستمكاران را متزلزل مي نمايد و بايد از تولد نوزادان جلوگيري كرد ، و حتي مادران بيگناه را كشت ، و يا قابله هايي را پنهاني به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاريخ نظايري دارد . در زمان حضرت ابراهيم ( ع ) نمرود چنين كرد . در زمان حضرت موسي ( ع ) فرعون نيز به همين روش عمل نمود . ولي خدا نخواست . همواره ستمگران مي خواهند مشعل حق را خاموش كنند ، غافل از آنكه ، خداوند نور خود را تمام و كامل مي كند ، اگر چه كافران و ستمگران نخواهند در مورد نوزاد مبارك قدم حضرت امام حسن عسكري ( ع ) نيز داستان تاريخ به گونه اي   شگفت انگيز و معجزه آسا تكرار شد   امام دهم بيست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام يازدهم ( ع ) نيز در آنجا زير نظر و نگهباني حكومت به سر مي برد به هنگامي كه ولادت ، اين اختر تابناك ، حضرت مهدي ( ع ) ، نزديك گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پديد آمدن اين نوزاد جلوگيري كنند ، و اگر پديد آمد و بدين جهان پاي  نهاد ، او را از ميان بردارند   بدين علت بود كه چگونگي احوال مهدي   ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته مي شد ، جز چند تن معدود از نزديكان ، يا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسكري ( ع ) كسي او را نمي ديد . آنان نيز مهدي  را گاه بگاه مي ديدند ، نه هميشه و به صورت عادي.

شيعيان خاص ، مهدي ( ع ) را مشاهده كردند
در مدت 5 يا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدي  كه پدر بزرگوارش حيات داشت ، شيعيان خاص به حضور حضرت مهدي ( ع) مي رسيدند   از جمله چهل تن به محضر امام يازدهم رسيدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنماياند تا او را بشناسند ، و امام چنان كرد   آنان پسري را ديدند كه بيرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبيه به پدر خويش . امام عسكري فرمود : " پس از من ، اين پسر امام شماست ، و خليفه من است در ميان شما ، امراو را اطاعت كنيد ، از گرد رهبري او پراكنده نگرديد ، كه هلاك مي شويد و دينتان تباه مي گردد . اين را هم بدانيد كه شما او را پس از امروز نخواهيد ديد ، تا اينكه زماني دراز بگذرد . بنابراين از نايب او ، عثمان بن سعيد ، اطاعت كنيد " . و بدين گونه ، امام يازدهم ، ضمن تصريح به واقع شدن غيبت كبري ، امام مهدي را به جماعت شيعيان معرفي فرمود ، و استمرار سلسله ولايت را اعلام داشت .يكي  از متفكران و فيلسوفان قرن سوم هجري كه به حضور امام رسيده است ، ابو سهل نوبختي مي باشد باري ، حضرت مهدي ( ع ) پنهان مي زيست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسكري   در روز هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجري ديده از جهان فرو بست . در اين روز بنا به سنت اسلامي ، مي بايست حضرت مهدي بر پيكر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفاي ستمگر عباسي جريان امامت را نتوانند تمام شده اعلام كنند ، و يا بد خواهان آن را از مسير اصلي منحرف كنند ، و وراثت معنوي  و رسالت اسلامي و ولايت ديني را به دست ديگران سپارند . بدين سان ، مردم ديدند كودكي همچون خورشيد تابان با شكوه هر چه تمامتر از سراي امام بيرون آمد ، و جعفر كذاب عموي خود را كه آماده نماز گزاردن بر پيكر امام بود به كناري زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد


ضرورت غيبت آخرين امام
 بيرون آمدن حضرت مهدي ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد كارگزاران و ماموران معتمد عباسي به خانه امام حسن عسكري (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بيشتر جستند كمتر يافتند ، و در چنين شرايطي بود كه براي بقاي   حجت حق تعالي ، امر غيبت امام دوازدهم پيش آمد و جز اين راهي براي حفظ جان آن " خليفه خدا درزمين " نبود ، زيرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بين مردم همان بود و قتلش همان . پس مشيت و حكمت الهي  بر اين تعلق گرفت كه حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وي  كوتاه گردد ، و واسطه فيوضات رباني ، بر اهل زمين سالم ماند . بدين صورت حجت خدا ، هر چند آشكار نيست ، اما انوار هدايتش از پس پرده غيبت راهنماي مواليان و دوستانش مي باشد . ضمنا اين كيفر كردار امت اسلامي است كه نه تنها از مسير ولايت و اطاعت امير المؤمنين علي   ( ع ) و فرزندان معصومش روي بر تافت ، بلكه به آزار و قتل آنان نيز اقدام كرد ، و لزوم نهان زيستي آخرين امام را براي حفظ جانش سبب شد در اين باب سخن بسيار است و مجال تنگ ، اما براي   اينكه خوانندگان به اهميت وجود امام غايب در جهان بيني تشيع پي برند ، به نقل قول پروفسور هانري كربن - مستشرق فرانسوي - در ملاقاتي كه با علامه طباطبائي داشته ، مي پردازيم :" به عقيده من مذهب تشيع تنها مذهبي است كه رابطه هدايت الهيه را ميان خدا و خلق ، براي هميشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پيوستگي  ولايت را زنده و پابر جا مي دارد ... تنها مذهب تشيع است كه نبوت را با حضرت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - ختم شده مي داند ، ولي ولايت راكه همان رابطه هدايت و تكميل مي باشد ، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده مي داند . رابطه اي  كه از اتصال عالم انساني به عالم الوهي كشف نمايد ، بواسطه دعوتهاي ديني قبل از موسي و دعوت ديني موسي و عيسي و محمد - صلوات الله عليهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولايت جانشينان وي ( به عقيده شيعه )زندهبوده وهست وخواهدبود،اوحقيقتي است زنده كه هرگز نظ ر علمي نمي تواند او ر ا از خرافات شمرده از ليست حقايق حذف نمايد آري تنها مذهب تشيع است كه به زندگي اين حقيقت ، لباس دوام و استمرار پوشانيده و معتقد است كه اين حقيقت ميان عالم انساني و الوهي  ، براي هميشه ، باقي و پا برجاست " يعني  با اعتقاد به امام حي غايب


صورت و سيرت مهدي ع
چهره و شمايل حضرت مهدي ( ع ) را راويان حديث شيعي و سني چنين نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابرواني هلالي و كشيده ، چشمانش سياه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهايش براق و گشاد ، بيني اش كشيده و زيبا، پيشاني اش بلند و تابنده . استخوان بندي اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهايش درشت .گونه هايش كم گوشت و اندكي متمايل به زردي  - كه از بيداري شب عارض شده -بر گونه راستش خالي مشكين . عضلاتش پيچيده و محكم ، موي سرش بر لاله گوش ريخته ، اندامش متناسب و زيبا ، هياتش خوش منظر و رباينده ، رخساره اش در هاله اي از شرم بزرگوارانه و شكوهمند غرق . قيافه اش از حشمت و شكوه رهبري سرشار .نگاهش دگرگون كننده ، خروشش درياسان ، و فريادش همه گير " .حضرت مهدي صاحب علم و حكمت بسيار است و دارنده ذخاير پيامبران است . وي   نهمين امام است از نسل امام حسين ( ع ) اكنون از نظرها غايب است . ولي مطلق و خاتم اولياء و وصي اوصياء و قائد جهاني و انقلابي  اكبر است . چون ظاهر شود ، به كعبه تكيه كند ، و پرچم پيامبر ( ص ) را در دست گيرد و دين خدا را زنده و احكام خدا را در سراسر گيتي جاري كند . و جهان را پر از عدل و داد و مهرباني كند .حضرت مهدي ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلي است و همه هستي او را فراگرفته است . مهدي ( ع ) عادل است و خجسته و پاكيزه . ذره اي از حق را فرو نگذارد . خداوند دين اسلام را به دست او عزيز گرداند . در حكومت او ، به احدي ناراحتي نرسد مگر آنجا كه حد خدايي جاري گردد .مهدي ( ع ) حق هر حقداري را بگيرد و به او بدهد . حتي  اگر حق كسي زير دندان ديگري   باشد ، از زير دندان انسان بسيار متجاوز و غاصب بيرون كشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حكومت مهدي ( ع ) حكومت جباران و مستكبران ، و نفوذ سياسي   منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مكه - قبله مسلمين - مركز حكومت انقلابي مهدي   شود . نخستين افراد قيام او ، در آن شهر گرد آيند و در آنجا به او بپيوندند ...برخي به او بگروند ، با ديگران جنگ كند ، و هيچ صاحب قدرتي و صاحب مرامي   ، باقي   نماند و ديگر هيچ سياستي و حكومتي ، جز حكومت حقه و سياست عادله قرآني   ، در جهان جريان نيابد . آري ، چون مهدي ( ع ) قيام كند زميني  نماند ، مگر آنكه در آنجا گلبانگ محمدي : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حكومت مهدي ( ع ) به همه مردم ، حكمت و علم بياموزند ، تا آنجا كه زنان در خانه ها با كتاب خدا و سنت پيامبر ( ص ) قضاوت كنند . در آن روزگار ، قدرت عقلي توده ها تمركز يابد . مهدي ( ع ) با تاييد الهي   ، خردهاي مردمان را به كمال رساند و فرزانگي  در همگان پديد آورد ... .مهدي ( ع ) فرياد رسي است كه خداوند او را بفرستد تا به فرياد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسايش و وفور نعمتي  بيمانند دست يابند . حتي   چهارپايان فراوان گردند و با ديگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمين گياهان بسيار روياند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفينه هاي  زمين و ديگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدي ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بيفسرد ، رسم ستم و شبيخون و غارتگري برافتد و جنگها از ميان برود .در جهان جاي ويراني نماند ، مگر آنكه مهدي ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احكام مهدي ( ع ) و در حكومت وي ، سر سوزني  ظلم و بيداد بر كسي نرود و رنجي بر دلي ننشيند .مهدي ، عدالت را ، همچنان كه سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه هاي مردمان كند و دادگري او همه جا را بگيرد .


شمشير حضرت مهدي ع

شمشير مهدي ، سيف الله و سيف الله المنتقم است . شمشيري است خدائي   ،شمشيري است انتقام گيرنده از ستمگران و مستكبران . شمشير مهدي شمشير انتقام از همه جانيان در طول تاريخ است . درندگان متمدن آدمكش را مي كشد ، اما بر سر ضعيفان و مستضعفان رحمت مي بارد و آنها را مي نوازد .
روزگار موعظه و نصيحت در زمان او ديگر نيست . پيامبران و امامان و اولياء حق آمدند و آنچه لازمه پند دادن بود بجاي آوردند . بسياري  از مردم نشنيدند و راه باطل خود را رفتند و حتي اولياء حق را زهر خوراندند و كشتند . اما در زمان حضرت مهدي   بايد از آنها انتقام گرفته شود . مهدي ع   آن قدر از ستمگران را بكشد كه بعضي گويند : اين مرد از آل محمد ص نيست . اما او از آل محمد ( ص ) است يعني از آل حق ، آل عدالت ، آل عصمت و آل انسانيت است . از روايات شگفت انگيزي كه در مورد حضرت مهدي ع   آمده است ، خبري است كه از حضرت امام محمد باقر ع نقل شده و مربوط است به 1290 سال قبل . در اين روايت
حضرت باقر   ع   مي گويند : " مهدي ، بر مركبهاي پر صدايي ، كه آتش و نور در آنها تعبيه شده است ، سوار مي شود و به آسمانها ، همه آسمانها سفر مي كند " . و نيز در روايت امام محمد باقر   ع   گفته شده است كه بيشتر آسمانها ، آباد و محل سكونت است . البته اين آسمان شناسي اسلامي ، كه از مكتب ائمه طاهرين   ع استفاده مي شود ، ربطي به آسمان شناسي يوناني و هيئت بطلميوسي ندارد ... و هر چه در آسمان شناسي يوناني ، محدود بودن فلك ها و آسمانها و ستارگان مطرح است ، در آسمان شناسي اسلامي ، سخن از وسعت و ابعاد بزرگ است و ستارگان بيشمار و قمرها و منظومه هاي فراوان . و گفتن چنين مطالبي از طرف پيامبر اكرم   ص و امام باقر ع جز از راه ارتباط با عالم غيب و علم خدائي امكان نداشته است


غيبت كوتاه مدت يا غيبت صغري
مدت غيبت صغري بيش از هفتاد سال بطول نينجاميد   از سال 260ه. تا سال 329ه كه در اين مدت نايبان خاص ، به محضر حضرت مهدي ( ع ) مي رسيدند ، و پاسخ نامه ها سؤالات را به مردم مي رساندند . نايبان خاص كه افتخار رسيدن به محضر امام ع را داشته اند ، چهار تن مي باشند كه به " نواب خاص " يا " نايبان ويژه " معروفند . نخستين نايب خاص مهدي ( ع ) عثمان بن سعيد اسدي است . كه ظاهرا بعد از سال 260 هجري وفات كرد ، و در بغداد به خاك سپرده شد . عثمان بن سعيد از ياران و شاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام يازدهم بود و خود در زير سايه امامت پرورش يافته بود . محمد بن عثمان : دومين سفير و نايب امام ع   محمد بن عثمان بن سعيد فرزند عثمان بن سعيد است كه در سال 305هجري وفات كرد و در بغداد بخاك سپرده شد .نيابت و سفارت محمد بن سعيد نزديك چهل سال بطول انجاميد . حسين بن روح نوبختي : سومين سفير ، حسين بن روح نوبختي بود كه در سال 326هجري فوت كرد . علي بن محمد سمري : چهارمين سفير و نايب امام حجه بن الحسن ( ع ) است كه در سال 329هجري قمري در گذشت و در بغداد دفن شد . مدفن وي نزديك آرامگاه عالم و محدثبزرگ ثقه الاسلام محمد بن يعقوب كليني است .همين بزرگان و عالمان و روحانيون برجسته و پرهيزگار و زاهد و آگاه در دوره غيبت صغري واسطه ارتباط مردم با امام غايب و حل مشكلات آنها بوسيله حضرت مهدي  ع بودند .


غيبت دراز مدت يا غيبت كبري و نيابت عامه
اين دوره بعد از زمان غيبت صغري آغاز شد ، و تاكنون ادامه دارد .اين مدت دوران امتحان و سنجش ايمان و عمل مردم است . در زمان نيابت عامه ، امام ( ع ) ضابطه و قاعده اي  به دست داده است تا در هر عصر ، فرد شاخصي كه آن ضابطه و قاعده ، در همه ابعاد بر او صدق كند ، نايب عام امام ع باشد و به نيابت از سوي امام ، ولي  جامعه باشد در امر دين و دنيا . بنابراين ، در هيچ دوره اي پيوند امام ( ع ) با مردم گسيخته نشده و نبوده است . اكنون نيز ، كه دوران نيابت عامه است ، عالم بزرگي  كه داراي همه شرايط فقيه و داناي دين بوده است و نيز شرايط رهبري را دارد ، در راس جامعه قرار مي گيرد و مردم به او مراجعه مي كنند و او صاحب " ولايت شرعيه " است به نيابت از حضرت مهدي ( ع ) . بنابراين ، اگر نايب امام ( ع ) در اين دوره ، حكومتي را درست و صالح نداند آن حكومت طاغوتي است ، زيرا رابطه اي با خدا و دين خدا و امامت و نظارت شرعي اسلامي ندارد . بنابر راهنمايي امام زمان   عجل الله فرجه   براي حفظ انتقال موجوديت تشيع و دين خدا ، بايد هميشه عالم و فقيهي در راس جامعه شيعه قرار گيرد كه شايسته و اهل باشد ، و چون كسي  - با اعلميت و اولويت - در راس جامعه ديني و اسلامي قرار گرفت بايد مجتهدان و علماي  ديگر مقام او را پاس دارند ، و براي نگهداري وحدت اسلامي و تمركز قدرت ديني  او را كمك رسانند ، تا قدرتهاي   فاسد نتوانند آن را متلاشي و متزلزل كنند . گر چه دوري ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان - حضرت مهدي ( ع ) - بسيار درد آور است ، ولي بهر حال - در اين دوره آزمايش - اعتقاد ما اينست كه حضرت مهدي ( ع ) به قدرت خدا و حفظ او ، زنده است و نهان از مردم جهان زندگي مي كند ، روزي  كه " اقتضاي تام " حاصل شود ، ظاهر خواهد شد ، و ضمن انقلابي پر شور و حركتي   خونين و پردامنه ، بشريت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد ، و رسم توحيد و آيين اسلامي  را عزت دوباره خواهد بخشيد .


اعتقاد به مهدويت در دوره هاي گذشته
اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجي در دينهاي ديگر مانند : يهودي ، زردشتي ، مسيحي و مدعيان نبوت عموما ، و دين مقدس اسلام ، خصوصا ، به عنوان يك اصل مسلم مورد قبول همه
بوده است .


:: بازدید از این مطلب : 915
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 28 / 10

 

رستم جامه ساروانان پوشيد و تنى چند از خويشان را بر گرفت و با كاروانى كه نمك بدان دژ مى‏برد رهسپار كوه سپند گشت و گرز خود را در بار نمك پنهان ساخت و شادمان به دروازه دژ سپند رسيد و به درون دژ راه يافت و به نزد مهتر دژ شتافت و زمين بوسه داد و نمك بدو هديه بخشيد و سپس به فروختن نمك پرداخت و چون شب فرا رسيد جنگ در پيوست و بامدادان :رستم ،گنجينه دژ را گشود و نامه‏اى به زال نوشت و از پيروزى خود او را آگاه ساخت و سپس با گنجهاى فراوان به نزد وى شتافت .


سالها بر اين بر آمد تا آنكه افراسياب براى سومين بار پس از درگذشت «زو »به ايران تاخت و ايرانيان هراسناك به نزد زال آمدند و او را سرزنش كردند .


و زال با آنان از پيرى خود سخن گفت و رستم را زيبنده كلاه مهمى دانست و جهان -پهلوانى را به وى ارزانى داشت و او را گفت :و از دلاوريهاى خود در كشتن پيل سپيد و دژ سپند ياد كرد و افزود :زال گله اسبان را فراخواند اما هيچ اسبى تاب رستم را نداشت تا آنكه از كابل فسيله‏اى آوردند كه در آن ماديانى بود كه در پى كره‏اى داشت كه رخش خوانده مى‏شد و رستم اين كره را برگزيد (رخش )و از اين پس رخش يگانه مركب رستم بود .


رستم به فرمان زال به البرز كوه رفت تا كيقباد را كه زال و بزرگان او را به پادشاهى برداشته بودند به ايران آورد .رستم در راه به طلايه داران ترك برخورد و با آنان جنگيد و ايشان را به گريز واداشت و چون به نزديكى البرز كوه رسيد مجلسى از بزرگان آراسته ديد .بزرگان او را به آسودن و مى نوشيدن فراخواندند ولى رستم پاسخ داد :در همين بزم بود كه رستم كيقباد را يافت و شناخت و با وى به سوى ايران بازگشت در نزديكى سپاه ايران ،قلون تورانى راه را بر آن دو بست و رستم با وى در آويخت و او را كشت .


در نخستين لشكر كشى كيقباد براى نبرد با افراسياب ،رستم پيشرو سپاه وى بود و چون نبرد قارن را با شماساس تورانى ديد و دريافت كه «چگونه بود ساز ننگ و نبرد »به پيش زال رفت و از او درباره افراسياب پرسيد و به نبرد با وى شتافت و چون افراسياب را يافت با وى درآويخت و او را از پشت زين بر گرفت تا به نزد كيقباد برد .و پس از همين حادثه بود كه پشنگ به كيقباد پيشنهاد آشتى داد و جيحون بار ديگر مرز دو كشور شناخته شد اما رستم با آشتى همداستان نبود و از كيقباد مى‏خواست كه «مجوى آشتى در گه كارزار ».


كيقباد براى بزرگداشت دلاوريهاى رستم ،عهدى نگاشت و نيمروز و زابلستان تا رود سند را به رستم بخشيد و او را تاج و كمربند زرين دارد .چون كيكاوس به پادشاهى نشست و انديشه رفتن به مازندران گرفت ،ايران را به ميلاد سپرد و از او خواست .


چون كاوس در بند ديوان مازندران گرفتار آمد و نابينا شد ،فرستاده‏اى به نزد زال و رستم فرستاد و از آنان يارى خواست و زال رستم را گفت :و رستم به فرمان زال ،از راهى كوتاه ولى پرفراز و نشيب كه جايگاه ديوان و شيران و تا مازندران چهارده منزل بود ،رهسپار رهانيدن كاوس گشت و پس از آنكه دو منزل راه پيمود ،در نيستانى كه كنام شير بود بر آسود و بخفت و چون شير باز آمد و رستم را در جاى خود خفته يافت نخست با رخش درآويخت ؛اما رخش شير را كشت بى آنكه سوار خود را بيدار كرده باشد و اين نخستين خان از هفتخوان رستم در مازندران بود .


سپيده دم روز ديگر ،رستم به راه افتاد و به بيابانى گرم و سوزنده رسيد كه «ز گرما و از تشنگى شد ز كار »و بر خاك گرم افتاد و در حالى كه زبانش از تشنگى چاك چاك شده بود با خداى به راز و نياز پرداخت كه ناگهان ميشى نيكو سرين پديد آمد و رستم انديشيد كه اين ميش را آبشخورى است .پس او را دنبال كرد تا به چشمه‏اى رسيد و خداى را سپاس گفت و بدين سان دومين خان سفر را در پشت سر نهاد (كه اين امر را مى‏توان نمودار ،فره ايزدى رستم دانست .).


رستم در چشمه سر و تن بشست و بخفت اما اين بار جايگاه خواب رستم ،مكان اژدهايى بزرگ بود .اژدها در تيرگى شب سه بار آشكار شد ولى تا رخش وحشتزده رستم را بيدار مى‏كرد و رستم چشم مى‏گشود اژدها نهان مى‏گشت .اما در آخرين بار كه رستم خشمناك با رخش بر مى‏آشفت :و با اژدها در آويخت و به يارى رخش كه كتف اژدها را دريده بود ،بر اژدها پيروزى يافت و او را كشت و خان سوم را پشت سر نهاد و به راه خود ادامه داد تا آنكه شب هنگام به كنار چشمه‏اى رسيد و فرود آمد كه جايگاه زنى جادوگر بود :رستم به مى‏خوردن و رود نواختن پرداخت و زن جادوگر خود را به سيماى ميگسارى جوان درآورد و به نزد رستم آمد اما چون رستم جامى شراب بدو داد و از خداى نيكى دهش ياد كرد ،سيماى زن جادوگر ،دگرگون و سياه گشت و رستم او را در بند كشيد و از وى خواست تا چهره واقعى خود را بنمايد و زن ،به صورت ژنده پيرى زشت و پليد نمايان گشت و رستم ميانش را به خنجر به دو نيم كرد و از آنجا روى به راه آورد .


چون رستم خان چهارم را پشت سر نهاد ،به بيابانى تيره و تاريك رسيد و از آن گذشت و به روشنايى در آمد و رخش را رها ساخت و خود بر آسود اما دشتبان رخش را در مرغزار يافت و به سوى رستم و رخش شتافت و چوبى بر پاى رستم نواخت و او را پيدا ساخت .


و رستم خشمناك شد و بى آنكه سخن بگويد دو گوش دشتبان را بر كند و دشتبان نالان به نزد اولاد ،پهلوان آن مرز شتافت و از او يارى خواست و اولاد ،سپاهى بر گرفت و با رستم به نبرد پرداخت (و اين پنجمين خان سفر رستم بود )اما رستم سپاه اولاد را پراكنده ساخت و اولاد را در كمند خويش گرفتار ساخت و او را پياده ،كشان ،با خود ببرد و با وى بر آن نهاد تا اولاد جايگاه كاوس و ديو سپيد و ارژنگ ...


را به وى بنماياند و او نيز پس از پيروزى ،پادشاهى مازندران را به اولاد بخشد و بدين سان اولاد راه خانه ديو سپيد و همچنين زندان كاوس را به رستم نشان داد تا آنكه رستم به «كوه اسپروز »رسيد كه قرارگاه ارژنگ ديو بود (و ششمين خان سفر .)رستم گرز سام را برگرفت و اولاد را بر درختى بست و به سوى ارژنگ روى آورد و با وى درآويخت و :و پس از اين پيروزى ،به جايگاه نخستين ،باز آمد ،اولاد را رها كرد و با او رهسپار زندان كاوس در مازندران گشت و كاوس را يافت و از كاوس نشان جايگاه ديو -سپيد را گرفت و دانست كه درمان چشم كاوس «به خون دل و مغز ديو سپيد »است .


رستم هفتمين خان سفر را آغاز كرد و از هفت كوه گذشت تا به غارى رسيد كه ديو سپيد در آنجا بود ،پس درنگ كرد تا روز فرا رسيد و ديوان را گاه خواب فراز آمد ،آنگاه رستم به ديوان حمله برد و بسيارى از آنان را كشت و ديگران گريختند و رستم به جايگاه ديو سپيد راه يافت و با او در آويخت .


و به نزد كاوس شتافت و او را از كشته شدن ديو سپيد آگاه كرد و خون ديو سپيد را در چشم كاوس چكانيد و او بينايى خود را بازيافت و رستم را ستودن گرفت و نامه‏اى به شاه مازندران نگاشت و او را به جنگ فراخواند و نامه را به رستم داد و رستم رهسپار درگاه شاه مازندران گشت .بزرگان مازندران او را پذيره شدند و رستم قدرت نمايى را ،درختى بر كند و به سوى آنان پرتاب كرد كه بسيارى از سواران در زير شاخه‏هاى درخت ماندند و چون سوارى براى آزمايش رستم دست وى را فشرد ،رستم خنديد و :و پهلوانى ديگر به نام «كلاهور »را نيز به همان سرنوشت دچار ساخت (كلاهور )و به نزد شاه مازندران رفت و شاه مازندران از بيم ،او را در پيش خود نشاند و گرامى داشت ؛اما چون پيشنهاد كاوس را نپذيرفت و پيام وى را بدرشتى پاسخ داد ،رستم برخاست و رو به راه نهاد و خلعت شاه مازندران را نيز نپذيرفت :و به نزد كاوس باز آمد و سپاه آراست و به جنگ شاه مازندران روى آورد و پس از آنكه «جويان »پهلوان مازندران را مغلوب ساخت ،نيزه‏اى برگرفت و به شاه مازندران حمله برد و :پس رستم آن سنگ را برگرفت و به پيش سراپرده شاه آورد و آن را به ايرانيان سپرد و شاه مازندران را گفت كه يا سنگ را با گرز خرد خواهد كرد يا خود را بنماياند و شاه مازندران از بيم خود را نمود و رستم او را دستگير ساخت و به سوى كاوس روى نهاد :و كاوس فرمان داد تا شاه مازندران را كشتند و به تقاضاى رستم ،اولاد را فرمانرواى مازندران ساخت و خود رستم را هديه‏هاى بيشمار داد و رستم به نيمروز باز گشت .


كاوس به يارى پهلوانان خود جهانگشاييها كرد و به هاماوران رفت ولى در هاماوران شاه يمن او را فريفت و به زندان افگند و از سوى ديگر افراسياب به ايران تاخت و زن و مرد و كودك ايرانى را بنده ساخت و مردم ايران به سوى زابلستان روى نهادند و به نزد رستم آمدند :و رستم پس از آنكه از كار كاوس و سپاهش بنيكى آگاه گشت و از كابل ،سپاه خواست و آماده نبرد شد ،نامه‏اى به كاوس نوشت و نامه‏اى براى شاه هاماوران فرستاد و از وى خواست تا كاوس را رها سازد :شاه هاماوران درخواست رستم را نپذيرفت و او را به نبرد فراخواند و رستم با او پيكار كرد و شاه هاماوران از وى گريخت و از شاهان مصر و بر بر يارى خواست و آنان وى را به سپاه كمك كردند و رستم كه پيمان شاهان سه كشور را ديد ،نهانى كس به نزد كاوس فرستاد و گفت كه چون از جان وى بيمناك است نمى‏خواهد با اينان بجنگد اما كاوس رستم را به نبرد فرمان داد و رستم نبرد آغاز كرد و شاه شام را گرفتار ساخت و شاه هاماوران چاره‏اى جز آشتى نيافت و پذيرفت كه كاوس و پهلوانان ايرانى را رها سازد .


رستم نيز چون كاوس آزاد شد گنج سه پادشاه مصر و بربر و هاماوران رابه سرا پرده كاوس برد .


پس از رهايى كاوس ،افراسياب به نبرد با وى پرداخت اما سپاهش آسيب فراوان ديدند و افراسياب كه رستم را عامل شكست خود مى‏دانست سپاه خويش را گفت كه هر كس رستم را گرفتار سازد :اما كسى را ياراى برابرى با رستم نبود و سپاه افراسياب سرانجام شكست خوردند و گريختند و كاوس جهان پهلوانى به رستم داد .اما چون كاوس به آسمان پرواز كرد و در بيشه شير چين آمل فرود آمد ،رستم او را از اين كار نكوهش كرد .


نام ديگر رستم برادر زاد فرخ از سرداران خسروپرويز كه با دوازده هزار سپاه سر از فرمان خسرو پرويز پيچيد .


همچنين پسر هرمزد و از سرداران يزدگرد سوم كه به فرمان يزدگرد به رويارويى با سعد وقاص شتافت .رستم كه دانايى هوشمند و ستاره شناسى خردمند بود ،سى ماه در قادسيه با تازيان جنگيد اما سرانجام چون راز اختران را دريافت و دانست كه شكست خواهد خورد نامه‏اى به برادر خود نوشت و او را از آينده ايران و سپاه آگاه ساخت .


تازيان به رستم پيشنهاد كرده بودند كه از قادسيه تا رود فرات را به ايرانيان ببخشند و از آن سو ايشان را باشد تا از شاه ايران فرمانبردارى كنند اما رستم مى‏انديشيد :رستم در نامه خود برادرش را به فرمانبردارى از يزد گرد و يارى دادن به وى سفارش كرد و افسوس خورد :رستم فرستاده‏اى نيز به نزد سعد فرستاد و آشتى جويى كرد ولى پاسخ سعد موافق خواست وى نبود بنابر اين تصميم به ادامه نبرد گرفت و براى سعد پيغامى ديگر فرستاد .پس سپاه آراست و سه روز با تازيان كه تنها در انديشه اشغال سرزمينهاي آباد و سرسبز ايران زمين بودند به نبردى سخت پرداخت آنچنانكه و سرانجام رستم با سعد به نبرد تن بتن پرداخت و اسب سعد را بكشت و سعد پياده شد و رستم براى آنكه كار وى بسازد از اسب خود فرود آمد ولى در ميان گرد و خاك نبرد ،لحظه‏اى از سعد غافل شد و سعد دشنه اي بر پيكر سردار دلاور ايران فرو برد و وي را بكشت :و با كشته شدن رستم ،شكست در سپاه ايران افتاد و لشكريان رستم به بغداد نزد يزدگرد رونهادند .رستم در تمامي شخصيتهاي تاريخي ايران به عنوان نماد بزرگي و شكوه و قدرت ملي ايرانيان محسوب مي شود و به همين دليل است كه بعد از حمله اعراب آرامگاه شاهنشاهان هخامنشي در كوه مهر به نام نقش رستم شناخته شد . زيرا به باور ايرانيان آرامگاه داريوش بزرگ به عنوان نماد تبلور يافته در نام بزرگ رستم در طول تاريخ ايران بوده است .


رستم در سن ششصد سالگی به نیرنگ نابرادریش شغاد درون چاه افتاد و به همراه اسب خود رخش از دنیا رفت البته او قبل از مرگ با یک تیر برادرش شغاد را کشت. تیر رستم از درخت عبور کرد و باعث دوخته شدن شغاد به درختی شد که پشت آن پنهان شده بود

..


:: بازدید از این مطلب : 1047
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 28 / 10

   بهترین شب در قرآن شب قدر است

×                  بهترین سوره قرآن « یس » است

×                  سوره « حمد » به مادر قرآن معروف است

×                   سوره فجر به سوره امام حسین (ع) معروف است

×                  سوره های اسراء حدید ، حشر ، صف ، جمعه ، نفابن ، واعلی به مسبحات مشهورند . 

×                  86 سوره قرآن مکی ، و 28 سوره مدنی است

 ×                  سوره « یس » به قلب قرآن مشهور است

×                  سوره های سجده ، فصلت ، نجم و علق عزانم مشهورند .

×                  سوره حمد به زبان بندگان نازل شده است .

×                  قرآن کریم در سوره « حمد » خلاصه شده است .

×                   سوره توبه « بسم الله الرحمن الرحیم » ندارد

×                  سوره الرحمن به « عروس » قرآن معروف است

×                  سوره نمل دو « بسم الله الرحمن الرحیم » دارد

×                  سوره حمد دو مرتبه بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده یک بار در مدینه و یک بار در مکه

×                  در سوره « همزه » از افراد عیبجو انتقاد شده است

 ×                  سوره های « فلق » و « ناس » به معوذتین معروفند

 ×                  سوره عادیات منسوب به حضرت علی (ع) است

×                  سوره اسراء به « بنی اسرائیل » معروف است

×                  سوره ای که در شان اهل بیت (ع) نازل شده است سوره « دهر » است .

×                  سوره « حجرات » سوره اخلاق و ادب است

 ×                  داستان گوساله پرستی بنی اسرائیل در سوره « طه » بیان شده است .

×                  آیه الکرسی در سوره بقره قرار دارد .

×                  آیه معروف « و ان یکاد الذین کفروا ... » در سوره قلم قرار دارد . ×                  دعای « ربنا آتنا فی الدنیا حسنه ... » در سوره بقره آیه 201 می باشد .

×                  در آیه 7 سوره احزاب نام پنج تن از پیامبران اولوالعزم  بیان شده است .

 ×                  آیه معروف « امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف و السو ء » در سوره نمل آیه 62 می باشد .

×                  آیه ای که سر بریده امام حسین (ع) در شام تلاوت فرمودند آیه 9 سوره کهف می باشد .

×                  آیه حجاب در سوره نور آیه 31 می باشد .

×                  آیه مشهور ولایت در سوره مائده آیه 55 می باشد .

×                  آیه ای که 5 وقت نمازهای یومیه در ان آمده است در سوره اسراء و آیه 78 می باشد .

×                  در آیه 6 سوره مائده مراحل وضو بیان شده است 

 ×                  به آیه « اناالله و انا الیه راجعون » « استرجاع » می گویند . ×                  منفورترین کار حلال نزد خداوند « طلاق » است .

×                  داستان معراج حضرت محمد (ص) در سوره اسراء بیان شده است  .

×                  حضرت عیسی (ع) هم اکنون زنده است .

×                  حضرت یحیی (ع) به خاطر حمایت از عفعت و حجاب به شهادت رسید .

×       نام گرامی پیامبر (ص) 5 بار در قرآن آمده است ، 4 بار به نام محمد (ص) و یک بار به نام احمد در سوره صف آیه 6 .

×                  پیامبری که به هم سخن خدا ملقب شده است حضرت موسی (ع) « کلیم الله » می باشد .

 ×                  حضرت نوح به « شیخ الانبیاء » معروف است .

×                  حضرت هود بر قوم عاد مبعوث شد .

×                  لقب حضرت محمد (ص) حبیب الله است .

×                  پیامبر اکرم (ص) هنگام تلاوت آیه 61 سوره یونس می گریست . ×       پیامبرانی که با همدیگر در یک زمان می زیستند عبارتند از ( ابراهیم و لوط ) ، ( یوسف و یعقوب ) ، ( موسی و هارون) .

×                  حضرت ایوب (ع) نمونه صبر و بردباری بود .

×                  کتاب حضرت داود (ع) زبور بود .

×                  حضرت ابراهیم (ع) جد اول حضرت محمد (ص) بوده اند . ×                  حضرت زکریا کفالت حضرت مریم را بر عهده داشت .

×       آیه 86 سوره هود اولین آیه ای است که حضرت مهدی (ع) هنگام ظهورشان بر زبان مبارکشان جاری می سازد .

 ×                  آیه 3 سوره مائده که درباره خلافت و جانشینی علی (ع) است آخرین آیه ای است که نازل شده است .

×                  سوره ای که در شأن حضرت زهرا (س) نازل شده « کوثر » است . ×                  دختر حضرت شعیب (ع) به عفت و حیا مشهور است .

×                  دو زن نمونه که قرآن به آنها اشاره نموده است عبارتند از : آسیه زن فرعون ، مریم مادر عیسی (ع)

×                  زن ابو لهب هیزم کش جهنم است .

×                  دو زن که به گمراهی از آنها نام برده شده است عبارتند از : زن لوط و زن نوح .

×       ستمگرانی که نامشان در قرآن آمده عبارتند از : جالوت ، هامان ، سامری ، نمرود ، فرعون ، قارون و ابولهب .

×                  حیوانی که نمرود را به هلاکت رساند « پشه » بود .

×                  پرندگانی که لشکریان ابرهه را به هلاکت رساندند « ابابیل » نام داشتند .

×                  اصحاب کهف 309 سال در غار خواب بودند .

×                  حیوانی که همراه اصحاب کهف به غار پناه برد سگ بود .

 ×                  لقب حضرت یعقوب (ع) اسرائیل است .

 ×                  قرآن طی مدت 23 سال بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است . ×                  اولین گرد آورنده قرآن حضرت علی (ع) بود .

×                  نخستین مفسر قرآن حضرت علی (ع) بود

×                  نگاه کردن به قرآن کریم عبادت است

×                  سید رضی جمع آوری کننده سخنان حضرت امیرالمومنین در نهج البلاغه است .

×                  نهج البلاغه 239 خطبه ، 79 نامه و 480 حکت ( اندرز  ) دارد . ×                  ماههای حرام در سال ، چهار ماه ذی القعده ، ذی الحجه ، محرم و رجب .

×                  حضرت نوح ، ابراهیم ، موسی ، عیسی و محمد (ص) 5 پیامبر اولوالعزم هستند .

×                  صفات مومنان در سوره شوری ، اهل توکلند ، اهل اطلاعات و نماز ، اهل مشورت ، اهل انفاق هستند

×       در سوره حجرات به سه نوع ادب اشاره می کند . ادب در برابر خدا ، ادب در برابر رسول خدا و ادب مردم در مقابل یکدیگر .

×                  هدف از آفرینش انسانها عبادت خداست .

×       آیه شریفه ، ( ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنو صلو علیه و سلمو تسلیما ) در سوره احزاب آیه 56 می باشد .

×                  خمس که یکی از فروع دین است در آیه 41 سوره انفال بر مسلمانان واجب شده است .

×       نام دیگر قرآن ( فرقان ) جدا کننده حق از باطل است . در سوره فصلت آمده : اعضا بدن انسان در روز قیامت به سخن در می آید و به اموری شهادت می دهند . التماس دعا

 


:: بازدید از این مطلب : 850
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 25 / 10

 

 

روزاول
از كارهايي كه ناچاري انجام دهي لذت ببـــر.
نق زدن تنها تو را خسته تر مي كند و نمي گذارد كار را درست انجام دهي اما اگر با موفقيت مانند يك دوست رفتار كني مثل سگ همه جا به دنبالت خــــــواهد بود
روز دوم
سعي كن كارهايت را از صميم قلب انجام دهي نه به صرف اين كه ناچاري انجام دهي بايد به كارت ايمان داشته باشي.
يك جريان آب ضعيف ، تنها نيمي از باغچه را آبياري مي كند
روز سوم
همه چيز را همانطور كه هست بپذير
خواستن تنها، چيزي را تغيير نمي دهد
خواستن، باد را از وزيدن باز نمي دارد و برف را به آب نبات تبديل نمي كند.
اگر مي خواهي چيزها را بهتر از خودشان تبديل كني، با آنها همان گونه كه هستند مواجه شو
روزچهارم
تمرين كن تا از درون شاد باشي اجازه نده ديگران براي شاد كردن تو تصميم بگيرند خودت رئيس كارخانة شادي سازي باش
روزپنجم
ذهنت را همانند ابر سفيدي كه در آسمان است، آزاد كن تلاش كن، اما نتايج كار را واگذار تا با هم كار بيايند
براي ابر چه فرقي مي كند باد از كدام سو بوزد چرا وقتت را براي چيزي كه در كنترل تو نيست، تلف مي كني؟
روزششم
وقتي تصميم به انجام كاري مي گيري، از خود نپرس : من چه مي خواهم ؟
بلكه بپرس : چه كاري به نفع همه است ؟
اگر به فكر منافع ديگران باشي، ديگران در كنارت كار خواهند كرد و كمكت خواهند كرد تا موفق شوي
روز هفتم
هنگام تصميم گيري ابتدا نبايد بپرسي، از اين كار چه نفعي عايدم خواهد شد؟
پرسش درست اين است كه : چه كاري به نفع همه است؟
خانه زماني مستحكم خواهد شد كه همة ديوارهايش استوارباشند
روزهشتم
وقتي كار به مشكل مي خورد، نه ديگران را سرزنش كن و نه خود را، انسان وقتي شنا ياد مي گيرد كه از فرو رفتن در آب نترسد
روزنهم
براي موفقيت در هر كار، بايد ابتدا تصوير واضحي از نقشة كار داشته باشي.
آن گاه، همان طور كه در باد شديد، نخ بادبادك را محكم نگه مي داري،
بايد هدفت را هم به همان محكمي نگه داري
روزدهم
اگر طرحي در عمل مشكل تر از آن شد كه فكر مي كردي، دلسرد نشو.همه چيز اين دنيا همين طور است،
خصوصاً اگر ارزشمند باشد لاجرم خود حبابي بيش نبود، زيبا اما توخالي
روزيازدهم
مشكلات ما را قوي و به سمت پيروزي هاي بزرگ تر هدايت مي كنند.
كوهنوردي آسان نيست، اما منظره اي هم كه از قله كوه ديده مي شود، بسيار زيباست
روز دوازدهم
اراده ات را قوي كن خود را وارد به انجام كارهايي كن كه برايت مشكل اند  سپس آنها را با جديت انجام بده
بعد ازمدتي خواهي ديد كه اراده ات همانند گرزي فولادي سخت و درخشان شده است
روز سيزدهم
باانرژي كامل روي كارهايت تمركز كن.
شيشه هاي رنگي كليسا، هنگام عبور نور از آنها بسيار زيبا و درخشان مي شوند.
كارهايت را هم اگر با انرژي انجام دهي، شفاف و زيبا خواهند شد
روز چهاردهم
هنگامي كه قصد انجام كاري را داري، از خود نپرس ديگران آن را چگونه و با چه روشي انجام داده اند ؟
بلكه بپرس : چگونه مي توانم آن را درست و به بهتـــــــــرين وجه ممكن انجام دهم.
اين را بدان كه همواره حقيقتي تازه در انتظار كشف شدن است بدون احساس وجود اين حقايق، كريستف كلمب
هرگز به آمريكا نمي رسيد و گراهام بل تلفن را اختراع نمي كرد
روزپانزدهم
هر كاري را با جان و دل انجام بده.
اگر شعاع انرژي ات را مانند ذره بيني كه نور خورشيد را متمركز مي كند، روي موانع تمركز دهي،
هر مانعي كه سر راهت باشد خواهد سوخت
روزشانزدهم
امروز را آغازي تازه بدان  چرا به چيزي كه ديروز اتفاق افتاده، يا انجام شده فكر مي كني؟
زندگي رودخانه اي است كه مدام به سمت آينده در جريان است.
هيچ قطره اي از آن دوبار از زير يك پل رد نمي شود.
كار را با روشي تازه انجام بده، بهتر از هميشه.
روزهفدهم
افكار و روياهايت را بسط بده هنگامي كه در بيرون چمنزاري پهناوراست كه از هر سو تا افق امتداد دارد
چرا خود را در آغل حبس كني
روز هجدهم
نگذار افكار و ذهنياتت به صورت عادت درآيند.
سعي كن هرگز در جا نزني.هر روز از زاويه اي تازه به كارها نگاه كن.
زندگي يك صحنة پر از ماجراست
به اطرافت نگاه كن: نشانه هاي زيبايي وجود دارند كه به كشفيات تازه اشاره مي كنند.
روز نوزدهم
مهم ترين چيز احساسي است كه نسبت به كارت داري.
وجود رنگ هاي تيره در يك تابلوي نقاشي نشانة افسردگي نقاش آن تابلوست
رنگ هاي روشن، حاكي از وجود روشنايي و انرژي در زندگي نقاش آن تابلوست.
هر كاري را با شادي انجام بده، تاديگران را هم شاد كني
روز بيستم
زندگي مثل يك تاب است كه هم مي تــــــــــواند سرگرم كننده باشد و هم حال به هم زن.
اگر هر بار كه تاب مي خوري احساس شگفتي كني، لذت تاب خوردن را احساس خواهي كرد.
در زندگي هم هر بار كه كاري را انجام مي دهي، از انجام آن شگفتي احساس كن
روز بيست ويكم
حرف حق را بپذير و كاري به گويندة آن نداشته باش.
مثلاً اگر بوي دود را احساس مي كني و طوطي ات فرياد بزند كه  خانه آتش گرفت آيا به مهمانهايت خواهي گفت اين طوطي نمي فهمد چه مي گويد؟
روز بيست و دوم
عقايد را با حقايق اشتباه نكن.
حقيقت مانند دانة بادام است، و عقايد پوستة آن دانة بادام هستند.
اگر به دنبال حقيقت هر چيز هستي،
بايد پوسته را بكني، تا خود دانه را ببيني.
روزبيست و سوم
قبل از انجام هر كار مهمي، اول ببين
چه احساسي نسبت به انجام آن داري.
آيا آن كار را مهم مي داني؟ آيا واقعي به نظرت مي رسد؟
آيا به ديگران كمك مي كند؟
روز بيست و چهارم
هنگام غليان احساسات، هيچ تصميم مهمي نگير.
در اين صورت اشتباه خواهي كرد.
اول درونت را آرام كن
ذهن مانند يك درياچه است.
هنگام غليان احساس، درياچه مواج است.
درياچه هنگامي نور ماه را منعكس مي كند كه آرام باشد.
روزبيست و پنجم
هنگام مواجه شدن با مشكلي يادت باشد كه حتماً راه حلي وجود دارد.
زيرا هر چيز با جفتش به وجود مي آيد.
بعد از هر سقوطي ، صعودي و بعد از هر شبي، روزي وجود دارد.
ذهنت را روي راه حل ها متمركز كن.
براي بيرون آمدن از يك اتاق بايد در را پيدا كني،
نه اين كه به ديوارها فكر كني.
روز بيست و ششم
همواره از نعمتهايي كه زندگي به تو بخشيده است،
شاد باش و به خاطر آنچه كه نداري گله مند نباش.
ساختمان با سنگ هايي ساخته مي شود كه در دسترس اند،
نه با سنگ هاي حياط خانة ديگران.
روز بيست و هفتم
سعي كن مثل ماشين خرابي كه خاموش نمي شود،
دائماً در حال عذرخواهي نباشي.
با اين كار توجه ديگران را به اشتباهاتت جلب خواهي كرد.
تلاش كن كه بهترين را انجام دهي.
آن گاه لبخند بزن و حركت كن
تنها خداوند كامل است.
روز بيست و هشتم
هر كار خيري كه در اين دنيا انجام دهي،
بيش از هر كس به خودت كمك خواهد كرد،
به تو قدرت و انرژي و درك بيشتر خواهد بخشيد.
اگر خودت نقاشي كني، ديگران از تماشاي آن لذت خواهند برد.
ضمن آنكه در حين كارتجربه ات هم در نقاشي بيشتر شده است
روز بيست و نهم
براي عمل كردن از درونت فرمان بگير.
براي تفكر از درونت راهنمايي بجو.
زيرا درك و آگاهي را بايد دريافت كني و نمي تواني خودت خلق كني.
زمين هنگامي گرم مي شود كه به سمت خورسيد متمايل باشد
روز سي ام
هر چيز كه راست و درست باشد،به نفع تو و ديگران خواهد بود
خداوند بهتر از هر كس مي داند كه چه چيز به تو شادي واقعي مي بخشد.
آيا يك گياه مي فهمد كه باد، آن را تقويت مي كند يا باران ملال آور باعث رشد گل هاي زيبا مي شود
روز سي و يكم
هرگز مغرور نشو،زيرا غرور ميكروبي كشنده است غرور به تدريج عقل را زايل مي كند و باعث مي شود هيچ كاري را بدرستي انجام ندهي


:: بازدید از این مطلب : 858
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 25 / 10




سخنان زیبا ...

 

روزي خورشيد و باد با هم در حال گفتگو بودند و هر كدام نسبت به ديگري ابراز برتري ميكرد، باد به خورشيد مي گفت كه من از تو قويتر هستم، خورشيد هم ادعا ميكرد كه او قدرتمندتر است. گفتند بياييم امتحان كنيم، خب حالا چه طوري؟

 ديدند مردي در حال عبور بود كه كتي به تن داشت. باد گفت كه من ميتوانم كت آن مرد را از تنش در بياورم، خورشيد گفت پس شروع كن. باد وزيد و وزيد، با تمام قدرتي كه داشت به زير كت اين مرد مي كوبيد، در اين هنگام مرد كه ديد نزديك است كتش را از دست بدهد، دكمه هاي آنرا بست و با دو دستش هم آنرا محكم چسبيد.

 باد هر چه كرد نتوانست كت مرد را از تنش بيرون بياورد و با خستگي تمام رو به خورشيد كرد و گفت: عجب آدم سرسختي بود، هر چه تلاش كردم موفق نشدم، مطمئن هستم كه تو هم نمي تواني.

 خورشيد گفت تلاشم را مي كنم و شروع كرد به تابيدن، پرتوهاي پر مهرش را بر سر مرد باريد و او را گرم كرد. مرد كه تا چند لحظه قبل با تمام قدرت سعي در حفظ كت خود داشت ديد كه ناگهان هوا تغيير كرده و با تعجب به خورشيد نگريست، ديد از آن باد خبري نيست، احساس آرامش و امنيت كرد.

 با تابش مدام و پر مهر خورشيد او نيز گرم شد و ديد كه ديگر نيازي به اينكه كت را به تن داشته باشد نيست بلكه به تن داشتن آن باعث آزار و اذيت او مي شود. به آرامي كت را از تن بدر آورد و به روي دستانش قرار داد.

 باد سر به زير انداخت و فهميد كه خورشيد پر عشق و محبت كه بي منت به ديگران پرتوهاي خويش را مي بخشد بسيار از او كه مي خواست به زور كاري را به انجام برساند قويتر است


:: بازدید از این مطلب : 775
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 22 / 10

امروز مدینه را سراسر غم و اندوه فرا گرفته است، چرا که در این روز بود که حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) در سال 11 هجری و سلاله پاکش امام حسن مجتبی(ع) در سال 50 هجری، تنها به فاصله کم‌تر از 40 سال از یکدیگر به لقاء الله پیوستند.

با این وجود، گنبد خضرای نبی(ص) سال‌هاست که زوار عاشق را به سوی خود می‌کشاند، اما بارگاه ائمه بقیع از 1344 هجری یعنی 89 سال پیش که تخریب شد، دیگر گنبد و بارگاهی ندارد و  زوار عاشق اهل‌بیت از پشت نرده‌های بقیع یا با فاصله دور به زیارت می‌روند و از دور این چنین سلام می‌دهند: سلام بر ائمه بقیع که سایبان خستگی‌های تربت پاکتان، تنها و تنها، بال کبوترانی است که روز و شب بر آن خاک بوسه می‌زنند!

* پیغام معاویه برای جعده

شیخ مفید(ره) در کتاب «الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد» خود که به «الارشاد» معروف است، در فصل مربوط به شهادت امام حسن(ع) ماجرای شهادت آن حضرت را چنین بازگو می‌کند:

معاویه برای جَعده، دختر اشعث بن قیس پیغام فرستاد که «أَنِّی مُزَوِّجُکِ یَزِیدَ ابْنِی‏ عَلَى أَنْ تَسُمِّیَ الْحَسَنَ»، من تو را به ازدواج پسرم یزید در می‌آورم به شرط آنکه حسن(ع) را مسموم کنی و او را به قتل رسانی و هزار درهم نیز برای او فرستاد.

*سفارش‌های امام حسن(ع) به برادرش

زمانی که لحظه شهادت امام حسن(ع) نزدیک شد، آن حضرت برادرش حسین(ع) را طلب کرد و در آن لحظات پایانی به او گفت: «یَا أَخِی إِنِّی مُفَارِقُکَ وَلَاحِقٌ بِرَبِّی جَلَّ وَعَزَّ وَقَدْ سُقِیتُ السَّمَّ»، اى برادر! به زودى از تو جدا مى‏شوم و به دیدار پروردگار خود، نائل می‌شوم، مرا مسموم کرده‌اند و امروز پاره جگرم در میان طشت افتاد؛ می‌دانم چه کسى این جفا را بر من کرده و این ظلم از کجا سرچشمه گرفته؛ من در پیشگاه خدا با وى دشمنى خواهم کرد؛ ولی سوگند به حقى که بر تو دارم، از تو می‌خواهم که این پیشامد و مرتکب آن را تعقیب مکن و منتظر قضای الهی درباره من باش.

«فَإِذَا قَضَیْتُ فَغَمِّضْنِی وَغَسِّلْنِی وَکَفِّنِّی وَاحْمِلْنِی عَلَى سَرِیرِی إِلَى قَبْرِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ(ص) لِأُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ رُدَّنِی إِلَى قَبْرِ جَدَّتِی فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهَا فَادْفِنِّی هُنَاکَ»؛

هر گاه من از دنیا رفتم، چشم مرا بپوشان و غسل بده و کفن کن و بر تخته‌ای (تابوتی) گذارده؛ کنار مزار جدم رسول خدا(ص) ببر تا تجدید عهدى کنم، سپس مرا به سوی قبر جده‏ام فاطمه بنت اسد (مادر امیرالمؤمنین) منتقل کن و در آنجا به خاک بسپار.

سپس فرمود: به زودى خواهى دید، جمعى به این گمان که مى‏خواهى مرا در کنار قبر جدم به خاک بسپاری، براى جلوگیرى گرد هم مى‏آیند و مقابلتان می‌ایستند، اکنون به تو سفارش مى‏کنم براى خاطر خدا سعى کن در پاى جنازه من، خونی ریخته نشود.

پس از آن درباره خانواده و فرزندانش و آنچه از او باقی می‌ماند، به امام حسین(ع) وصیت کرد و نیز آنچه را که امیرالمومنین(ع) هنگام شهادت و انتقال امامت به امام حسن(ع) به او وصیت کرده بود، به برادرش امام حسین(ع) وصیت کرد.

بعد از آنکه امام حسن(ع) چشم از دنیا فرو بست؛ امام حسین(ع)، برادر را غسل داد و کفن کرد و بر روى سریری گذارد تا طبق وصیتش براى آخرین وداع، بدن مطهرش را کنار قبر مقدس رسول خدا(ص) ببرد.

*عقده‌گشایی مروان حکم در هنگام تشییع پیکر امام حسن(ع)

مروان و سایر بنی امیه که جزو دار و دسته او بودند، یقین کردند که مردم مشایعت کننده قصد دارند بدن مطهر را در کنار رسول خدا(ص) به خاک بسپارند، از این رو خود را مجهز به تجهیزات نبرد کردند و با اجتماع خود راه را بر کاروان عزادار بستند.

«فَلَمَّا تَوَجَّهَ بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَى قَبْرِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) لِیُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً أَقْبَلُوا إِلَیْهِمْ فِی جَمْعِهِمْ وَلَحِقَتْهُمْ عَائِشَةُ عَلَى بَغْلٍ وَهِیَ تَقُولُ مَا لِی وَلَکُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُدْخِلُوا بَیْتِی مَنْ لَا أُحِبُّ»

همین که امام حسین(ع) بدن مبارک را به سوی مزار شریف حرکت دادند تا تجدید عهدی با جدش رسول خدا کرده باشد؛ طرف مقابل (پیروان سقیفه) در قالب جماعتی در مقابلشان صف آرایی کردند و مانع آن‌ها شدند، عایشه هم سوار بر قاطری به جمع آن‌ها ملحق شد، در حالی‌که می‌گفت: ما را با شما چه کار؟! می‌خواهید کسی را وارد خانه من کنید که محبتی نسبت به او ندارم؟

مروان که زمینه را برای عقده‌گشایی مناسب دید، دهان باز کرد و گفت: «أَ یُدْفَنُ عُثْمَانُ فِی أَقْصَى الْمَدِینَةِ وَیُدْفَنُ الْحَسَنُ مَعَ النَّبِیِّ»؛ عثمان در دورترین نقطه مدینه دفن شود و حسن در کنار پیامبر؟ چنین چیزی نشدنی است!

و بعد با جمله «وَأَنَا أَحْمِلُ السَّیْفَ»، تشیع کنندگان را تهدید به جنگ و برخورد شدید کرد، نزدیک بود، فتنه‌ای به پا شود که ابن عباس جلو رفت و خطاب به مروان گفت: برگرد به همان جایی که بودی؛ ما قصد نداریم این بدن مطهر را در کنار رسول خدا به خاک بسپاریم؛ تنها قصدمان این است که با زیارت دادن این بدن مبارک، تجدید عهدی با رسول خدا شده باشد و بعد از آن به سمت بقیع رفته و او را بنابر وصیت حضرتش در کنار قبر مادربزرگش فاطمه به خاک می‌سپاریم.

مطمئن باش اگر وصیت کرده بود که بدن مطهرش را کنار رسول خدا دفن کنیم، تو کوچکتر از آن بودی که بتوانی مانع ما شوی، اما آن حضرت به خدا و رسولش و نیز حرمت قبر شریفش بیش از دیگران عالم است و می‌دانست که نباید خرابى در آن پدید آید، چنانچه این کار را دیگران کردند و بدون اذن آن حضرت(ص) به خانه‌اش وارد شدند.

*امام حسین(ع) چگونه با فتنه امویان در هنگام مراسم تدفین امام حسن(ع) برخورد کرد

«وَقَالَ الْحُسَیْنُ وَاللَّهِ لَوْ لَا عَهْدُ الْحَسَنِ إِلَیَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَأَنْ لَا أُهَرِیقَ فِی أَمْرِهِ مِحْجَمَةَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ کَیْفَ تَأْخُذُ سُیُوفُ اللَّهِ مِنْکُمْ مَأْخَذَهَا وَقَدْ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ وَأَبْطَلْتُمْ مَا اشْتَرَطْنَا عَلَیْکُمْ لِأَنْفُسِنَا»

امام حسین(ع) فرمود: به خدا سوگند! اگر برادرم با من پیمان نبسته بود که در پاى جنازه او خونی ریخته نشود، می‌دیدید که چگونه شمشیرهاى الهى از نیام بیرون مى‌آمد و دمار از روزگار شما در می‌آوردند!

شما همان روسیاهانی هستید که عهد میان ما و خودتان را شکستید و شرایط آن را باطل ساختید، آن گاه جنازه مظلوم امام مجتبى(ع) را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جدش فاطمه بنت اسد به خاک سپردند.


:: بازدید از این مطلب : 766
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 22 / 10

سید یدالله موسوی

معلم شهید سیدیدالله موسوی

تولد: 34/1/1

شهادت: 65/11/1

محل تولد: رامهرمز

محل شهادت: شلمچه


:: بازدید از این مطلب : 745
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 22 / 10

 

. پیامبر یک حقیقت جاری است در جریان زمان؛ یک حقیقت جاری که پیامش همیشه نامکرر است و همواره شنیده خواهد شد، در مأذنه‌های معنویت...

یا رسول الله (ص)؛ مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد، اما با تکرار صلوات بر تو، نور حضورت را در قلب خود و برای همیشه احساس می‌کنیم.

درود بر تو ای پیام‌آور اخلاق و ایمان، که آن‌چه شرط بلاغ بود، به جای آوردی و هرچه آزار روزگار، بر خود هموار کردی.

درود بر تو که خُلق عظیمت، مکارم اخلاق را به تمامت رساند.

و زیان کارند آنان که بر میراث تو، بر کتاب وحی و عترت پاکت، ستم روا داشتند و فرجام نیک، فقط برای پرهیزکاران است.

یا رسول الله (ص)؛ امروز ماتم سرای دل را به نام تو، سیه پوش کرده‌ایم و نام مبارک تو را با درود و تحیت بر زبان جاری می‌سازیم.

یا رسول الله (ص)؛ با غروب آفتاب تو، کعبه تا قیامت سیه پوش گشته و زمزم، اشک عزا به رخسار مکه می‌ریزد.

پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند:

دو خصلت است که نیک‌تر از آن نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به بندگان خدا. نهج الفصاحة، ص 303، ح 144

حضرت محمد

 

ای امت رسول، قیامت بپا کنید                                لبریز، جام دیده ز اشک عزا کنید

 در ماتم پیمبر و تنهایی علی                                  باید برای حضرت زهرا دعا کنید

                        داغ پیغمبر است و بلایی‌ست بس عظیم                     

  حیدر غــریب گشتـه و زهـرا شده یتیم

 

ختم رسل به سوی جنان می‌کند سفر                     جان جهانیان ز جهان می‌کند سفر

 ریزید خون ز دیده که در آخر صفر                             کز پیکر وجود، روان می‌کند سفر

                        دریای اشک، ملک خداوند سرمد است                    

   بــاور کنیــد روز عــزای محمّد است

 

جان جهان ز پیکر هستی جدا شده                         خاموش، شمع محفل نورالهدی شده

 ملک خداست غرق در اندوه و اضطراب                     واویلتا عزای رسول خدا شده

                        عالم ز دود فتنه سیه ‌پوش می‌شود                      

حقّ علـی و آل، فـراموش می‌شود

 

باور کنید قامت حیدر خمیده است                            رنگ از عذار حضرت زهرا پریده است

 باور کنید بغض حسن مانده در گلو                          خونِ ‌دل حسین به صورت چکیده است

                        خورشید، رنگ باخته و روز، چون شب است                        

یک کربلا غـم است که در قلب زینب است

 

سوگ رسول یا که غم بی‌نهایت است                      یا نقش شکستن رکن هدایت است

 تیغ سقیفه گشته حمایل به دست خصم                او را هوای حمله به بیت ولایت است

                            امت پس از نبـی ره طغیان گرفته‌اند                       

    با دست فتنه دامن شیطان گرفته‌اند

 

پیغمبری که دست دو عالم به دامنش                      با آن که آب غسل نخشکیده بر تنش

آزرد باغ لاله‌اش از نیش خارها                                دیدند حمله‌های خزان را به گلشنش

                             اجر رسالتش چه قَدَر ظالمانه بود                         

     بـر دست دخترش اثر تازیانه بود

 

مردم درِ سرای علی را نمی‌زنند                              جز با لگد به بیت ولا پا نمی‌زنند

 سلمان کجاست؟ بوذر و عمار کو؟ چرا                     اینان سری به حجره ی زهرا نمی‌زنند

                        دیگر مدینه داده ز کف شور و حال را                      

کس نشنـود صــدای اذان بــلال را

 

ای آسمان بگرد و دل از غصه چاک کن                      خود را نهان چو جسم پیمبر به خاک کن

 دستی برون ز خاک کن ای ختم انبیا                       اشک غم حسین و حسن را تو پاک کن

                        بی‌تو جهـان دچـار بلایی عظیم شد                       

بردار سر ز خاک! که زینب یتیم شد

 

افتاده پشت سر همه آیات ذوالجلال                         قرآن چو حرمت نبوی گشته پایمال

 اجر نبی به کشتن زهرا ادا شود                             زهرا زند به پشت درِ خانه بال‌بال

                        حامی دین و یار ولی کیست؟ فاطمه                        

اول شهیـد راه علـی کیست؟ فاطمه

 

یارب! به اشک چشم علی، خون فاطمه                   آن فاطمه که عرش خدا راست قائمه

 بیش از هزارسال، شب و روز و ماه و سال                دارد به این دعا همه شب شیعه زمزمه

   با تیغ مهدی‌اش دل ما را صفا بده

بـر سینه ی شکستـه ی زهـرا شفا بده

 

اسلام، سرشکسته ی اعدا نمی‌شود                      مهر علی برون ز دل ما نمی‌شود

 درمان زخم سینه ی مجروح اهل ‌بیت                      جز با ظهور مهدی زهرا نمی‌شود

«میثم» هماره باشدش این ذکر بر زبان

عجّــل علـی ظهـورک یا صاحب ‌الزمان


:: بازدید از این مطلب : 739
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 21 / 10

 

چون به كتاب هاى تاریخى مراجعه مى‏كنیم درمى‏یابیم كه شهادت امام رضا(ع) به دست مامون به وسیله سم، حتى در زمان مامون نیز امرى معروف و بر سر زبان هاى مردم بود. به طورى كه مامون خود از این اتهام شِكوه مى‏كرد كه چرا مردم او را عامل مسموم كردن امام مى‏پنداشتند!

 

در روایت آمده كه هنگام مرگ امام(ع) مردم اجتماع كرده و پیوسته مى‏گفتند كه این مرد - یعنى مامون - وى را ترور كرده است. در این باره آنقدر صدا به اعتراض برخاست كه مامون مجبور شد محمد بن جعفر، عموى امام، را به سویشان بفرستد و براى متفرق كردنشان بگوید كه امام(ع) امروز براى احتراز از آشوب از منزل خارج نمى‏شود.(12)

 

ابن خلدون علت قیام ابراهیم فرزند امام موسى(ع) را آن دانسته كه وى مامون را متهم به قتل برادرش مى‏نمود.(13)ابراهیم نیز به اتفاق مورخان به دست مامون مسموم گردید. برادرش نیز زید بن موسى كه در مصر شورش كرده بود به دست همین خلیفه مسموم شد. این كه یعقوبى نوشته كه مامون ابراهیم و زید را مورد عفو قرار داد (14)منافاتى با آن ندارد كه مدتى بعد با نیرنگ به ایشان سم خورانیده باشد. چه آنان به خونخواهى برادر خود برخاسته بودند و عفو مامون یك ژست ظاهرى مى‏بود.

 

طبق نقل برخى از منابع تاریخى یكى دیگر از برادران امام رضا(ع) به نام احمد بن موسى چون از حیله مامون آگاه شد. همراه سه هزار تن - و به روایتى دوازده هزار - از بغداد قیام كرد. كارگزار مامون در شیراز به نام «قتلغ خان‏» به امر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از كشمكشهایى هم او هم برادرش «محمد عابد» و یارانشان را به شهادت رسانید.(15)

 

در آن ایام برادر دیگر امام رضا(ع) به نام هارون بن موسى همراه با بیست و دو تن از علویان به سوى خراسان مى‏آمد. بزرگ این قافله خواهر امام رضا یعنى حضرت فاطمه(ع) بود (16). مامون ماموران انتظامى خود را دستور داد تا بر قافله بتازند. آنها نیز همه را مجروح و پراكنده كردند. هارون نیز در این نبرد مجروح شد ولى سپس او را در حالى كه بر سر سفره غذا نشسته بود غافلگیر كرده به قتل رساندند.(17)

 

مى‏گویند حتى به حضرت فاطمه(ع) نیز در ساوه زهر خورانیدند كه پس از چند روزى او هم به شهادت رسید.(18)

 

دیگر از قربانیان مامون، برادر دیگر امام(ع) به نام حمزة بن موسى بود.

 

با توجه به این وقایع درمى‏یابیم كه مساله شهادت امام به دست مامون در همان ایام نیز امرى شایع میان مردم گردیده بود.

 

پیشگویى امام(ع) و اجدادش

 

افزون بر تمام آنچه كه گذشت ‏یاد این نكته نیز لازم است كه امام رضا(ع) شهادتش را به وسیله زهر، خود بارها پیشگویى كرده بود. به علاوه، اجداد پاكش نیز سال ها پیش از وى، رویداد شهادت امام رضا(ع) را خبر داده بودند.

 

مى‏توان روایات وارد شده در این زمینه را به سه طبقه تقسیم كرد:

 

1 - آن دسته از روایات كه از لسان مبارک پیغمبر(ص) یا ائمه(ع) نقل شده و حاكى از به شهادت رسانیدن امام رضا در طوس است. در این باره پنج ‏حدیث وارد شده است.

 

2 - آن دسته از روایات كه از خود امام رضا(ع) نقل شده كه شهادتش به دست مامون و دفنش را در طوس كنار قبر هارون، پیشگویى نموده است.

 

این بود بررسی اجمالی نحوه شهادت امام رضا علیه السلام، که امید است به دست یافتن حقیقت کمک بنماید


:: بازدید از این مطلب : 784
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 21 / 10

 گالري عکس مسجد النبي (1)28 صفر رحلت پيغام دار آخرين، خاتم نبوت را نگين، حضرت رسول واپسين، عينيت قرآن کريم، حضرت رسول اکرم صلی‌الله عليه و آله بر مسلمانان جهان خصوصا همتبارانم سادات جلیله میرسالاری تسليت باد.

 

در سال يازدهم هجرت رسول اكرم (ص) در آخرين سفرحج (در عرفه)، در مكه و در غديرخم، در مدينه قبل از بيمارى و بعد از آن در جمع ياران و يا در ضمن ‏سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هيچ ابهام، از رحلت ‏خود خبر داد. چنان كه قرآن رهروان رسول خدا (ص) را آگاه ساخته بود كه ‏پيامبر هم در نياز به خوراک و پوشاک و ازدواج و وقوع بيمارى و پيرى مانند ديگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد. پيامبر اكرم (ص) يك ماه قبل از رحلت فرمود: «فراق نزديک شده و بازگشت ‏به سوى خداوند است. نزديک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم و من دو چيز گران در ميان شما مى ‌گذارم و مى‌‏روم: كتاب خدا و عترتم، و خداوند لطيف و آگاه به من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر برمن ‏وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود».

در حجه‌‏الوداع در هنگام رمى‏ جمرات فرمود: «مناسک خود را از من ‏فرا گيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم و هرگز مرا ديگر در اين جايگاه نخواهيد ديد».

روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگين ‏و نگرانند. پيامبر در حالى كه به فضل بن عباس و على بن‌ابى‏طالب (ع) تكيه داده بود به سوى مسجد رهسپار گرديد و پس ازدرود و سپاس پروردگار، فرمود: «به من خبر داده‏ اند شما از مرگ ‏پيامبر خود در هراس هستيد. آيا پيش از من، پيامبرى بوده است كه‏ جاودان باشد؟! آگاه باشيد، من به رحمت پروردگار خود خواهم ‏پيوست و شما نيز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهيد شد».

روزی ديگر پيامبر (ص) با کمک علی (ع) و جمعی از ياران خود به قبرستان بقيع رفت و برای مردگان طلب آمرزش کرد . سپس رو به علی (ع) کرد و فرمود:  «کليد گنجهای ابدی دنيا و زندگی ابدی در آن، در اختيار من گذارده شده و بين زندگی در دنيا و لقای خداوند مخير شده‌ام، ولی من ملاقات با پروردگار و بهشت الهی را ترجيح داده ام».

در چند روز آخر از زندگى رسول اكرم (ص) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود:

«اى مردم! آتش فتنه‏‌ها شعله ‏ور گرديده و فتنه‏‌ها همچون پاره‏هاى امواج تاريک شب روى آورده است. من در روز رستاخيز پيشاپيش شما هستم و شما در حوض کوثر بر من در می آئيد. آگاه باشيد که من درباره ثقلين از شما می پرسم، پس بنگريد چگونه پس از من درباره آن دو رفتار می‌کنيد، زيرا که خدای لطيف و خبير مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نمی شوند تا مرا ديدار کنند. آگاه باشيد که من آن دو را در ميان شما به جای نهادم ( کتاب خدا و اهل بيتم ). بر ايشان پيشی نگيريد که از هم پاشيده و پراکنده خواهيد شد و درباره آنان کوتاهی نکنيد که به هلاکت می‌رسيد».

آنگاه پيامبر (ص) با زحمت به سوی خانه اش به راه افتاد. مردم با چشمانی اشک آلود آخرين فرستاده الهی را بدرقه می کردند. در آخرين روزها پيامبر به علی (ع) وصيت نمود که او را غسل و کفن کند و بر او نماز بگزارد. علی (ع) که جانش با جان پيامبر آميخته بود، پاسخ داد:  «ای رسول خدا، می‌ترسم طاقت اين کار را نداشته باشم».

پيامبر (ص) علی (ع) را به خود نزديک کرد. آنگاه انگشترش را به او داد تا در دستش کند. سپس شمشير، زره و ساير وسايل جنگی خود را خواست و همه آنها را به علی سپرد.

فردای آن روز بيماری پيامبر (ص) شدت يافت اما او در همين حال نيز اطرافيان خود را درباره حقوق مردم و توجه به مردم سفارش می کرد. سپس به حاضران فرمود:  «برادر و دوستم را بخواهيد به اينجا بيايد».
 
ام سلمه، همسر پيامبر گفت: «علی را بگوييد بيايد. زيرا منظور پيامبر جز او کس ديگری نيست».
 
هنگامی که علی (ع) آمد، پيامبر به او اشاره کرد که نزديک شود. آنگاه علی (ع) را در آغوش گرفت و مدتی طولانی با او راز گفت تا آنکه از حال رفت و بيهوش شد. با مشاهده اين وضع، نواده‌های پيامبر (ص) حسن و حسين (ع) به شدت گريستند و خود را روی بدن رسول خدا افکندند. علی (ع) خواست آن دو را از پيامبر (ص) جدا کند. پيامبر (ص) به هوش آمد و فرمود: «علی جان آن دو را واگذار تا ببويم و آنها نيز مرا ببويند، آن دو از من بهره گيرند و من از آنها بهره گيرم».

سرانجام پيامبر (ص) هنگامی که سرش بر دامان علی (ع) بود، جان به جان آفرين تسليم کرد.

:: بازدید از این مطلب : 1013
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 20 / 10

 

 نوحه ، مرثیه و مداحی رحلت رسول اکرم (ص)


:: بازدید از این مطلب : 661
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 19 / 10

 

نه پیامم نه کلامم
نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم...
گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی
تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی بخود آی
تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی
و گلِ وصل بـچیـنی....


نه مرادم نه مریدم
 


:: بازدید از این مطلب : 627
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 19 / 10

 
 
• بعضي از مثلها حاصل پندهاي دانايان يا پيشوايان مذهبي يا تجربه هاي زندگي مردم است . اينگونه مثل ها را حكمت مي نامند .
•  بعضي گفتار اشخاص نامدار تاريخي يا عادي بوده كه در موقع خاصي خيلي بجا و مناسب بوده و از بس به ذوق ديگران خوش آمده مشهور شده است .
•  بسياري از مثل ها نتيجه داستاني است ، خواه حقيقي يا افسانه اي باشد . در حالي كه مردم از داستان اصلي آن ممكنست بي خبر باشند و يا  ممكنست در هر شهري به صورتي نقل شود .
•  بعضي از مثلها از يك قطعه شعر معروف گرفته شده است مانند، ( از ماست كه بر ماست )كه از شعر معروف ناصر خسرو گرفته شده است .
مثل هاي منظوم گاه ساخته و پرداخته شاعر است و گاهي از مثل هاي ساده گرفته شده و در شعر زيبا و مناسبي جا افتاده و جانشين مثل قديمتر شده است .
 
 
 نمونه هایی از مثل ها ، کنایه ها و اصطلاحات

• او کرد مینش = آب کرد داخلش- کنایه از شلوغ کردن ، آشوب کردن ، دسیسه چسینی ، بزرگ نمایی
• او مراد= آب مراد ، آبی که باعث درمان و برآورده شدن حاجت و آرزو می شود.
• او دراوه = آب درآورد.- کنایه از با اشکال مواجه شدن ، عیبش آشکار شد
• او چاله ریز= آب در اجاق ریز. کنایه از ناامید ، مایوس ، بی عرضه ،عاجز و ناتوان از انجام کارها
• او من دستش نی درا = آب از دستش در نمی آید. – کنایه از خسیس بودن
• او کور= آب کور- کنایه از بخل ورزیدن – کسی که از دادن آب هم به دیگران مضایقه می کند.
• او من سرکو ای کووه= آب در هاون کوبیدن – کنایه از کار بیهوده و عبث انجام دادن
• او ورده =  آب آورده ، اشیاء و شاخه و برگ های که آب همراه خودش می آورد.- کنایه از:کم ارزش بودن.
• او دراو= کنایه از رسیدگی به امور خانه ، خانه داری ، تروخشک کردن اهل خانه ، کدبانوگری
• او تر نی کنه= آب تر نمی کند کنایه از بخل ورزیدن ، کاری برای دیگران انجام نمی دهد
• او مین سرشه= آب توی سرش است. – کنایه از امور بیهوده انجام دادن ، فکر و خیال بیهوده
• او گرم کن = آب گرم کن.-  کنایه از داشتن همسر و کدبانویی که به امور خانه رسیدگی می کند.
• او خردن= آب خوردن . – کنایه  از آسان بودن مانند آب خوردن
• اوسین= آب سار ، آبی که چشم درد را درمان می کند. آب درمان -

• حرف اودار =  حرف آبدار - کنایه از حرف درشت و پر مغز
• اوزیرکه= آب زیرکاه- کنایه از آدم مرموز و بدجنس
• او شو منده هم نی خره = آب شب مانده هم نمی خورد. -کنایه از: روزه شک دار هم نمی گیرد ، تاکید بر درستکاری و پاکدامنی شخصی
• او بی بسم الله نی خوره – بدون بسم الله آب نمی خورد. تاکید بر درستکاری شخص
• او پاکین رهد سر دسس =آب پاکی روی دستش ریخت.- کنایه از: اتمام حجت کردن ، آب پاکی را روی دست کسی ر یختن
• او غوره گرهدن= آب غوره گرفتن -تظاهر به اشک ریختن و گریه کردن
• او و جارو= آب و جارو کردن- کنایه از: رسیدگی به امور خانه داری
• او و نون دادن= آب و نون دادن – کنایه از پذیرایی کردن از کسی است.
• او کم = آب شکم- کسی که بر اثر خوردن آب زیاد در شکمش آب زیادی جمع شود.
• او زمزم= آب زمزم – کنایه از با ارزش بودن آب.
• او ا سرچشمه خراوه= آب از سرچشمه خراب است.- کنایه از کاری از بیخ و بن خراب است. هرچه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک.
• او انگنا=  کنایه از گدایی کردن
• هراو=آب باران که در شکاف و فرورفتگی های صخره ها جمع می شود.
• او مال= کسی که در قبال دریافت دستمزد مزارع را آبیاری می کند.
• برفو= آب برف
• تیزاو= تیزآب
• زیراو زن= زیر آب کسی را زدن
• تی ته نو= سنگی صاف و پهن را بر روی آب پرتاب کردن و شاهد جستن آن روی آب بودن.
• تی ته نو بازی= بازی درآوردن – دست به سر کردن.
• او واوید= آب شد- کنایه از شرمساری  و خجالت کشیدن
• اوش کرد= آبش کرد – کنایه از فروختن – حل کردن
• او رهد سر تشش = آب ریخت روی آتشش- کنایه از خاموش کردن و سرد کردن کسی
• رهدن مین او= ریختن داخل آب – کنایه از تلف کردن – شکست دادن ، افرادی را به آب ریختن و نابود کردن.
• برو مر بنه او سرد= برو دهان به آب سرد بگذار و سیر آب سرد بخور – سر کشیدن آب سرد– کنایه از بی خیال شدن ، آسوده خاطر گشتن
• او سرد مین سرش رهدن= آب سرد روی سر کسی ریختن. کنایه از نامید کردن ، مایوس نمودن
• یک مشک او رهدن مین سرش= یک مشک آب ریختن روی سرش- نامید کردن ، دلسرد نمودن.
• او کرد زیر پاش- آب کرد زیر پاش – کنایه فراری دادن – دور کردن ، عجله کردن.
• او کرد مین سرمون= آب کرد داخل سرمان – کنایه از تعجیل کردن ،در تنگنا قرار دادن و اصرار بر انجام کاری
• او ریختن پشت پا= آب ریختن پشت پای مسافر کنایه از آرزوی بازگشت سریع توام با سلامتی
• او مین دستت بنه گل بیو= آب توی دستت هست بگذار و بیا – کنایه در تعجیل در انجام کاری، با اهمیت نشان دادن احضار کسی
• بدون اجازه او هم نی خوره= بدون اجازه آب هم نمی خورد- کنایه از اطاعت و فرمانبرداری محض.
• اونه بست سرمون= آب را سرمان بست – کنایه از بیرحمی و خباثت.
• او وهش چیره= آب ازش می بارد و می چکد کنایه از خیس بودن و عرق زیاد کردن.
• او وش تک نی کنه= آب ازش چکه نمی کند – کنایه از خسیس بودن  ، نم پس ندادن
• نم پس نی ده = نم پس نمی دهد – کنایه از بخل ورزیدن ، تو داربودن
• او به ریس نید= آب به صورتش نیست- کنایه از رنگ پریدن ، بی رمق شدن
• 


:: بازدید از این مطلب : 1669
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 18 / 10

 

شهید سید نورمحمد موسوی فرد

بدون اجازه و رضایت من به جبهه رفته بود، فرمانده شان به او گفته بود تا رضایت نامه از پدرت نیاوری حق برگشت به منطقه را نداری .او نیز پیش من آمد و درخواست رضایت نامه برای اعزام به جبهه را داشت. برای او یک رضایت نامه نوشته، امضا کردم و انگشت زدم. با خوشحالی بیش از حد شروع به بوسه بر دست و صورت من کرد. به او گفتم این چه کاری است که می کنی؟ گفت: «دوستان و بچه ها همگی می گفتند که پدرت به تو رضایت نامه نمی دهد، چونکه برادرت شهید شده» ولی تو مرا سرفراز کردی و خدا می داند که چقدر از تو راضی هستم. او شهید عارف سید نور محمد موسوی فرد بود که در مورخه21/11/64 به دیدار مولایش شتافت و نام خود را در صحیفه عشق به ثبت رساند.

 

هرگز دست از انتشار دین اسلام و پیروی از ولایت امر بر ندارند و نماز را سبک نشمارند ،زیرا اساس و پایه دین نماز است و نماز را بیشتر در مساجد به جماعت بر پا دارید، در روزهای جمعه به نماز جمعه بروید ، چرا که نماز جمعه یک مسئله بسیار مهم عبادی و سیاسی است و اینکه هرگز دین از سیاست جدا نیست ؛ پس در نماز جمعه شرکت کنید ؛ شبهای جمعه به بهشت زهرای شهدا بروید و قرآن بخوانید زیرا خداوند دلی را که با قرآن آمیخته شود معذب نمی کند.


:: بازدید از این مطلب : 920
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 18 / 10

 

 

  قال امیرالمومنین علیه السلام: ینبغی للعاقل ان یحترس من سکر المال و سکر القدرة و سکرالعلم و سکر المدح و سکر الشباب , فان لکل ذلک ریاحاً خبیثة, تسلب العقل و تستخف الوقار.(1)

امام علی (ع) می فرمایند سزاوار است که انسان عاقل مراقبت نماید از سرمستی ثروت و قدرت و علم وستایش دیگران وجوانی, چه آنکه هرکدام از اینها را وزش هایی خباثت آلود است که عقل را از بین برده و متانت را به کنارمیگذارد.
ثروت و قدرت و علم وستایش و جوانی ,همگی موهبات بشرند, که بواسطه هرکدامشان امتیازی برای او به ارمغان می آورند.
نکته آنکه در تعالیم دینی به کسب و حفظ و قدر شناسی هرکدامشان توصیه شده و اساسامایه امتیاز آدمی هستند, اما از آنجا که بشر در ورطه عمل دچار تندی و کندی است, او را از گرفتاری در حاشیه های امتیازاتش بر حذر داشته اند.
امام مهربان فرمود عاقل , نه حتی فقط مومن, یعنی زیبنده انسان در جهت کمال ,مراقبت از گرفتاری در هر دامی است. این نشان از این است که موهبات زیبنده بشری هم می تواند سد کمال شود و بازدارنده او.
لذا ثروتمندان, قدرتمندان,عالمان,ستایش شدگان , جوانان, هشیار باشید که سرمستی و مدهوشی گذراست, آنچه که می ماند ندای آسمان در درون فطرت هاست. هشیار باشید


:: بازدید از این مطلب : 768
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 18 / 10

سیدامیرسالارcrk52j28wc4oyczcttq.jpg

اى فرزندم! هرگاه خواستى خدا را نافرمانى کنى، جایى را سراغ بگیر که تو را در آن جا نبیند.

اى فرزندم! به اندازه نیازت به خدا، از او اطاعت کن و به اندازه شکیبایى ات بر عذابش، او را نافرمانى نما.
مراقبت از زبان

اى فرزندم! زبان، کلید خیر و شر است. پس جز در خیر، زبانت را مهر و موم کن؛ همان گونه که صندوق طلا و نقره را مهر و موم مى کنى.

لقمان حکیم بسیار سکوت مى کرد. وقتى علت آن را پرسیدند، پاسخ داد: خداوند براى من دو گوش و یک زبان قرار داده، براى اینکه شنیده هایم بیش از گفته هایم باشد.
دانش پژوهى

اى فرزندم! اگر ما بین تو و دانش، دریایى از آتش باشد که تو را مى سوزاند و دریایى از آب باشد که تو را غرق مى کند، براى رسیدن به دانش، آن دو را بشکاف تا دانش را به دست آورى و بیاموزى؛ زیرا در آموختن دانش، راه نمایى و عزّت انسان، و نیز نشانه ایمان و پایه ارکان دین و رضایت خداى رحمان وجود دارد.

اى فرزندم! در مجالس دانشمندان حضور داشته باش و سخنان حکیمان را بشنو؛ زیرا خداوند دلِ مرده را با نور حکمت زنده مى کند؛ چنان که زمین مرده را با آب باران حیات مى بخشد.
مراقبت بر نماز

اى فرزندم! مبادا خروس، زرنگ تر از تو و مراقب تر از تو بر نمازها باشد! مگر آن را نمى بینى که هنگام هر نمازى، بانگ مى زند و سحرگاهان ـ در حالى که تو در خوابى ـ با صدایش اعلام وقت مى کند؟

اى فرزندم! هرگاه نماز مى خوانى، آن را نماز وداع قرار ده؛ که گمان دارى بعد از آن، هرگز زنده نخواهى ماند. از عذرتراشى براى ترک نماز بپرهیز؛ زیرا عذرآوردن در کار خیر، معنا ندارد.
پرهیز از حسد

اى فرزندم! از حسد بر حذر باش که به وسیله آن جز بر خودت ضرر نمى زنى، و دشمنت را از پرداختن به کار خود کفایت مى کنى؛ زیرا دشمنى تو با خودت، از دشمنى دیگرى با تو زیان بارتر است.

اى فرزندم! هر چیز نشانه اى دارد که بدان شناخته مى شود و... حسود، سه نشانه دارد: غایب را غیبت، حاضر را چاپلوسى و گرفتار را شماتت مى کند.
نشانه هاى ریاکار

اى فرزندم! ریاکار سه نشانه دارد: هرگاه تنها باشد، کسل است، و هرگاه پیش مردم باشد شاد است، و هر کارى را که در آن ستایش باشد، انجام مى دهد.

اى فرزندم! به مردم چنین نشان نده که از خدا مى ترسى، در حالى که دلت گنه کار است.
بى حوصلگى و تنبلى

اى فرزندم! از تنبلى و بى حوصلگى بپرهیز؛ زیرا هرگاه تنبل باشى، حق را ادا نمى کنى و هرگاه بى حوصله باشى، حق را تحمل نمى کنى.

اى فرزندم! تنبل سه نشانه دارد: به قدرى سستى مى کند که کوتاهى مى نماید، و چنان کوتاهى مى کند تا ضایع مى سازد، و چنان ضایع مى سازد که مرتکب گناه مى شود.


:: بازدید از این مطلب : 578
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 18 / 10

شهیدان زنده اند الله اکبرb0534u1dlq91t943ovdi.jpg

نامه ای به شهید

 


 اما افسوس کوچه ها دیگر آن کوچه های قدیمی نیستند و رنگی از درد
 و داغ ندارند . کوچه ها دیگر اخلاص تقسیم نمی کنند و طعم شهادت و آسمانی شدن
را در دل و دماغ عابران خسته نمی پراکنند . پنجره ها رو به باغ گل محمدی باز نمی شوند. ردپایی از کبوتران سپید بر جای نمانده است


 

 

 

ای شهید ، چقدر پاک و دوست داشتنی اند لحظه هایی که شانه به

 

شانه تو کوچه های داغداری را ، که آن روزها با چراغ حسرت آذین می بستیم

، آرام سلام گوییم و ردپایی از شقایق ها بگیریم. چقدر زیباست هم نفس خیال تو

بودن ، در پرسه های شبانه دلتنگی راه خانه تو را گرفتن و به نفس آسمانی ات

متبرک شدن.

شهید عزیز ؛ اما افسوس کوچه ها دیگر آن کوچه های قدیمی نیستند و رنگی

از درد و داغ ندارند . کوچه ها دیگر اخلاص تقسیم نمی کنند و طعم شهادت

و آسمانی شدن را در دل و دماغ عابران خسته نمی پراکنند . پنجره ها رو

به باغ گل محمدی باز نمی شوند. ردپایی از کبوتران سپید بر جای نمانده است

 دیوارها نمایش مردم فریبی است    

 در شهر ما که سهم ابوذر غریبی است 

ای شهید ، راستی مگر سنگ شده ایم و یا طلسممان کرده اند؟ یادت هست

هر شب از پشت بام چقدر ستاره می چیدیم و بدرقه راه سینه سرخان مهاجر

می کردیم؟ یادت هست مهتاب چه صداقت معصومی را به آبی حیاط خانه مان

می پاشید؟ یادت هست تا خدا فقط یه سجده فاصله بود؟ امروز چه بگویم ای برادر؟

 

 

آری همسفر ، روشنی هست ، خدا هست....

اهل کوچه همه رفتند ولی ما ماندیم               

حقمان است اگر بی کس و تنها ماندیم

در به روی همه وا بود و نمی دانستیم             

شهر لبریز خدا بود و نمی دانستیم        

هیچ تقصیر کسی نیست اگر رنجوریم           

 روشنی هست، خدا هست ولی ما کوریم

شهید عزیز؛ بیا دوباره پا به پای نسیم در شبی بی ستاره غمگینانه

پرسه زنیم و سپیدار پیر کوچه را بپرسیم خانه دوست کجاست؟

بیا دوباره کوچه های قدیمی شهر را سلام کنیم و به پنجره لبخند بزنیم

، شوریده سران شبگرد شهر را سیب سرخ تعارف کنیم . تصویر

لاله های پرپر را در قابی از شکوفه بر شانه های سنگی دیوار

نقش کنیم . گرد از رخسار شمعدانی ها و آیینه های غبارگرفته بزداییم

. پس بیا با تمام حنجره جار بزنیم تا شقایق هست زندگی باید کرد.

در پایان ای شهید :

در دلم یکسره من شوق شهادت دارم

 

در سرم ول وله ایست ، حس سعادت دارم

رهبرم خامنه ای ( مدظله ) دل تنگ است

و من امشب هوس شهد شهادت دارم

 

دلم از ماندن اینجا زار است

در دلم یکسره من عشق شهادت دارم

اهل کوچه همه رفتند ولی ما ماندیم           

حقمان است اگر بی کس و تنها ماندیم

در به روی همه وا بود و نمی دانستیم            

 شهر لبریز خدا بود و نمی دانستیم

هیچ تقصیر کسی نیست اگر رنجوریم           

روشنی هست ، خدا هست ولی ما کوریم

 

 

:: بازدید از این مطلب : 847
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 13 / 10

 

اربعین یعنی گذشت چهل روز از مصیبت جانگداز شهادت سرور و سالار شهیدان.. چرا فقط برای امام حسین علیه ‏السلام روز اربعین تعیین شده و برای امامان دیگر و حتی پیامبر اکرم صلی ‏اللَّه‏ علیه ‏و آله، مراسم روز اربعین نداریم؟

 

 

برای توضیح جواب این سؤال، به این مطالب توجه کنید:

۱) فداکاری‏های امام حسین علیه‏السلام، دین را زنده کرد و نقش او در زنده نگه داشتن دین اسلام، ویژه و حائز اهمیت است. این فداکاری‏ها را باید زنده نگه داشت؛ چون زنده نگه داشتن دین اسلام است. گرامی‏داشت روز عاشورا و اربعین، در حقیقت زنده نگه داشتن دین اسلام و مبارزه با دشمنان دین است.
۲) مصیبت حضرت امام حسین علیه‏السلام، برای هیچ امام و پیامبری پیش نیامده است. مصیبت امام حسین علیه‏السلام، از همه مصیبت‏ها بزرگ‏تر و سخت‏تر بود. اگر عامل دیگری هم در کار نبود، همین عامل کافی است که نشان بدهد چرا برای امام حسین علیه‏السلام بیش از امامان دیگر و حتی بیش از پیامبر اسلام‏صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله عزاداری می‏کنیم و مراسم متعددی برپا می‏کنیم.
۳) در ماه محرم سال ۶۱ ق. امام حسین علیه‏السلام، فرزندان، خویشان و یاران آن حضرت را کشتند و اسیران کربلا را به کوفه و شام بردند و همین اسیران داغدیده، روز اربعین شهادت امام حسین علیه‏السلام و یارانش، به کربلا رسیدند و همه مصائب روز عاشورا در آن روز تجدید شد و آن روز، روز سختی برای خاندان پیامبر بود.
۴) دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسین علیه‏السلام، قصد نابود کردن دین اسلام را داشتند. دشمنان امام حسین علیه‏السلام تلاش کردند تا حادثه کربلا، به کلی فراموش شود و حتی کسانی را که برای زیارت امام حسین علیه‏السلام می‏آمدند، شکنجه می‏کردند و می‏کشتند. در زمان متوکل عباسی، همه قبرهای کربلا را شخم زدند؛ مزرعه کردند و مردم را از آمدن برای زیارت قبر امام حسین علیه‏السلام، منع کردند. شیعیان هم برای مقابله با اینها، از هر مناسبتی استفاده می‏کردند که یکی از این مناسبت‏ها، حادثه روز اربعین است.
۵) یکی از نشانه ‏های مؤمن، زیارت امام حسین علیه‏السلام در روز اربعین است. از حضرت امام حسن عسکری علیه‏السلام روایت شده است که علامت‏های مؤمن پنج چیز است؛ پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شبانه‏روز، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، پیشانی بر خاک نهادن در سجده و بسم الله را بلند گفتن‏۱ و یکی از وظایف شیعیان را اهتمام به زیارت اربعین بر شمرده‏اند


:: بازدید از این مطلب : 894
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 13 / 10

elq2njgvn9hssaptw2fv.jpgq8942_IMG_2853.jpg

چهل، معمولاً نشانه رسیدن و کمال است. اما چرا باید چهل روز از واقعه تو بگذرد تا جابر به زیارتت بیاید و رسم چهل گرفتن برای تو در تاریخ بماند؟

در این چهل روز چه یا که باید برسد؟ چه یا که باید کامل شود؟

چهل روز از واقعه تو باید بگذرد تا از یک سو کاروان همراهان تو را به کوفه و شام ببرند و جشن پیروزی ظاهری خود را برپا کنند و از سوی دیگر خبر را در مکه و مدینه پخش کنند و از همه زهر چشم بگیرند؛ غافل از این که خون تو در این چهل روز می‌جوشید و اثر می‌گذاشت.
واقعه عاشورا شروع بود و هنوز لازم بود این راه ادامه پیدا کند تا به جایی که باید، برسد. هنوز لازم بود عبیدالله بن زیاد در کوفه مراسمی ‌بگیرد تا همه، نگاه زینب س را به این واقعه ببینند و حرف‌هایش را بشنوند و چشم‌هایشان به زیبایی‌های عاشورا باز شود.

لازم بود عبیدالله در مسجد کوفه بالای منبر برود تا عبدالله بن عفیف نابینا، که دو چشمش را در جنگ‌های جمل و صفین از دست داده و به قول خودش از شهادت ناامید شده بود، جواب دندان شکنی ‌به او بدهد و آخر سر، وقتی بعد از مبارزه‌ای جانانه، مزدوران عبیدالله محاصره‌اش می‌کنند و او را می‌گیرند، به عبیدالله بگوید که من از خدا خواسته بودم که مرگم با شهادت در راه او باشد؛ اما بعد از نابینایی فکر می‌کردم به این خواسته‌ام نرسم وخواسته بودم شهادت مرا به دست کسی قرار دهد که بیش از همه مورد خشم و لعن و نفرت اوست و سپاس خدای را که حالا استجابت دعایم را می‌بینم.

* * *

چهل روز باید می‌گذشت تا داغ شهادت تو به اوج برسد، تا قبر تو زیارتگاه ماندگار تاریخ شود، تا زیارت تو سنتی بشود که مدام نوبه نو می‌شود و هیچ‌گاه مردم از آن خسته نمی‌شوند.

چهل روز و چهل وادی باید پشت سر می‌گذاشتیم تا صدای خطبه‌های حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) در گوش زمان بپیچد و برای همیشه در دالان‌های تودرتوی تاریخ بگردد و حرف‌های تو را به همه برساند.

 

گاهی‌ واژه روز به جای دوره و مرحله به‌کار می‌رود و انگار این چهل روز، فقط چهل روز نیست که چهل دوره و مرحله است برای عبور از تاریکی‌های جهالتی که داشت به سوی مردم بازمی‌گشت و زندگی‌ها را در خود فرومی‌بلعید.

چهل روز یا چهل دوره لازم بود تا آدم‌ها به خود بیایند و تکانی بخورند و آن وقت پس لرزه‌های آن واقعه سال‌های سال، گریبان یزید و خاندان ابوسفیان را بگیرد.

* * *

آن روز دل فرشته‌ها هم شکست. فرشته‌ها هم توی آسمان و روی زمین گریه می‌کردند و غمگین بودند. آن روز فرشته‌ها هم دلشان می‌خواست می‌توانستند به کمک او بروند.

آن شب، شب یازدهم محرم، فقط شام غریبان خانواده او نبود، شام غریبان فرشته‌ها هم بود. شام غریبانی ‌که تا همیشه در سینه تاریخ ماند و دل تاریخ را همیشه به درد می‌آورد.
آن روز و آن شب که گذشت، تازه فصل تازه‌ای از ماجرا آغاز شد. کاروان اسیران که راه افتاد به سمت کوفه، نوبت فصل بعدی بود. و حالا فرشته‌ها از غمگینی و گریه خانواده او، بیشتر غمگین می‌شدند و دلشان بیشتر می‌شکست.

فرشته‌ها از خدا خواستند که به دل‌های کاروانیان کربلا صبر بدهد تا راحت‌تر بتوانند این داغ‌ها را تحمل کنند . گویی مقدر شده بود چهل روز بگذرد و این داغ تازه باشد، چهل روز بگذرد و این خون بجوشد تا فصل دوم ماجرا هم به سرانجام برسد؛ تا این واقعه به کمال برسد؛ تا سنت زیارتش این واقعه را برای همیشه در دل تاریخ نگه‌دارد و حرف‌هایش را به گوش‌ همه برساند.

امروزدلهای داغدار ایل غیور میرسالاری علاوه بر داغ جگرسوز ومظلومانه جد بزرگوارشان اقا امام حسین(ع)داغدار جگرگوشه خود خادم الحسین شهید سرهنگ سید غلامرضا موسوی راد ازبزرگ سرداران ولایت هست

اگر تا فردا وفرداها باید به دلهای کاروانیان کربلا تسلی دادامروزها باید از خداوند برای دلهای داغدیده خود وخانواده عظیم الشان این سردار حسینی صبر طلبید.الحق حسینی بود حسینی زیست وحسینی وغریبانه به اجداد طاهرینش پیوست (روحش محشور باد با حسین(ع)

گویی تا چله این داغ نمی رسید، چیزی کم بود. گویی تا این چله‌ها را نگیریم، سلام همیشگی ما چیزی کم دارد. پس حالا و در آستانه چله باز هم می‌گوییم که سلام بر تو و بر فرزندان و خاندان پاک و یاران فداکارت! سلام خدا، همیشه بر تو و بر آنان که در راه تو جان باختند!


:: بازدید از این مطلب : 1142
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 10 / 10

 

خوش شانسی ؟ بد شانسی ؟ کسی چــه میداند ؟
یک داستان قدیمی چینی هست که میگوید :
پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم میزد . روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد .

همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد ، به نزد او آمدند و گفتند : عجب بد شانسی ای آوردی .
پیرمرد جواب داد : " بد شانسی ؟ خوش شانسی ؟ کسی چه میداند ؟"

چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر به خانه ی پیرمرد بازگشت . اینبار همسایگان با خوشحالی به او گفتند : " عجب خوش شانسی آوردی !"

اما پیرمرد جواب داد : " خوش شانسی ؟ بد شانسی ؟ کسی چه میداند ؟ "
بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی میکرد یکی از آن اسبهای وحشی را رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست . باز همسایگان گفتند : " عجب بد شانسی آوردی ؟ "
و اینبار هم پیرمرد جواب داد : " بد شانسی ؟ خوش شانسی ؟ کسی چه میداند ؟ "
در همان هنگام ، ماموران حکومتی به روستا آمدند . آنها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند . از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند ، اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمیتواند راه برود ، از بردن او منصرف شدند .
"خوش شانسی ؟
بد شانسی ؟
کسی چـــه میداند ؟"
هر حادثه ای که در زندگی ما روی میدهد ، دو روی دارد . یک روی خوب و یک روی بد . هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست . بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم .زندگی سرشار از حوادث است .

 



:: بازدید از این مطلب : 767
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 4 / 10

 

 

جاشیر کوه ممبل


:: بازدید از این مطلب : 1370
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 3 / 10

 

عملیات کربلای 4 مقارن ساعت 30/22 مورخ سوم دی ماه سال 1365 درمنطقه عمومی ابوالخصیب و شلمچه آغاز و این عملیات نیز همانند چند عملیات دیگری که در این منطقه اجرا شد، شهر بصره را هدف گرفته بود.

ویژگی بارز این عملیات آگاهی قبلی دشمن از آن بود و از آنجا که شرایط نیروهای دو طرف همواره ایجاب می‌کرد در آفندها از اصل غافلگیری استفاده شود، در این عملیات چنین امری محقق نشده و از ساعاتی قبل از آغاز عملیات، قرائن و شواهدی مبنی بر احتمال آگاهی دشمن از این عملیات بروز کرده و نهایتاً این امر اثبات شد اما روحیه بالای فرماندهان و رزمندگان و اشتیاق آنها برای هجوم بردن بر دشمن برای تحقق اهداف عملیات و برآورد احتمال موفقیت با درنظر گرفتن جمیع جهات، باعث اتخاذ تصمیم برای اجرای آن شد که نهایتاً با اثبات آمادگی کامل دشمن برای رویارویی با این عملیات، دستور توقف آن تقریباً پس از گذشت 24 ساعت از آغاز عملیات از سوی قرارگاه مقدم هدایت کننده عملیات صادر گردید.

هر چند بخش عمده‌ای از اهداف تاکتیکی تعیین شده برای این عملیات محقق نشد، اما اهداف راهبردی آن تا حد زیادی تحقق یافت. شایان ذکر است در عملیات‌های نظامی، اهداف تاکتیکی و راهبردی متعددی می‌تواند تعریف شود و عمدتاً دستیابی به این اهداف مطلق نبوده و نسبی هستند، زیرا ارزیابی و پیش‌بینی واکنش دشمن و کیفیت آن در طراحی عملیات آفندی به طور مطلق امکان‌پذیر نبوده و بر این اساس موفقیت آن نیز نسبی خواهد بود.

 

 

 اینکه به دشمن نشان داده شود که بسیج یک نیروی 200 هزار نفری برای عملیات آفندی درآن شرایط همچنان امکان‌پذیر بوده و جرأت و جسارت در فرماندهان برای طرح‌ریزی و تصمیم‌گیری و اجرای عملیات نیز وجود دارد.

 آنچه مسلم است جنگی طولانی و وسیع همانند جنگ تحمیلی 8 ساله بدون فراز و فرود نمی‌توانست باشد و در هرعملیاتی ضعف‌ها و نقصان‌ها نیز قابل انکار نیست، اما آنچه بایستی مورد توجه قرار گیرد این است که ملت ایران توانستند با استقامت و پایداری در مقابل تمامی جبهه کافر به مدت 8 سال ایستادگی نمایند و تسلیم خواسته‌های نامشروع و جاه‌طلبانه آن نشوند، و این خود درس بزرگی برای نسل‌های موجود و آینده در ایران و جهان بوده و خواهد بود.

یاد و خاطره شهدای گرانقدر عملیات کربلای چهارو شهیدان سرافراز روستایمان سید قدرت الله جریدیانی و شهید سید محمدطلا چک که در آستانه سالروزشهادت  آنان قرار داریم، گرامی و راهشان پررهرو باد.


:: بازدید از این مطلب : 851
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 1 / 10

 

فارس گزارش می‌دهد
خطر رانش زمین در دیشموک جدی است / قطع جاده ارتباطی بسیاری از روستاهای دیشموک

خبرگزاری فارس: باید این هشدار را به متولیان داد که روستاهایی نظیر چندار، دشتک، دم‌رود و فارتق دیشموک در معرض خطر جدی سیل و رانش قرار دارند و اگر تدابیر لازم اندیشیده نشود در اولین بارش‌ها در این بخش فاجعه انسانی رخ خواهد داد.

خبرگزاری فارس: خطر رانش زمین در دیشموک جدی است / قطع جاده ارتباطی بسیاری از روستاهای دیشموک

 

 

به گزارش خبرگزاری فارس از کهگیلویه، بخش دیشموک یکی از بخش‌های چهارگانه شهرستان کهگیلویه است که بیش از 180 کیلومتر با مرکز شهرستان فاصله دارد.

دیشموک دارای آب و هوایی سردسیری و از مناطق خوش آب و هوای استان است و البته همین منطقه از محروم‌ترین بخش‌های استان بوده که علاوه بر محرومیت، هر ساله سیلاب‌های خروشان زخم‌های عمیقی را بر پیکره این منطقه محروم وارد می‌کنند.

البته اولین عامل بروز چنین خساراتی به بخش دیشموک توپوگرافی و جنس خاک این منطقه و شهر دیشموک است که با کم‌ترین بارش سست دچار رانش می‌شود.

عامل بعدی که باعث بروز خسارات جدی به این بخش محروم می‌شود عدم توجه مسئولان و به‌ویژه مسئولان استانی به رفع اساسی مشکلات این بخش است و باید این هشدار را به همه متولیان داد که روستاهایی نظیر چندار، دشتک، دم رود و فارتق در معرض خطر جدی سیل و رانش قرار دارند و اگر تدابیر لازم برای رفع خطر از این روستاها اندیشیده نشود در اولین بارش‌ها در این بخش فاجعه انسانی رخ خواهد داد کما این‌که به گفته بخشدار دیشموک ارتباط خیلی از این روستاها با مرکز بخش قطع است به همین منظور با صالح دادی‌نژاد بخشدار دیشموک به گفت‌وگو نشستیم.

صالح دادی‌نژاد در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در کهگیلویه اظهار داشت: پس از بارندگی و وقوع سیل در بخش دیشموک خسارات بسیار زیادی به روستاییان وارد شده است.

بخشدار دیشموک با بیان این‌که شهر دیشموک در مسیر آبریز چند کوه واقع شده است، عنوان کرد: قطعاً در مورد حفاظت هر چه بیشتر از ابنیه و زیرساخت‌های شهر دیشموک باید تدابیر بیشتری اندیشیده شود.

دادی‌نژاد خاطرنشان کرد: سیلاب اخیر باعث قطع جاده ارتباطی و تأسیسات آبی روستاهای فارتق و امامزاده میرسالار از توابع دیشموک شده است.

وی با بیان این‌که بیش از 64 باب منزل مسکونی به صورت کلی و گسترده خسارت دیده‌اند، اظهار داشت: بیش از 60 مورد خسارت جدی به بخش کشاورزی در حوزه‌های مختلف از جمله شیلات، دامپروری و زمین‌های کشاورزی وارد شده است.

رئیس شورای اداری دیشموک با بیان این‌که در اثر سیل اخیر ارتباط روستاهای فارتق، امامزاده میر سالار، مورخانی، دم‌رود، دهقان و آجم با مرکز بخش به صورت کامل قطع شده است، عنوان کرد: این مسئله باعث ایجاد مشکلات فراوان برای اهالی این روستاها شده است.

وی با ذکر این مطلب که همه دستگاه‌ها در اولین ساعات وقوع سیل به کمک روستاهای آسیب دیده پرداختند، اظهار داشت: امدادهای اولیه و تجهیزات لازم در اختیار آسیب دیدگان قرار گرفت.

دادی‌نژاد عنوان کرد: راه ارتباطی بیشتر روستاها خصوصاً روستاهای حوزه سرحدی شرقی استاندارد لازم را ندارند و در اولین بارش امکان تخریب آن‌ها وجود دارد.

وی با اشاره به این‌که روستاهایی در مرز خطر واقع شده‌اند، افزود: امیدواریم که مسئولان همانگونه که تاکنون پیگیر مسائل دیشموک بوده‌اند باز هم پیگیر رفع مشکلات و دفع خطرات احتمالی باشند.

دادی نژاد اظهار امیدواری کرد که مسئولان استانی خطرات جدی که جان و مال ساکنان دیشموک را تهدید می‌کند ببینند، اما در عین ناباوری مشاهده می‌شود مناطق محرومی چون دیشموک با همه مشکلات در سکوت رسانه‌ای و البته بی‌توجهی مسئولان گم شده است.


:: بازدید از این مطلب : 773
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 1 / 10

 

آیت الله خامنه ای در قایق (عکس) www.taknaz.ir

:: بازدید از این مطلب : 718
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
این وبلاگ برای معرفی طایفه سادات صحیح النسب میرسالاری طراحی گردید .در این وبلاگ اداب ورسوم ،مطالب تاریخی،معرفی شخصیت هاو...........می پردازیم
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شمادرباره هیئت امنای امامزاده میرسالار(ع)

پیوندهای روزانه