دفع بلا با خيرات و نماز
شيخ بهايي هنگامي كه به دعوت شاه عباس وارد اصفهان شد عصر هنگام بود. شهر را بنگريست به چشم برزخي خويش ديد كه آسمان آن چنان گرفته و مصيب بر آن سايه افكنده است كه هر آن ممكن است به بلايي چون قوم لوط و عاد و ثمود و شعيب نابود شوند. پس اراده كرد كه نه تنها وارد شهر نشود بلكه بامدادان از آن منطقه كوچ كند. در همين انديشه بود كه نيمه شب فرا رسيد و ديد كه آسمان نور باران شد و دست هاي بسياري به سوي آسمان بلند است. آن چنان بود كه شيخ را به شگفت افكند. كساني كه نماز شب مي خواندند آن چنان زياد بودند كه بر گناه كاران نيمه نخست شب و بد مستان مي چربيد. پس گفت به اين شهر درمي آيم كه پاكان و صالحان آن افزون تر از بدكاران آن است و عذاب را اينان از آنان برداشته اند. اين همان حكايت قوم يونس بود كه مردم پاك نهادش بيش تر از اهل فسق و فجورش بودند و عذاب را از خود و قوم خويش دفع كردند. اين دستان پرنياز و مناجات مردم اهل دل است كه بلا و عذاب طبيعي را از مردم شهرها دور مي سازد. قرآن يكي از روش هاي رهايي از بلايا را دادن خيرات و نمازگزاري مي داند. براي رفع و دفع بلا مي توان به دستور قرآن و آيات آن خيرات نمود و صدقات داد. دستگيري از حق و بي نوايان راهي براي اين رهايي است.